درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

96/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تجری – قبح متجرّی به – ملازمه بین حکم عقلی به قبح و حکم شرعی

خلاصه مطالب گذشته: مسأله این بود که عمل متجرّی به، به حکم عقل محکوم به قبح است و اگر محکوم به قبح باشد از قاعده ملازمه "کلّما حکم به العقل حکم به الشرع"[1] محکوم به حرمت نیز خواهد بود. در این مقام گفتیم هم مرحوم آخوند و هم مرحوم محقّق نایینی در صغرای مسأله مناقشه فرموده اند.

عدم التفات مکلف به قطع به حرمت: اما مرحوم آخوند میفرمایند: اساساً مکلّف آنچه را که مکلّف قصد کرده عملاً واقع نشده و آنچه که واقع شده مقصود مکلّف نبوده و عملی که مقصد نباشد و با اراده و اختیار صادر نشود محکوم به قبح نیست. زیرا قبلاً گفتیم که در فلسفه نظری مسلّم است که حسن و قبح فقط صفت فعلی است که از روی قصد و اختیار صادر شود. از طرفی هیچ مکلّفی در مقام انجام فعل مقطوعیت عمل را مورد نظر قرار نمیدهد. زیرا قطع به اینکه این مایع خمر است و عنوان مقطوعیت خمر مورد التفات مکلّف نیست. آنچه مورد التفات مکلّف است عبارت است از خوردن خمر و این خوردن خمر محقّق نشد. پس حاصل فرمایش مرحوم آخوند چنین شد که: آنچه را که مکلّف به آن التفات داشته و با التفات و اراده قصد او را کرده واقع نشده تا محکوم به قبح باشد و آنچه واقع شده هم مورد التفات مکلّف نبوده است. لذا دو نکته در فرمایش مرحوم آخوند موجود است:

نکته اول: آنچه مورد التفات مکلّف بوده و در نتیجه از روی اختیار مکلّف صادر شده مربوط به مقطوع الخمریت نبوده است. ولذا این صفت مورد نظر مکلّف نبوده است.

نکته دوم: آنچه را که مکلّف قاصد بوده واقع نشده است. بنابراین چیزی که واقع نشده متصف به قبح هم نخواهد شد.

مناقشه: در مناقشه در فرمایش فوق چنین گفته میشود:[2] اینکه فرمودید آنچه قاصد بوده مرادتان از قصد چیست؟ اگر مراد، داعی عمل است آری. داعی عمل واقع نشده است. زیرا داعی مکلّف اسکار بوده و این مقصود حاصل نشده است. ولی تحسین و تقبیح فقط بر مدار داعی نیست. بلکه اگر فعلی از روی اختیار حاصل شود ولو در آن تخلف داعی حاصل شود، نفس صدور فعل از روی اختیار، قابلیت تحسین و تقبیح را دارد. مثلاً: شخصی یتیمی را بزند ولی هدف او ایذاء یتیم نباشد و داعی او صرفاً امتحان عصا و دانستن قدرت و مقدار ورود ایلام عصا باشد. آیا هیچ عاقلی شک دارد که این زدن طفل قبیح است. پس تقبیح و تحسین دائر مدار صدور فعل از روی اختیار است. و لذا محکوم به قبح است. گرچه داعی تخلف پیدا کرده باشد. ولی آنچه فرمودید عنوان مقطوعیت اصلاً مورد التفات نیست. دیروز هم گفتیم که آری. عنوان مقطوع الخمریت مستقلاً مورد توجه نیست. بلکه آنچه مورد التفات استقلالی است شرب خمر است. ولی بلااشکال التفات ارتکازی به مقطوعیت وجود دارد.

برای توضیح این التفات ارتکازی مقدمه ای را ذکر میکنیم: صور مرتسم در ذهن دو گونه اند. صوری که به علم حصولی در ذهن حاصل میشوند و دیگری صوری که به علم حضوری در ذهن شکل میگیرند. اشیاء خارجی با علم حصولی در ذهن جای گرفته و مورد التفات واقع میشوند ولی نفس صور هم که در ذهن حاضر هستند و به آنها معلوم اولی و حضوری میگویند نیز مورد التفات اجمالی و ارتکازی میباشند. مکلّف که مثلاً به وجود خمر عالم میشود نفس حضور این صورت در ذهن که عبارتست از قطع، وجود آن قطع نیز در ذهن مکلّف به صورت ارتکازی موجود است و اینکه مرحوم آخوند میفرماید:[3] "بل لا يكون غالباً بهذا العنوان مما يلتفت إليه" میگوییم به همین صور التفات ارتکازی وجود دارد. و اینکه میفرماید عمل صادر شده از روی اختیار نبوده است درست است. ولی این منافاتی با حکم به قبح عمل ندارد. زیرا تخلف داعی موجب تخلف از حسن و قبح نمیشود.

