90/03/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیات اخلاقی
بحث در اشکالات مسئله شفاعت بود ،که وهابیون منکر شدند اینها البته به آن ادله عقیلی خیلی نخواستند تمسک کنند اما عمدتا به چند جهتی که تمسک کرده بودند یکی از ادله شان همین بود که خداوند متعال در برخی از آیات فرموده :
﴿ وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ﴾[1]
این افراد آیه را چنین تفسیر کردهاند که طبق آیه قرآن در روز قیامت هیچگونه شفاعتی پذیرفته نیست ،در قیامت جایگزین(وازره) و فدا کردن هم در قیامت اثری ندارد از طرفی هم میگویند اگر قوانین متقن باشند نباید تبعیض بردار باشند بخاطر اینکه اگر این قانون قوی نبود بلکه ضعیف بود زور مداران و یا پارتی بازها بر اساس قدرتی که دارند میتوانستند این قوانین را نقض کنند اما کدام قدرت بالاتر از قدرت خداوند متعال ؟ و کدام قانون قویتر و حکیمانه تر از قوانین الهی؟ بنابراین جای این شفاعت وجود ندارد و قوانین الهی که مخصوصا فرمود :
﴿ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[2]
و یا این آیه ﴿ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[3]
این آیات همه نشانهی آنست که قوانین الهی استثناء بردار نیست درحالیکه بازگشت شفاعت به اینست که شفیع قانون را نقض کند و اعتنا به قوت قانون نکند در ضمن میگویند در صدر اسلام اینچنین بود در زما ن خود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و در برهه ای از زمان خلافت امیرالمومنین (علیه السلام) چنین بود که حتی یک جا قانون نقض نشد .داستان نجاشی معروف است که از بهترین یاران معروف امیرالمومنین (علیه السلام) در جنگ صفین بود و با آن سخنرانیها و اشعارش که در هجو معاویه وعظمت امیرالمومنین (علیه السلام)وارد شده بود سهم بسزایی در تحریک لشکر داشت اما مع العسف در ماه رمضان او را در حال شرب خمر و مستی دیدند هر چه واسطه شدند که امیرالمومنین بگذرد فرمود :
حد خدا را که 80 تازیانهاست را جاری کنیم 10 تا هم زائد بر آن بخاطر آن که هتک حرمت رمضان کرد یا داستان ام الکلثوم که به صورت عاریه گردنبندی را برای روز عید از عبدالله ابن ابی رافع گرفت امیرالمومنین (علیه السلام)سخت عصبانی شد و فرمود: اگر که به صورت عاریه ای نبود چون عاریه مضموناً است قسم میخوردم که دست تو را قطع میکردم (یعنی اگر عاریه نبود و دزدی بود حدّسرقت را جاری میکردم بدون تبعیض خویشاوندی) حتی در زمان عمر هم داستان همین بود یک مرتبه یکی از بچههایعمر شرب خمر کرد عمر در ملا عام او را 80 تازیانه زد و همچنین داستان عمر و عاص و از این داستانها زیاد داریم. این قضایا در اول اسلام به این شدت عمل میشد و اصرار بر اجرا احکام الهی خیلی شدید بود .بنابراین اگر آن روش درست بوده که قطعا هم اینچنین بودهاست اگر امیرالمومنین (علیه السلام) و همچنین داستان شخصی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل شده اینها منتقن است بنابراین شفاعت یعنی پارتی بازی کردن و قانون خدا را به بازیچه گرفتن و بر اساس زور و زر نقض کردن قانون است. خداوند متعال که این عواقب وخیم گناه را در قران مکرر متذکر شده و برای آنها وعد و وعید داده در ثوابش وعد و در مخالفتش وعید این شفاعت یعنی چه ؟و قائل شدهاند که شفاعت شفیع در دنیا اشکال ندارد آدم به یک شخصی متوسل شود و از او کمک بگیرد اما این شفاعت در عرصه قیامت که شما شیعه قائلید که حسین بن علی (علیه السلام)در قیامت شفاعت میکند و : و لیس تمصُّ النار جلدی را که غبار زوار حسینی برآن است ، چطور میشود این حرفها را قبول کرد ؟
با توجه به اینکه نقض قوانین الهی به هیچ وجه قابل قبول نیست این اشکالات تقریبا روح مهمش به این بر میگردد که علاوه بر آیاتی که عرض شد در این مقام ، ما با مراجعاتی که کردیم دیدیم که آقایان به صور مختلف خواستند از این اشکالات جواب بدهند از جمله ایشان مرحوم آقای طباطبایی است که حاصل برنامه شان به این بر میگردد که بگویند بازگشت شفاعت به این است که شفاعت در وسط امر یعنی وسط بین جزء و عمل قرار میگیرد، اسباب دیگری قرار داده شدهاست که با این اسباب ما از آن مسبب جلوگیری میکنیم با شفاعت از ترتّب اثرش بر مسببش جلوگیری میکنیم .
