1402/01/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیات الأبدان در قرآن/ادامه بحث تأثیر ترس بر بدن /
بحث ما براساس آیه 33 سوره عنکبوت، در رابطه با نقش ترس در ایجاد بیماریها بود.
﴿لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ﴾
خدای متعال در آیه 40 سوره توبه میفرماید:
﴿إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا﴾
﴿لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا﴾ نترس و اندوهگین نباش چرا که خداوند با ماست.
﴿فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ﴾
خداوند سکینت و آرامش خاطر را بر قلب پیامبر (ص) فرستاد و او را با سربازانی که دیده نمیشدند، یاری کرد.
در آیه تعبیر «علیهما» به کار نرفته است پس معلوم میشود خداوند سکینت را بر قلب پیامبر (ص) فرستاد. اهل تسنن یکی از کمالات خلیفه اول را مصاحبتش با پیامبر (ص) در غار میدانند. در حالی که چنین چیزی کمال نیست. او دچار ترس و حزن شد در حالی که خداوند میفرماید: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[1] اولیاء خدا هرگز نمیترسند و محزون نمیشوند؛ زیرا قلبشان به سکونت الهی آرام است. پس معلوم میشود خلیفه اول جزو اولیای خدا نبود.
خداوند پیامبرش را با سربازانی که دیده نمیشدند، یاری کرد. معلوم میشود یکی از درمانهای ترسی که بر قلب میافتد، اعتقاد به این است که خدا با اوست و معیت او را حس کند.
﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا﴾، خدا با همه هست اما آیا ما هم با خدا هستیم؟ این به ایمان ما بر میگردد. وقتی ما اهل ایمان باشیم خداوند به ما امنیت میدهد. اگر از این ناحیه اهل ایمان بودیم و پیامبر (ص) و دین خدا را یاری کردیم، خدا با ماست یعنی هوای ما را دارد. چطور خدا هوای ما را دارد؟ آرامش خاطر را بر قلب مؤمنین نازل میکند.
در سوره فتح آمده است:
﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[2]
خداوند به مؤمن امنیت خاطر میدهد که ترس از دلش خارج شود و در مقابل به کافر ترسی میدهد که از همه چیز حتی سایه خود یا کوچکترین صدا بترسد.
﴿وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾ یعنی امدادهای غیبی که دیده نمیشوند. از بارزترین مصادیق آن اعتقاد به وجود ملائکه است. براساس آیهی ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾[3] (این رسول به آنچه خدا بر او نازل کرده ایمان آورده و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند) مؤمنین کسانی هستند که به ملائکه خدا به عنوان سربازان الهی و خادم مؤمنین، اعتقاد دارند. ملائکه برای مؤمنین استغفار و دعا میکنند و جاهایی از آنان محافظت میکنند.
﴿لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾[4]
ی هر کس پاسبانهایی از پیش رو و پشت سر برگماشته شده که به امر خدا او را نگهبانی کنند.
ملائکه از هر طرف هوای آنها را دارند و به امر خدا از آنان محافظت میکنند.
در حقیقت آیه به این نکته اشاره میکند که وقتی انسان دچار خوف و ترس شد به این اعتقاد داشته باشد که خداوند میخواهد امتحانش کند. یکی از بارزترین ابزارهای امتحان، ترس است. مهم این است که انسان از این ترس موفق بیرون بیاید. ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ﴾[5]
خدا تأکید میکند و میفرماید ما به تحقیق شما را با خوف امتحان میکنیم.
ممکن است اتفاقی یا خبری ناگهانی ترسی بر شما وارد کند، ببینید واکنش شما به این ترس چطور است؟ آیا ایمان از دلتان میپرد یا دلتان قرص است که اگر بر خدا توکل کنید، هوایتان را دارد؟ در چنین شرایطی اهل دعا هستید، امورتان را به خدا ارجاع میدهید یا اهل انابه به سوی خدا هستید؟
ترساندن مسلمان
در حقیقت یکی از بهترین و شایعترین وسایلی که خداوند برای امتحان ما استفاده میکند، ترس است اما مهم، نوع برخورد ما با ترس است. این ترس از ناحیه خداوند است و ما انسانها اجازه نداریم کسی را بترسانیم. من در پی جوابی برای این سوال بودم که آیا قانونی در اسلام وجود دارد که کسی حق ترساندن دیگران را نداشته باشد. به لطف خدا دو روایت بسیار زیبا در نهج الفصاحه پیدا کردم. حضرت پیامبر (ص) فرمودند:
«لاَ يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِماً»[6]
هیچ مسلمانی جایز نیست مسلمان دیگری را بترساند.
