1403/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرح کتاب طب الائمة الصادقین (ع)/اصحاب یمین و اصحاب شمال /
روایت سوم:
سومین روایت از کتاب «طب الائمه الصادقین» به این صورت وارد شده است:
«سَمِعْنَا ابااَلْحَسَن یَقُول : فِی الْبَدَنِ خَمْسَةُ اَرْوَاح: مِنْهَا رُوحُ اَلْعَقْلِ وَ مِنْهَا رُوحُ الْحَیَّاةِ وَ مِنْهَا رُوحُ الْمَوْتِ و مِنْهَا رُوحٌ یُحَرَّکُ اَلأرْکَانَ وَ مِنْهَا رُوحُ اَلشَّهَوَاتِ فَتُبْقِی فِی بَدَنِ اَلشَّهِیدِ رُوحَانِ رُوحُ تَحْرِیکِ اَلْجَوَارِحِ وَرُوحُ تَحْرِیکِ الأرْکَانِ وَهُمَا یَکُونَانِ فِی اَلْعُرُوقِ اَلسَّاکِنِةِ اَلَّتِی لاَ تَتَحَرَّکُ الا مِنْ عِلَّة»[1]
شنیدیم از امام کاظم (ع) که میفرمایند: در بدن انسان پنج روح وجود دارد: از جمله این ارواح، روح عقل و روح حیات و روح موت و روحی که ارکان را تحریک میکند و روح شهوات است؛ در بدن شهید دو روح باقی میماند: روح تحریککنندهی جوارح و روح تحریککنندهی ارکان و این دو روح که در بدن شهید باقی میماند، در ژن آرامی است که تحرک پیدا نمیکند مگر به علتی؛ علتش روحی است که خداوند در وجود شهید قرار داده است.
از روایت معلوم میشود عقل انسان توسط یک روح تدبیر میشود.
حیاتی که در وجود انسان است و او را به عنوان یک موجود زنده قرار میدهد، از آن روح حیات میگیرد و از آن روح تدبیر میشود.
در وجود انسان روح موت هم وجود دارد. روح موت است که او را به خواب میبرد؛ چون خواب هم نوعی مردن است و توسط آن روح است که مردن در بدن انسان تحقق پیدا میکند.
در بدن روحی وجود دارد که تحریککنندهی ارکان وجود انسان است. ارکانی که قبلا به آنها اشاره کردیم و عبارت بود از: نور، نار (آتش)، ریح (باد) و ماء (آب)؛ تدبیر این چهار رکن وجود انسان با این روح است.
وجود شهوت جنسی، شهوت طعام و دیگر انواع شهوات توسط روح شهوت تدبیر میشود.
همه انسانهایی که فوت میکنند، روحی دارند و روحشان باقی است اما روح شهید امتیازاتی دارد برای همین خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾[2]
شهدا زندهی واقعی هستند یعنی روح اساسا در وجود آنهاست و نزد پروردگارشان روزی میخورند؛ پس معلوم میشود خداوند روح ویژهای در وجود آنها قرار داده است که همان نار، نور، ریح و ماء را در وجود آنها تحریک میکند تا بتوانند نزد پروردگارشان از رزقهای خاص استفاده کنند.
در رابطه با روح، شاید اصل روحهای جزئی که در وجود انسان قرار داده شده، از روح کلی است که به عنوان مخلوق اول خداوند مطرح هست، مثلا میفرماید: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ﴾[3]
؛ ملائکه با روح نازل میشوند یا در آیهای دیگر آمده است: ﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ﴾[4]
؛ ملائکه به سبب روح نازل میشوند یا ﴿أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾[5]
، خداوند پیامبران و اولیا را با روح خودش تأیید میکند یا در رابطه با انسان میفرماید: ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾[6]
؛ از روح خودم در انسان دمیدم.