مثلا گناه سبب است مسببی هم که بر این سبب مترتب میشود عقاب الهی است اما در این وسط باز وسائل و اسبابی هم قرار گرفته که این با قانون مخالفت ندارد و نقض قانون نمی کند بلکه این اسباب در وسط اگر به کار گرفته نمی شد سبب به او مترتب میشد و اگر به کار گرفته شود آن سبب بر سبب دوم مترتب است نه بر سبب اول حاصل بیان ایشان به این بر میگردد که :خداوند ما سه چیز را نباید فراموش کند نکته اول میفرمایند که بازگشت شفاعت به نقض قانون نیست بازگشت شفاعت به این نیست که خدای متعال از اولوهیتش دست بردارد یا بنده از عبودیتش خارج شود خیر نه نقض قانون است و نه تصرف در اولوهیت خداست و نه تصرف در عبودیت عبد که حالا عبد از مرحله عبودیت خارج شود خیر، هیچکدام از اینها نیست بلکه میگویند سه چیز در مقام است :
مسئله اول :
اینکه خداوند متعال مظهر رافت و رحمت و مظهر صفات حسنی و صفح و عظمت با علم به اینکه از عذاب مردم ابدا نفعی به ذات حق تعالی نمی رسد پس خدا یک موجود غنی به ذات است که گناه مردم به کبریایی او اثر ندارد .این امور به جای خودش اصول قطعیه و مسلمی است که به حسب آیات و روایات مسلم شدهاست بنابراین اگر خداوند متعال از چیزی بگذرد اگر خداوند متعال رحمتش بر تخفیفش غالب شود و سبقت بگیرد این نه معناش نقض ربوبیت خدا است و نه نقض عبودیت ،خیر خداوند متعال همان بزرگی و همان عظمت و خالقیت و مالکیت خودش محفوظ است و عبد هم در غایت ذلت و عبودیت و مملوک و به تمام معناست . اما حالا اگر خدایی که (سبقت رحمته غضبه) خدایی که کریم الصفح و حسن التجاوز است بر اساس بزرگواری خودش بگذرد این نه معناش نقض کردن قانون و نه معناش گذشتن از ربوبیت خدا الهیت خدا و ربوبیت خدا است هیچکدام تعطیل نمی شوند.
مسئله دوم
ذلت و مسکنت مشفوع له است، میگویند بله تارهً یک کسی گناه میکند و بر گناه استمرار میبخشد و لا ابالی است و اهمیتی هم نمی دهد هر چه میخواهد بشود ،بشود.چنین کسی مسلما لیاقت برای شفاعت هم نخواهد داشت درصورتی عبدی لایق برای شفاعت میشود که این از کرده خودش پشیمان بشود و حالت ندامت و مسکنت در او پیش بیایید .حالا شخصی که به این صورت قرار بگیرد که به تمام معنا الکلمه معترف به گناه و مسکنت و سوء حال و استحقاق است، قبول دارد که مستحق گناه و مستحق عقاب است ،حالا این ما بین شفیع میآید به درگاه خدای متعال عرضه میکند: خدایا از کبریاء و عظمتت تو چیزی کاسته نمی شود و از عذاب این بنده هم نفعی به حال تو نمی رسد و درحالیکه ذلت و مسکنت و اعتراف او به گناه و به تقصیر خود ، موجب برای رافت و لطف تو در حق او است .
اگر چنین کسی با چنین شرایطی مورد صفح خداوند متعال قرار گرفت این کجایش موجب نقض ربوبیت خدا و عظمت خداست ؟و کجایش نقض قانون است؟ بله این قانون علت تامه که نیست بلکه در حقیقت این یک استحقاق و کیفر عمل است کیفر عمل است، کیفر عمل با این ذلت و مسکنت قابل برداشتن است .
مسئله سوم :
آبروی شفیع است هر کسی: ﴿وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾[4]
قرار بگیرد در مسیر آبروی شفیع قرار میگیرند تا بخشیده میشوند . آنهایی که خدا به شفاعت شان راضی است و خدا اذن و اجازه به ایشان دادهاست خداوند متعال به بعضی از بندگانش این مقام ارتضی را اختصاص داده یا به بعضی از بندگانش این علم را داده است.
بازگشت شفیع هم به این است که خدایا ! من بنده ای هستم که مقرب در درگاه توام آبرو در نزد تو دارم و حالا که آبرو دارم و در نزد تو به عنوان یک بنده مقرب حساب میشوم امروز وقت آنست که در مقام امتیاز بین مقربین درگاهت به غیر مقربین فرق گذاشته بشود.شفیع بر اساس اینکه بنده مرتضی و مصطفی و مجتبی خداوند متعال است میخواهد آبرو و تقربی که در درگاه خدای متعال دارد را استفاده نماید ، و خدای متعال هم به بندگان مقربش میخواهد یک اجر و ارزش بیشتری بدهد و این کار عین عدل است.
از این ارزش و امتیاز بنده مقرب الهی میخواهد در قیامت بهره ببرد .
حالا این سه مسئله که به هم ضمیمه بشوند میگوییم این سه چیز :رافت و رحمت الهی سبقت رحمت بر غضب خدا از یک طرف ذلت و مسکنت و اعتراف به تقصیر و اعتراف به استحقاق عقاب از طرف دیگر و عدم نفع بردن خدا از عذاب او و سوم شرف و ارزش و منزلت شفیع در پیشگاه خداوند متعال، این سه چیز وقتی با هم ضمیمه بشود کجای اینها نقض اولوهیت خدا و عبودیت عبد است؟ اینها هیچ منافاتی با مقام عظمت خداوند متعال و از نقض نشدن قوانین ندارد.