فرمایش مرحوم محقّق نایینی: مرحوم محقّق نایینی بنابر فرمایشی که در دوره قبل از اجود التقریرات مرحوم محقّق خویی فرموده اند، به این مطلب اکتفاء فرموده اند که:[4] فعل متجرّی به شرب الماء است که قبحی ندارد. اما علم او فقط طریق محض است و در حسن و قبح عمل دخالت ندارد و طریق مورد التفات نبوده و در ذوالطریق حسن و قبح ایجاد نمیکند.

مناقشه: مرحوم محقّق خویی در فرمایش مرحوم محقّق نایینی چنین مناقشه نموده اند که آیا انقیاد حسن است یا خیر؟ بلااشکال انقیاد از دیدگاه تمام عقلاء حسن است. ایاز که محبوب سلطان محمود شده بود بواسطه انقیادی که نسبت به سلطان داشت چنین شده بود. و لو کاری را انجام داده بود مقصود سلطان نبوده است. عملی که محبوب مولا نیست فقط از این جهت که مظهر انقیاد مولا است نزد عقلاء دارای تحسین میشود. پس برعکس آن عملی که مبغوض مولا است و شخصی با توجه به مبغوض بودن آن نزد مولا آن را مرتکب میشود عقلاء او را مستحق ملامت میدانند. پس اینکه قطع مکلّف بما هو أنّه طریق اثری در حسن و قبح ندارد قابل پذیرش نیست.

توضیح ذلک: طبق اخبار من بلغ "من بلغه عن النبي صلى الله عليه وآله شئ فيه الثواب، ففعل ذلك طلب قول النبي صلى الله عليه وآله، كان له ذلك الثواب، وان كان النبي صلى الله عليه وآله لم يقله"[5] در معیار ثواب، علماء دو دسته اند: گروهی فرموده اند: عمل بر طبق خبر ضعیف از باب تسامح در ادله سنن مستحق ثواب است و به برهان آن کشف میکنیم که آن عمل مستحب بوده است. زیرا غیر مستحب ثوابی ندارد. دسته دیگر فرموده اند: این روایات حداکثر ارشاد به حکم عقل است. عقل میگوید انقیاد حسن است. این روایات نیز میفرمایند: این عمل همان ثواب انقیاد را داراست.

توجه: آیا ثواب انقیاد را به قصد میدهند و یا به خاطر اینکه این عمل مظهر انقیاد است به همین عمل میدهند؟ لذا اگر بازگشت انقیاد به این است که این عمل به خاطر قصد مکلّف حسن شده در مورد عکس آن نیز عملی به خاطر قصد سوئی و نیت مکلّف قبیح میشود. اینکه قطع فقط جنبه طریقیت داشته باشد و در حسن و قبح دخالت نداشته باشد برخلاف آن چیزی است که در انقیاد ملحوظ است و از طرفی انقیاد و تجری از یک وادی هستند.

تا اینجا پذیرفتیم: تجری چون بازگشت آن به قصد ارتکازی مکلّف است میتواند از دیدگاه عقل محکوم به قبح باشد.

و اما کبری: آیا بر طبق ملازمه (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع) میتوان گفت این عمل حرام هست یا خیر؟ جان مطلب این است که قاعده ملازمه در سلسله علل شیاء جریان دارد نه در سلسله معالیل. اگر عقل ملاکات را درک کند و حکم به قبح کند میپذیریم ایذاء و ظلم و تجاوز به حقوق و ناموس دیگران قبیح است. اما درک مصالح و مفاسد تا کجا در حیطه عقل است؟ سیأتی الکلام إنشاءالله


[1] مطارح‌ الأنظار، شیخ انصاری، ج1، ص234.
[2] مصباح الأصول، تقرير بحث السيد أبوالقاسم الخوئي، السيد محمد الواعظ الحسيني البهسودی، ج2، ص24.
[3] كفاية الأصول، الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراسانی، ج2، ص260.
[4] فوائد الاصول، الشیخ محمد علی الکاظمی الخراسانی، ج3، ص41.
[5] المحاسن، أحمد بن محمد بن خالد البرقى، ج1، ص25.