1401/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیات الأبدان در قرآن/بیماری عشق /
از دیگر آیات طبی قرآن، بخشی از آیه 30ام سوره یوسف است: ﴿قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا﴾، عشق به آن نوجوان در درون قلبش نفوذ کرده است. آیه به این صورت است:
﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ ۖ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ۖ إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾
ر عزیز مصر در حالی که عشق آن نوجوان در درون قلبش نفوذ کرده از او درخواست کامجویی میکند، یقینا ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم.
این آیه از این جهت طبی است که اشاره به عشق مجازی زلیخا به حضرت یوسف (ع) دارد. عشق یکی از حالات روانی انسان است که هم خود، بیماری است و هم میتواند عامل بیماری باشد. البته عشق، به عشق مجازی و عشق حقیقی تقسیم میشود. عشق مجازی و عشق حقیقی مشترکات و تمایزاتی دارند. ان شاء الله بعدا در رابطه با اینها بحث خواهیم کرد. مهمترین خصوصیت عشق مجازی این است که قلب از محبت خدا خالی میشود و محبت شدید به غیر خدا در آن قرار میگیرد که کل مبادی ادراکی و تحریکی انسان را تحت تأثیر قرار میدهد.
مفضل عمر از امام صادق (ع) سوال میکند:
«سَأَلتُ أبا عَبدِالله عليه السّلام عَنِ العِشقِ فَقالَ: قُلوبٌ خَلَت مِن ذِكرِ اللهِ فَأَذاقَهَا اللّه ُحُبَّ غَيرِهِ»[1]
تعبیر «فأذاقها الله» جنبهی تنبیه دارد یعنی خداوند به فردی که قلبش از یاد او خالی شود، محبت غیرش را میچشاند و از این جهت بر او آسیبهایی وارد میشود. عشق مجازی برخلاف عشق حقیقی، عوارض و آسیبهایی به فرد وارد میکند. در قصه حضرت یوسف (ع) ما با دو شخصیت مواجه هستیم که عاشق یک معشوق هستند: حضرت یعقوب (ع) و زلیخا. عشق زلیخا عشق کاذب و دروغین بود به این معنا که سیراب کننده روح نبود وگرنه او واقعا به حضرت یوسف (ع) عشق میورزید و همه احکام و عوارض عشق سر جای خودش مطرح بود.
اشاره کردیم که عشق نوعی بیماری به حساب میآید و عوارضی هم به همراه دارد. جناب حکیم بوعلی در کتاب قانون، ترجمه آقای عبدالرحمن شرفکندی، در مورد عشق چنین میگوید:
«عشق عبارت از مرضی است وسوسهای و به مالیخولیا شباهت دارد. سبب این بیماری آن است که انسان فکر خود را به کلی به شکل و تصویرهایی مبذول میدارد و در خیالات خود غرق میشود؛ و شاید آرزوی آن نیز در پدید آمدن بیماری کمک کند و ممکن است آرزو کمک نکند، ولی این تمرکز فکر متمادی سبب بیماری میشود.»[2]
توضیح: شکل و تصاویری مورد اشاره، ممکن است شکل و تصاویر انسانی، جمادی، حیوانی یا هر چیز دیگری باشد. مهم نیست کدام شکل و تصاویر منظور است، مهم این است که فکر مشغول میشود و انسان را غرق در خیالات میکند و آرزوهایی در او ایجاد میکند.
صد هزاران بار ای صدر فرید ز آرزوی گوش تو هوشم پرید
گاهی عاشق آرزو میکند باد صدای او را به گوش معشوق برساند ولو معشوق نشناسد و نداند که صدای چه کسی است. اثر عشق به حدی است که عاشق طلب میکند وابستگی خود را به معشوق نشان دهد.
علامت بیماری عشق:
«گود رفتن و خشک شدن چشم و نبودن آب چشم مگر در هنگام گریه کردن. پیاپی و به سرعت پلکها بر هم آیند. بسیار میخندد تو گویی به چیزی بسیار لذتبخش نگاه میکند یا خبری خوش میشنود یا شوخی میکند.»[3]
توضیح: عاشق از گریه زیاد چشمش خشک میشود. همانطور که در قرآن آمده: ﴿وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ﴾[4] ، حضرت یعقوب آنقدر در عشق و فراق یوسف (ع)، گریه کرد که دچار آب مروارید شد. عشق مجازی و واقعی مشترکاتی دارد و گریه کردن از جمله این مشترکات است اما تفاوتهای اساسی بین این دو عشق وجود دارد.
اگر عاشق، مورد مهر معشوق قرار گیرد زنده و شاداب میشود. علامه جعفری در شرح مثنوی فرمود: حتی اگر معشوق دستمال بینی خود را به سمت عاشق پرت کند، عاشق شنگول میشود. از طرف دیگر اگر معشوق هدیه عاشق را قبول نکند، عاشق میمیرد.
عاشقان را هر زمانی مردنیست مردن عشاق خود یک نوع نیست
«نفسش بسیار بریده و سریع است و آه بلند میکشد. گاهی در میان شادی و خنده به گریه میافتد و اندوهگین میشود و به ویژه در هنگام شنیدن اشعار عاشقانه به گریه میافتد و اگر شعر ترانه از هجران و دوری محبوب باشد، بسیار متأثر میشود. سر تاسر اندامانش مرطوبند، مگر چشمانش که خشکند و کاسهاش گود رفته و پلکهایش بزرگ و ستبر از بیخوابی است و آه کشیدنش تأثیر بر سر گذاشته است. شکل و شمایل مرتب ندارد، نبضش مختلف است و مانند نبض اندوهزدگان بدون نظم و ترتیب است و از حالی به حالی تغییر مییابد، به ویژه اگر به محبوب برسد و اگر فجأةً معشوق خود را ببیند.»[5]
توضیح: عاشق در تخیلات خودش با معشوق است مثلا میگوید من با معشوقم سوار ابرها شدیم و به همه جا رفتیم. شعری عاشقانه یا موسیقی غمانگیزی او را ناراحت و موسیقی شاد، او را شنگول میکند. همه اینها در قوهی خیالش به همراه معشوقش تصورسازی میشود نه بدون او.
