89/10/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیات اخلاقی
يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا.
عَضَّ یَعِضُّ، عض به معنی گزیدن با دندان، کسی که انگشتش را با دندان میگزد و فشار میدهد یا پشت دستش را دندان میگیرد. در واژه لیتنی، لیتَ برای تمناست و جزو حروف مشبهه بالفعل است که گفتهاند چون شباهت به فعل دارد و یاء متکلم هم به آن اضافه شده است: لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا. کلمه یا ویلتا نیز منادای استغاثه است که توجه دارید برخی از حروف ندا برای اغاثه است مثل وا محمدا، یا علیا، وا علیا؛ اینجا هم یا ویلتا در مقام استغاثه و ضمناً توبیخ کردن نفس خودش میگوید: ای وای بر من. در جمله بعد أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ؛ ذکر
یادآوری است، انسان ممکن است به صورتهای مختلف به یاد یک امر واقعی بیفتد ولکن بعد از اینکه این امر واقعی در نظر او مجسم و ظاهر شد ممکن است شیطانی، نفس امارهای یا دوستی انسان را از واقعیت منحرف کند. کثیراً ما برای همه ما این اتفاق میافتد که گاهی یک حالت توجه به واقعیتها پیش میآید مثلا از مرکزی میگذریم صدای ندبه و دعایی بلند است و دل ما را میشکند و توجه به عبادت و یاد خدا پیدا میکنیم، اما در همان لحظه یک امری از قبیل هوای نفس، پیشنهادی از یک دوست و . . . ما را از آن حالت منحرف میکند! که این امر پیش از همه شیطان است. مراد از شیطان هر نیرویی است که آدم را از حق منحرف کند، ابلیس اظهر مصادیق شیطان است همان ابلیسی که آدم را از بهشت بیرون کرد. خدای متعال در قرآن مجید کلمه شیطان را زیاد به کار برده است، گاهی مراد شخص ابلیس است و گاهی مراد هر قوه منحرف کننده اَنِ الحق است.
وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ خذول صیغه مبالغه است بر وزن فعول از ماده خضلان. شیطان میگوید انسان را زیاد مخذول و منکوب میکند و او را از راه حق باز میدارد.
در شأن نزول این آیه گفتهاند در مکه معظمه دو نفر به نامهای عقبه و عبید از دوستان قدیمی و سابقهدار یکدیگر بودند، عقبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دوست داشت گرچه مسلمان نشده بود. پیامبر از همان اول در مکه به عنوان یک شخصیت محبوبی در بین مردم معروف بود و قبل از بعثت هم ایشان را به عنوان محمد امین (ص) میشناختند و در تاریخ نیز وجود دارد که کثیراً ما از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راهنمایی میخواسته و ایشان را مورد مشاوره قرار میدادند. علاوه بر این سیمای پیامبر بسیار جاذبهدار و جذاب بود، همچنین اخلاق رسول گرامی نیز از همان اول یک اخلاق استثنایی بود و همین امر نیز موجب جذب محبت مردم میشد. ایشان هم شخصیت معروف و برجستهای بود: نوه عبدالمطلب، پسر برادر شیخ البطحاء ابی طالب علیه السلام، و هم شخصیت ذاتی ایشان از نظر اخلاق، امانتداری، روش مردم داری و . . . بی همتا بود، همه اینها موجب این میشد که بعضیها افتخار کنند از اینکه پیامبر قدم به خانه آنها گذاشته است.
عقبه هم مرد ثروتمند و جاه طلبی بود که وقتی از سفرهای خارج برمیگشت برای جاه و مقام و منزلت خودش سفرهای آراسته پهن کرده و شخصیتهای مکه را دعوت مینمود.یک بار از رسول گرامی هم تقاضا کرد که شما هم در مجلس ما تشریف بیاورید و پیامبر نیز قبول کردند، ولی هنگامی که سفره پهن شد و قرار شد غذا بخورند پیامبر فرمودند من دست به غذای تو دراز نخواهم کرد مگر آنکه شهادتین را به زبان جاری کرده و مسلمان شوی. عقبه نیز برای اینکه نخواست مجلس بهم خورده و پیغمبر حرکت کنند، در مجلس به زبان اجرای شهادتین کرد و پیامبر اکرم غذا را تناول کردند.
بعد از مدتی خبر منتشر گردید و عبید متوجه شد که عقبه مسلمان شده است و از اینکه برخلاف رفاقت مسلمان شده است از او گلهمند شد و به او گفت از این تاریخ به بعد رفاقت بین من و تو منقطع خواهد شد. عقبه هم به خاطر دوستی چند سالهاش با عبید، وعده داد که از مسلمانی برگردد. عبید گفت به شرط اینکه اگر محمد را دیدی رسماً اهانت کنی و از اسلام برگردی. عقبه نیز به خاطر حرف رفیق وقتی پیغمبر (ص) را دید شروع کرد به هتاکی و جسارت کردن و مرتد شد. سرانجام نیز در جنگ بدر با گروه کفار شرکت کرد و به درک واصل شد و عبید هم در جنگ احد کشته و به درک واصل گردید.