مرحوم آیت الله شجاعی در مقدمهی کتاب «مقالات» بیان فرمودند: روحی که در قرآن مطرح است، اعظم از ملائکه است و حتی تدبیر امور ملائکه با روح است و آن روح، اولین مخلوق خداوند است. آن روحی که خداوند در بدن انسان قرار داده، روح کلی است و روحهای جزئی را تدبیر میکند؛ داریم شرح میکنیم که چطور پنج روح در بدن انسان است، همان روح کلی این پنج روح را تدبیر میکند: با یک روح عقل انسان، با یک روح حیات نباتی، حیوانی و انسانی؛ در وجود یک موجود ذی روح، روح وجود دارد که او را از بقیه جمادات جدا کرده است، آن روح عامل حیات است. عامل حیات چیست؟ آنچه در وجود یک موجود زنده است که شما به آن میگویید حیات دارد؛ آن، همان روح است. روح جزئی از آن روح کلی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است. روح کلی به صورت کامل در وجود ما قرار داده نشده است. خداوند متعال فرمود: «مِنْ رُوحِي»؛ نه اینکه کل روح را در وجود ما قرار داده باشد بلکه جزء آن هم نیست، زیرا آن روح مجرد است و جزء و کل ندارد؛ بلکه آن روح تدبیر میکند. چون خدا مدبرات امر دارد، کارها را به زیردستیها میسپارد که انجام دهند. خداوند اجل و با عظمتتر از آن است که خودش بخواهد مستقیما کاری انجام دهد. از امام سوال شد چطور است که خداوند در قرآن فرموده است: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾ [7]
(خدا جان انسانها را هنگام مرگ میگیرد) و جایی دیگر میفرماید: ملک الموت جان انسان را میگیرد؛ ﴿يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ﴾[8]
و جایی دیگر میفرماید: ملائکه روح انسان را میگیرند؛ ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[9]
، امام فرمودند: خداوند مستقیم روح انسان را نمیگیرد، مگر انسانهای بزرگ مانند امام حسین (ع) که در ذیل آیه ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾[10]
﴿ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[11]
، وارد شده است خداوند در خطاب به امام حسین (ع) روح ایشان را اخذ میکند و نه جناب عزرائیل؛ چون مقام امام حسین (ع) بالا است، کارهای بالادستی را خود خدا انجام میدهد. در مرحله بعد نسبت به برخی انسانها، حضرت عزرائیل جان آنها را میگیرد و در مرحله پایینتر سربازان حضرت عزرائیل جان انسانها را میگیرند؛ رتبهبندی دارد و اینها مدبرات امر هستند. روحها هم به همین صورت است: یک روح کلی (مخلوق خداوند است) و در قرآن از آن نام برده شده است: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ﴾[12]
و ﴿أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾[13]
و ﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾[14]
، ببینید ملائکه به سبب روح بر هر کدام از بندگان خدا که بخواهد، نازل میشود و وحی میکند؛ بایستی آن روح تأییدش کند که همان مخلوق اول است. در روایت آمده است که آن مخلوق اول، نور پیامبر (ص) است لذا خدای متعال نور پیامبر (ص) را در همه انسانها قرار داده است.
روایت چهارم:
این روایت از امام صادق (ع) آمده است:
«عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: إنِ اللَّه تَعَالَى لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ خَلَقَ تِلْكَ اَلطِّينَتَيْنِ ثُمَّ فَرَّقَهُمَا فِرْقَتَيْنِ فَقَالَ لِأَصْحَابِ اَلْيَمِينِ كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي فَكَانُوا خَلْقاً عَلَی مِثلَ الذَّرِّ يَسْعى وَ قَالَ لِأهْلِ [لِأَصحاب] الشِّمالِ كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ اَلذَّرِّ يَدْرُجُ»[15]
مصحح این نسخه میفرماید: ما نسخههای گوناگون را نگاه کردیم و «تِلْکَ الطّينَتَیْن» ندیدیم، «ذلک الطین» آمده بود. حال اگر بخواهیم همین نسخه را بگیریم: یک طینت و گِل سرشتهشدهای هست که شور است و گِل سرشته شدهای که شیرین است.
اصحاب یمین از گِل شیرین و اصحاب شمال از گِل شور آفریده شدند.
این روایت شاید ناظر به آیات سوره اعراف و بحث عالم ذر باشد که خداوند میفرماید: ما از پشت حضرت آدم ذراتی را استخراج کردیم، ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾[16] ، بعد آنها را شاهد خود قرار دادیم و گفتیم: در آینه وجود خودتان، خودتان را نگاه کنید ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ﴾[17] و بعد از آنها سوال کرد: حال که خودتان را نگاه کردید، آیا من را نمیبینید؟ ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[18] آیا من پروردگار شما نیستم. همه انسانها ﴿قَالُوا بَلَىٰ﴾[19] را گفتند. در ذیل همین آیه روایاتی آمده است که برخی از مخلوقات زودتر گفتند؛ پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) زودتر گفتند، برای همین شایسته این شدند که پیامبر و ائمه قرار گیرند. بعضیها مکث کردند و با فاصله بلی گفتند.
