1402/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیات الأبدان در قرآن/ادامه استفراغات عمومی در طب اسلامی /
26) خندیدن
یکی دیگر از استفراغات عمومی بدن در طب اسلامی، خندیدن و خنداندن است. خندیدن یکی از نشانههای خداوند در بدن است و انسان در مواجهه با یک عامل خندهدار، میخندد. خندیدن موجب ادخال سرور در قلب و خنداندن نیز موجب ادخال سرور در مخاطب خواهد شد. گاهی افراد به علت گرفتاری دچار غم، غصه و افسردگی و نهایتا غلبه سودا میشوند. در چنین شرایطی، مناسب است موجبات خنداندن چنین افرادی فراهم شود مثلا با او مزاح کنند، جوک تعریف کنند یا او را قلقلک دهد و به شکلی موجبات خنده او را فراهم کنند.
خندیدن و خنداندن از اموری است که بیماریها از جمله سودا یا صفرا را از بدن خارج میکند. به عنوان مثال میتوانیم فردی که دچار عصبانیت صفرایی شده را به شکلی بخندانیم. اشاره کردم که میتوان با تعریف کردن یک جوک یا خاطره شیرین زمینه خنداندن را فراهم کرد. تجربه این طور نشان داده است که بسیاری از افراد مصیبتزده از عوامل شادیبخش برای درمان استفاده نمیکنند، بنابراین غم و غصه در دل آنها میماند و چه بسا دچار غلبه یکی از مزاجها، افسردگی شدید و در نهایت بیانگیزگی شوند، دستشان به کار نرود و چه بسا افکار شیطانی به ذهن آنان خطور کند و حتی خودکشی کنند. اطرافیان بایستی ظرافت به خرج دهند و زمینهی شادی را برای فرد مصیبتزده فراهم کنند. البته بهتر است این کار در ابتدای مصیبت و گرفتاری انجام نشود بلکه بعد از مدتی که ایام مصیبت گذشت و حرارت غم رو به کاهش بود، سعی کنند بیماری را از طریق عوامل شادیبخش از بدن فرد خارج کنند و اجازه ندهند او در فکر فرو رود یا دچار وسوسههای فکری شود.
روش پیامبر (ص) اینطور بود که گاهی با دیگران شوخی میکردند و هدفشان این بود که در قلب مؤمنین ادخال سرور کنند. ادخال سرور از مصادیق خوش اخلاقی است و مؤمن باید خوشاخلاق باشد. پس مؤمن بایستی اهل ایجاد شادی در مخاطب به انحاء گوناگون باشد که یکی از این روشها، شوخی کردن است. در روایت آمده است:
«اَلْمُؤْمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَ اَلْمُنَافِقُ قَطِبٌ غَضِبٌ»[1]
مومن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانی است.
امام صادق (ع) فرمودند:
«مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِيهِ دُعَابَةٌ قُلْتُ وَ مَا الدُّعَابَةُ قَالَ الْمِزَاحُ»[2]
هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه در او دعابه است. عرض کردم: دعابه چیست؟ فرمودند: شوخی کردن.
مؤمن اهل شوخی کردن است.
حضرت امام صادق (ع) به یونس شیبانی فرمودند:
«كَيْفَ مُدَاعَبَةُ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قُلْتُ قَلِيلٌ قَالَ فَلَا تَفْعَلُوا فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ إِنَّكَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِيكَ وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُدَاعِبُ الرَّجُلَ يُرِيدُ أَنْ يَسُرَّهُ»[3]
با يكديگر شوخى هم مىكنيد؟ عرض كردم: كم. فرمودند: اين گونه نكنيد؛ زيرا شوخى از خوش خويى است و تو بدان وسيله برادرت را شاد مى سازى. رسول خدا (ص) براى اين كه كسى را شاد كند با او شوخى مىكردند.
گاهی پیامبر (ص) با پیرزنها شوخی میکردند برای این که میخواستند آنان را شاد کنند. در روایت آمده است:
«أَتَتِ اِمْرَأَةٌ عَجُوزٌ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَ تَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ عَجُوزٌ فَبَكَتْ فَقَالَ إِنَّكِ لَسْتِ يَوْمَئِذٍ بِعَجُوزٍ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِنّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً﴾ ﴿فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً﴾»[4]
پیرزن کهنسالی خدمت حضرت پیامبر (ص) رسید، پیامبر (ص) فرمودند: پیرزنها وارد بهشت نمیشوند، پس آن پیرزن گریه کرد. فرمودند: تو در آن روز پیرزن نیستی، خداوند متعال میفرماید: ما آنان را پديد آورديم پديد آوردنى و ايشان را دوشيزه گردانيديم.
آن پیرزن از مزاح پیامبر (ص) خوشحال شدند.
اگر کسی کاری انجام میداد که عامل خنده بود، حضرت پیامبر (ص) میخندیدند. در روایت آمده است:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَأْتِيهِ الْأَعْرَابِيُّ فَيُهْدِي لَهُ الْهَدِيَّةَ ثُمَّ يَقُولُ مَكَانَهُ أَعْطِنَا ثَمَنَ هَدِيَّتِنَا فَيَضْحَكُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَانَ إِذَا اغْتَمَّ يَقُولُ مَا فَعَلَ الْأَعْرَابِيُّ لَيْتَهُ أَتَانَا»[5]
فرمودند: آن بادیه نشین چه شد؟ کاش نزد ما میآمد.
معمولا مؤمنان دوست دارند با افراد شوخطبع گفتگو کنند و به سفر بروند؛ چرا که گفتگو با افراد شوخ طبع موجب ادخال سرور در مؤمنان میشود.