بدین ترتیب این قضیه را در شأن نزول این آیات آوردهاند که در قیامت یا شاید در همان عالم احتضار که امور انسان در مقابل چشمانش حاضر میشود دست خویش را با دندان میگزد که چه بد کردم از رسول خدا جدا شدم یا لیتنی یقول يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا ای کاش من با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اتخاذ طریق میکردم يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا ای وای بر من ای کاش این عبید را دوست خود نگرفته بودم که به خاطر دوستی از رسول گرامی اسلام (ص) جدا شده باشم.
البته همان طور که همه ما مکرر شنیدهایم مورد مخصص نیست و مدار بر عموم آیه است. در روشن شدن این جمله این داستان به ذهنم میرسد که در سوره دهر یا سوره انسان که خداوند متعال داستان امیر المؤمنین و زهرای اطهر و حسنین مطرح میکند و می فرماید: إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورًا که خداوند متعال 18 آیه در جزای عمل مخلصانه آن پنج تن را در این سوره بیان میکند. در اینجا فخر رازی میگوید: اینکه شیعیان میگویند این سوره در حق امیرالمؤمنین و زهرای اطهر و حسنین وارد شده است اولأ دروغ است زیرا این سوره مکیه است و در آن زمان امیرالمؤمنین ازدواج نکرده و حسنین در کار نبودهاند، ثانیأ خود مفسران شیعه میگویند مورد مخصص نیست، حال اگر تسلیم شویم و فرض کنیم که سوره مدنی بوده و به مناسبت داستان آن سه شب نازل شده باشد، ولکن بر طبق نظر همه مورد مخصص نیست و مدار بر عموم اطعام یتیم و مسکین و اسیر است بنابراین مولانا ابی بکر و عمر هم به قول ایشان مکررأ به یتیم و مسکین و اسیر اطعام کردند پس آنها هم در این آیه داخلند.
قبول است که مورد مخصص نیست و امام صادق علیه السلام فرمودند اگر بنا باشد که مختص به مورد نزول باشد این کتاب جاودانه الی یوم القیامه نخواهد بود. بله قرآن کتابی است برای ارشاد و عقل و هدایت و زندگی از ازل تا ابد، بنابر این ما هم این ما میپذیریم میفرمایند خاصیت گرفتن دوست نا اهل اولاً آن است که آدم را از طریق حق و دوستی با رسول گرامی اسلام و بالاخره دوستی با اهل حق و حقیقت باز میدارد و ثانیاً نه تنها راه باطل را برای انسان میگشاید بلکه آدمی را به راه باطل میکشاند یعنی جرِّ به طرف باطل میکند. چه بسا اینکه فقط اختصاص به آدمی ندارد و گاهی ممکن است یک ثروت، آدم را از راه حق منحرف کند.
بنابراین لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي؛ ای چه بسا گمراه کرد و ای وای بر من که این دوست ناباب یا این شیطان خذول ما را از همراهی راه حق و حقیقت بازداشت و ما را به طرف باطل کشاند. أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي؛
این خیلی بدتر است، گاهی آدمی از همان اول به راه باطل میرود اما برخی مواقع انسان راه برایش روشن میشود ولی بر اثر هواپرستی یا اینکه عشق و محبت به کسی یا چیزی بعد از ذکر و بیدار شدن منحرف میشود. مانند آنچه امام صادق علیه السلام در شرح حال زبیر بن عوام و فرزندش عبدالله فرمودند زبیر با ما بود تا وقتی که عبدالله بزرگ شد آنگاه نه تنها زبیر را از یاری با امیرالمؤمینن بازداشت بلکه جنگ با امیرالمؤمنین را به پا کرد که همه داستانش را میدانیم و الا زبیر کسی بود که بعد از وفات پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم با امیرالمؤمین در خانه باقی ماند و تا زمانیکه علی علیه السلام بیعت نکردند او نیز بیعت ننمود، او بود که یقه عمر را گرفت و او را بر زمین زد، او تنها کسی بود که در شورا با امیرالمؤمنین بیعت کرد و او کسی بود که وقتی ابن جرموز شمشیرش را آورد امیرالمؤمنین تکان داد و قال طالما کشف الکرب عن وجه رسول الله. اما چنین مردی با چنان شخصیتی که پسر عمه امیرالمؤمنین نیز بود، وقتی پسرش لعنه الله علیه بزرگ شد زبیر را نه تنها از یاری با امیرالمؤمنین باز داشت بلکه در مقابل ایشان صف آرائی کرد ولو وقتی که حضرت به او تذکر دادند اما نتیجه ای نداد و پسرش مانع هدایت او شد.