در روایت برای اصحاب یمین، «یسعی» آمده یعنی اینها سریع به صورت ذره درآمدند اما اصحاب شمال به تدریج و آرام آرام به صورت ذره درآمدند.
«ثُم رَفَعَ لَهُمْا نَاراً فَقَالَ لَهُمَا ادْخُلُوهَا بِإِذْنِی فَدَخَلَ اَصحَاب الیَمین وَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ ثُم اتَّبَعَهُ أُولُوا الْعَزْم مِنَ الرسُل وَأَوْصِیَائهم وَأَتْبَاعهم ثُم قَالَ لِأَصْحَابِ الشمَالِ ادْخُلُوهَا بِإِذْنِی فَقَالُوا رَبَّناَ خَلَقْتَنا لِتُحْرِقَنا فَعَصَوْا فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ اخْرُجُوا مِنَ النّارِ بِإِذْنِی فخرجوا من النّارِ لَم تکْلِم النّارِ بِهِم کَلْماً وَ لَم تُؤَثرْ فِیهِم أَثَراً فَلَمَّا رَآهم أَصْحَابُ الشمَالِ قَالُوا رَبَّنا نَرَى أَصْحَابَنا قَدْ سَلِمُوا فاقلنا بِالدُّخُولِ فقَالَ تبارک و تعالی قَدْ أَقَلْتُکُم فَادْخُلُوها فَلَمَّا دَنَوْا وَأَصَابَهُم الْوَهَجُ رَجَعُوا وقَالُوا رَبَّنا لَا صَبْرَ لَنَا عَلَى الِاحْتِرَاقِ فَأَمَرَهم ثَلَاثاً کُلَّ ذَلِکَ یَعْصُونَ وَ یَرْجِعُونَ فَقَال لَهُم کوُنُوا طِیناً بِإِذْنِی فخَلَق منْهُ آدَمَ»[20]
سپس برای آنها آتشی قرار داد و به آنها فرمود: وارد آتش شوید. اصحاب یمین وارد آتش شدند. اولین کسی که وارد آن شد، حضرت محمد (ص) بود، سپس به تبع ایشان پیامبران اولوالعزم و دوستان و یاران و شیعیان آنها وارد شدند. سپس به اصحاب شمال فرمود: وارد آتش شوید، آنها گفتند: پروردگارا ما را خلق کردی که بسوزانی؟ پس عصیان کردند. پس به اصحاب یمین فرمود: به اذن من از آتش بیرون بیایید. آتش هیچگونه جراحت و آسیبی بر آنها وارد نکرد و اثری از آتش بر آنان نمانده بود. اصحاب شمال وقتی آنها را دیدند، گفتند: ما اصحابمان را میبینیم که سالم هستند و از صموت ماندن در آتش محفوظ ماندند، خداوند تبارک و تعالی فرمود: من به شما گفتم وارد آتش شوید، همینکه نزدیک شدید و جراحتی بر شما وارد شد، برگشتید و گفتید: ما بر سوختن هیچ صبری نداریم. سه بار آنها را امر کرد که وارد شوند و هر بار معصیت کردند و برگشتند. به آنها فرمود: به اذن من خاک شوید.[از خاکی که امتثال صورت گرفت، همان ذرات ریز، گفت به خاک و طینت امر کرد به صورت ذره درآمدند به آن ذرات فرمود: خاک شوید]. پس آدم را از آن ذرات خلق کرد.
روح حاکم بر این روایت اطاعتپذیری است. خداوند به اصحاب یمین فرمود: وارد آتش شوید، وارد شدند و وقتی فرمود: از آتش خارج شوید، بیرون آمدند.
«فَمَنْ کَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ لَا یَکُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ مَنْ کَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ لَا یَکُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ»[21]
کسی که از آن طینت شیرین باشد، جزء اصحاب شمال نیست و کسی که از طینت شور باشد، جزو اصحاب یمین نخواهد بود.
شرح این روایت کمی سخت است و کار ما هم نیست که آن را شرح کنیم؛ منتها هر چه خدا به ذهنمان بیندازد، میگوییم که در حد ترجمه باشد. ان شاء الله جلوتر به روایاتی میرسیم که خالصا جنبه طبی دارد.