در روایات اهل بیت (ص) وارد شده است که شوخی کردن نباید به صورتی باشد که وقار شما را از بین ببرد. لذا در برخی روایات آمده است که از زیاد شوخی کردن بپرهیزید. البته شوخیهایی منظور است که بدون علت باشد. خنده بایستی علتی داشته باشد و کاری خندهدار صورت گرفته باشد و نباید بدون دلیل باشد.
از شوخی کردن باید هدفی حکیمانه داشت و آن، مسرور کردن مؤمن است. از طرف دیگر نبایستی شوخی طوری قرار باشد که وقتی دیگران فرد را ببینند، فکر کنند دلقک است و نباید شخصیت و وقارش را از دست دهد. شوخی باید بجا و در زمان مناسب انجام شود وگرنه اصل این است که انسان در کارها جدی باشد و گاهی از ابزار شوخی استفاده کند؛ چون هدف مقدسی دارد و میخواهد دیگران را شاد کند و غم و غصه را از دل آنان بزداید لذا از روش شوخی کردن استفاده میکند.
چیزی که همیشگی است لبخند زدن است. سیره رسول الله (ص) چنین بود که همیشه لبخند به لب داشتند و اهل تبسم بودند.
«كَانَ ضَحِكُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ التَّبَسُّمَ»[6]
حضرت پیامبر (ص) دائم التبسم بودند، مزاح میکردند اما اهل قهقه زدن نبودند؛ زیرا قهقه زدن به انسان ضرر وارد میکند. در روایت آمده است که اگر فردی قهقه بزند، چیزی از وجودش کم میشود؛ عقلش کم میشود. ما باید کاری کنیم که عقل ما و دیگران رشد کند و نباید کاری کنیم که عقلمان کم شود. قهقهه زدن کاری شیطانی و لبخند زدن کاری رحمانی است. بنابراین مؤمن همیشه اهل لبخند است، شوخی میکند، دیگران را میخنداند و خود نیز میخندد منتها خندیدن و خنداندش علت دارد. در روایت آمده است:
«ثَلاَثٌ فِيهِنَّ اَلْمَقْتُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... وَ ضَحِكٌ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ ... »[7]
سه چیز از مقت است یعنی موجب عصبانیت و ناراحتی خدا میشود: ... خندیدن بدون تعجب و علت (که عاملی برای خندیدن وجود نداشته باشد) ...
وقتی دیگران فردی که را بدن دلیل میخندد، میبینند، میگویند: حتما چنین فردی دیوانه است. بنابراین باید عامل تعجبی برای خنده وجود داشته باشد.
بنابراین خندیدن و خنداندن از استفراغات عمومی بدن است. از مصادیق خنداندن کودکان شکلک در آوردن و قلقلک کف پای کودک و دست به شوخی زدن است. شاهد ما خندیدن و خنداندن است که موجب میشود افسردگی، غم و عصبانیت از بدن خارج شود.
27) گریه کردن
از دیگر استفراغات عمومی بدن گریه کردن و گریاندن است. گاهی لازم است انسان گریه کند؛ مثلا زمانی که دچار غم و مصیبتی میشود، باید خود را تخلیه کند و اشک از بدن خارج شود. اگر فرد غم و غصه را در درون خود نگه دارد، همیشه حالت بغضی در گلویش احساس میکند که قُدَما از این حالت با عنوان «غم باد» یاد میکردند. امروزه غم باد تحت عنوان «پرکاری تیروئید» خودش را بروز میدهد و تیروئید دچار التهاب و ورم میشود. غلبه سودا، معمولا پرکاری تیروئید به همراه دارد و درمانش گریه کردن است. وقتی فرد مصیب زده با عاملی مواجه میشود که او را وادار به گریه میکند، نباید گریهاش را نگه دارد و باید گریه کند که درمان است. در غیر این صورت بغض در گلو میماند و ممکن است فرد را روانی کند و همیشه سودای غالب بر بدنش حاکم میشود و به دیگران خیره میشود. بنابراین بایستی او را به گریه انداخت مثلا خاطرات عزیز از دست رفته را برایش نقل کنید و از او بخواهید خودش را با گریه کردن تخلیه کند یا زمانی که گریه میکند، جلوی گریه کردنش را نگیرید. همچنین میتواند در مراسمهای اهل بیت (ع) و روضهها شرکت کند منتها باید غم و غصه خودش را وسیلهای برای اتصال به اهل بیت (ع) و مصیبتهای آنان قرار دهد نه اینکه مصیبهای اهل بیت (ع) را ابزاری برای غم و غصه خودش قرار دهد تا اشکی که میریزید قداست پیدا کند. گریه بر مصائب اهل بیت (ع) موجب تخلیه میشود و از این طریق سودای غالب از بدن خارج میشود.
گریه همیشه به علت غم و غصه نیست. گاهی انسان اشک شوق میریزد که این هم درمان است. در آیه قران آمده است: ﴿رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ﴾ [8]
پروردگارا! زن و فرزند ما را مایهی روشنی چشم ما قرار بده.
تا نگرید کودک حلوا فروش بحر بخشایش نمیآید بجوش
وقتی فرد برای آمرزش گناهانش در پیشگاه الهی به حالت سجده (که بهترین حالت است) انابه کند و اشک بریزد یا اگر در مقام توبه نیست و میخواهد ارتقا درجه پیدا کند، سلاحش گریه است، چنین اشکی مقدس است و موجب رشد فرد میشود و در مراحلی بیماری (از جمله سودا و صفرای غالب و رطوبتهای زائد) را از بدن خارج میکند.
خلاصه گریه کردن یکی از استفراغات عمومی بدن است و انسان نباید جلوی این حالت طبیعی را بگیرد. اگر فردی مصیبزده میخواهد گریه کند، اجازه دهند از ابزار گریه استفاده کند، در جایی که میتوان بیماری را به وسیله گریه از بدن خارج کرد.