تعبیر «لاَ يَحِلُّ» (جایز نیست) یعنی حرام است. بنابراین ترساندن مسلمان حرام است؛ به عنوان مثال پشت دیواری پنهان شود و دیگری را بترساند.
از گفتن دروغ حتی به شوخی بپرهیزید؛ چرا که ممکن است با آن دروغ، دهانه قلب فردی باز شود؛ به عنوان مثال به فردی به شوخی گفته شود چک او پاس نشده است.
به تعبیر استاد آیت الله جوادی آملی انسان با علمی که در درون او منعکس شده متاثر میشود و اثر میپذیرد نه قضیهای که مطابق با واقع است. ممکن است آنچه بیان میشود، واقعی نباشد اما در درون فرد به عنوان واقع تلقی میشود. راز اینکه در روایت آمده است که از دروغ بپرهیزید ولو به شوخی، آن است که ممکن است فردی بخاطر یک دروغ، دچار بیماری، ترس و مشکلاتی شود.
جلسه قبل اشاره کردیم که خانمی چند روز پیش آمد و گفت: برادرم دست پسرم را گرفت و میخواست او را در استخر بیندازد. پسرم شروع به جیغ زدن کرد و ترس بر قلبش عارض شد و بعد از آن دچار دیابت شد و آثار آن را پیدا کرد. بنابراین معمولا ترس موجب میشود فرد دچار غلبه شدید سودا و ترس پانکراسی شود، پانکراسش خشک یا دچار بیماری دیابت شود.
در روایتی دیگر آمده است:
«لا تَرُوِّعُوا الْمُسْلِمَ فَإِنَّ رَوْعَةَ الْمُسْلِمِ ظُلْمٌ عَظِيمٌ»[7]
هیچ مسلمانی را نترسانید که ترساندن مسلمان ظلم بزرگی است.
بیمار خانمی داشتیم که بسیار ترسو بود. بعد از بررسی متوجه شدیم علت ترس و اضطرابش، بداخلاقی شوهرش بود. شوهرش هنگام عصبانیت داد میزد و با او تندی میکرد. قرآن میفرماید: ﴿وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ﴾[8] تیزی صدایت را بشکن و بلند فریاد نزن مگر اینکه مظلوم باشی.
جیغ و داد باعث ترسو شدن کودکان میشود. دیروز کودکی را آوردند که پوستش به شدت خشک بود. من پرسیدم: آیا بزرگتری دارد که او را تنبیه کند؟ گفتند: برادر بیست سالهای دارد که همیشه او را میزند. به مادرش گفتم: این کودک از برادرش میترسد، برادرش را نصیحت کنید که او را اذیت نکند.
بنابراین ترساندن دیگران عامل بسیار مهمی در ایجاد بیماری است.
دیروز به کارواش رفتیم و در اتاق را که باز کردیم سگی به سمت ما پرید. ما هم آنجا برایشان منبر رفتیم و گفتیم: فرض کنید کودکی همراه من بود. گفتند: کاری ندارد. گفتم: سگ میدود که بگیرد.
نقش ترس در ایجاد بیماریها بسیار مهم است و کسی اجازه ندارد با اخبار دروغ، داد زدن، بد گفتن خبر ناگوار دیگران را بترساند. اگر قرار است خبر فوت عزیزی را بدهیم باید مقدمهسازی کنیم. اگر خبری را ناگهانی و بدون مقدمه بگوییم ترس، هول و اضطراب در دل فرد میافتد. اگر پزشکی میخواهد بیمار را از بیماریش آگاه کند باید مقدمهسازی کند حتی اگر بیماری سخت باشد بایستی از امور معنوی استفاده کرد. ملائکه عذاب آمدند و میخواستند یک شهر را کلا برگردانند و این اتفاق بسیار مهمی است و همه ملائکه عبوسا قمطریرا بودند. در چنین شرایطی حضرت لوط ترسید و آنها گفتند: ما با تو کاری نداریم و میخواهیم قوم تو را عذاب کنیم. پس ممکن است خوف در قلب یک پیامبر هم بیفتد و از آمدن ملائکه و اینکه بخواهند اقدامی انجام دهند، بترسد.