«میتوان از این تغییر نبض، معشوق را شناخت هر چند او خودش اسم او را فاش نسازد. دانستن نام معشوق و شناختن آن یکی از معالجات اساسی بیمار است. پس در صورتی که عاشق، راز خود را فاش نسازد، باید نیرنگی به کار برد، نبض بیمار را گرفت و شروع به ذکر نام مردمان بسیار کرد و دقت کرد که کی و در هنگام بردن نام چه کسی نبضش بسیار تفاوت کرد و همانند نبض منقطع شد. باز به نامها برگرد و همه را بازگو کن و در نبض دقت نمای حتماً از این راه و از این آزمایش به نام معشوق میرسی. آنگاه نام راهروها و مسکنها و پیشه و صنعت و زیور و نسبت و شهرها را بر نام معشوق اضافه کن و بازگو کن و نبض را رها مکن، تا در یکی از آنها نبض تفاوت میکند. هر یکی را که نبض در آن به حد نبض آن هنگامی رسید که نام معشوق را بردهای، پهلوی نام معشوق بگذار و این نامها را آنقدر تکرار کن تا به کلی معشوق را چنان که میخواهی بشناسی.»[6]
توضیح: هنگام بردن نام معشوق نبض عاشق قطع میشود. اگر آخرین بار مورد بیمهری معشوق قرار گرفته باشد، نبضش شدید میزند.
بوعلی در ادامه بیان میکند:
«ما این آزمایش را کردهایم و از این معلومات که گرد آوردهایم بهرهها بردهایم. بعد از آن که به معشوق پی بردی و دیدی وصال عاشق به معشوق چارهای نیست، کاری کن که مطابق دین و شریعت به هم برسند.
ما عاشق را دیدهایم که از لاغری پا فراتر نهاده و به حد پژمردگی رسیده و به بسیاری از بیماریهای دشوار و مزمن گرفتار آمده و به تبهای طویل المدت دچار شده و همهی اینها از ناتوان شدن نیرو بوده که از عشق کشیده است. ولی همین که به معشوق خود رسیده و وصال حاصل آمده است بعد از مدتی کوتاه که به دیدنش رفتهام شگفتیها دیدهام: فربه گشته و نیروی از دسترفته را بازیافته و معلومم شد که مزاج انسان گوش به فرمان و مطیع پندارهای روانی است.»[7]
توضیح: زمان قدیم، افراد حیای بیشتری داشتند و از بردن نام معشوق شرم داشتند. به همین جهت میبایست از نبض او به معشوق پی ببرند. اما در زمان حال به راحتی اسم معشوق را نام میبرند و از عشق خود سخن میگویند. این نوعی کمک به ما است. اگر میتوانید طبق دین و شریعت یعنی ازدواج آن دو را به هم برسانید.
عشق زیاد انرژی زیادی از عاشق میگیرد و او را ناتوان میکند.
عشق حضرت یعقوب (ع) حقیقی بود اما با استشمام پیراهن یوسف (ع) و قرار دادن آن روی صورتش بینا شد. اینها خواص عشق است.
مزاج انسان تحت تأثیر حالات او قرار میگیرد، گاهی سودایی، گاهی بلغمی، گاهی صفراوی و گاهی هم دموی مزاج میشود. بوعلی سینا بعد از این آزمایشات متوجه چنین چیزی شد در حالی که قبل از او، امام رضا (ع) فرمودند: قوت روح انسان تابع مزاج اوست و بالعکس.
در یکی از داستانهای مثنوی مولانا چنین آمده است: کودکان مکتب از درس و مشق خسته شده بودند. با هم مشورت کردند که چگونه درس را تعطیل کنند و چند روزی از درس و کلاس راحت باشند. یکی از شاگردان که از همه زیرکتر بود گفت: فردا ما همه به نوبت به مکتب میآییم و یکی یکی به استاد میگوییم چرا رنگ و رویتان زرد است؟ مریض هستید؟ وقتی همه این حرف را بگوییم او باور میکند و خیال بیماری در او زیاد میشود. همه شاگردان حرف این کودک زیرک را پذیرفتند و با هم پیمان بستند که همه در این کار متفق باشند، و کسی خبرچینی نکند. فردا صبح کودکان با این قرار به مکتب آمدند. در مکتبخانه کلاس درس در خانه استاد تشکیل میشد. همه دم در منتظر شاگرد زیرک ایستادند تا اول او داخل برود و کار را آغاز کند. او آمد و وارد شد و به استاد سلام کرد و گفت: خدا بد ندهد؟ چرا رنگ رویتان زرد است؟ استاد گفت: نه حالم خوب است و مشکلی ندارم، برو بنشین درست را بخوان. اما گمان بد در دل استاد افتاد. شاگرد دوم آمد و به استاد گفت: چرا رنگتان زرد است؟ وهم در دل استاد بیشتر شد. همینطور سی شاگرد آمدند و همه همین حرف را زدند. استاد کمکم یقین کرد که حالش خوب نیست. پاهایش سست شد به خانه رفت.»
در نتیجه تلقین مزاج را عوض میکند.