درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات – قطع – حجیت و کاشفیت قطع- معذریت و منجزیت آن.

خلاصه مطالب گذشته:سخن در اختلاف تعبیر مرحوم شیخ و مرحوم آخوند در ابتدای بحث حجج و امارات بود. در تبیین کلام مرحوم شیخ انصاری و مرحوم محقق خراسانی گذشت که اصول به سه بخش تقسیم میگردند. اول اموری که بدان قطع به احکام الهی حاصل میگردد. دوم، امارات و حججی که از طرف شرع و عقل، اعتبار آنها ثابت گردیده. سوم : قواعد و اصولی که شارع وعقل عندالجهل به احکام واقعیه برای مکلف مقررداشته اند. قسم اول قطع ابتداء در دو مقام بحث میشود.

1) آیا برای قطع کاشفیت و طریقیت جعل گردیده و یا اینکه قطع بنفسه عین کشف بوده و ذاتا طریق میباشد؟

2) آیا منجزیت و معذریت ذاتی قطع است یا خیر؟ حال ذاتی باب ایساغوجی یا ذاتی باب برهان؟ و آیا این در حکم منجزیت و معذریت حکم عقل است یا بنای عقلاء؟

کاشفیت قطع: شکی نیست قطع بهترین مظهر کشف است چرا که وقتی مکلف دنبال طرق میرود که از واقع و وصول به آن محروم باشد. فلذا اگر قطع داشت واقع بر او مکشوف شده و دیگر چه نیازی خواهد داشت به توسل به طرق. مثلا اگر قطع به وجود درنده مهلکی دارد دیگر نیازی به طریق ندارد، چون درنده برای او منکشف است و خطر را وجدان نموده است. پس دیگر احتیاج به چیز دیگری ندارد. و کذلک در مورد جلب منفعت نسبت به کسی که در کمال گرسنگی و عطش بوده و علم به وجود طعام و آب در مجاورت خود دارد که در این صورت دیگر دنبال این نیست که این یقین به وجود درنده و یا طعام معتبر است یا معتبر نیست. چرا که چیزی که منکشف و محرز است نیازی به جعل حجیت ندارد و طریقیت نداشته و ندارد. طریقیت قطع ذاتی است و جعل ذاتی برای ذات مستحیل است.

که عقل حکم میکند به محض آمدن قطع به حکم تکلیف منجز گردیده و استحقاق عقاب بر مخالفت ثابت است و در صورت عمل بر طبق آن و کشف خلاف، معذریت دارد. یعنی مصون از عقاب میباشد. و یا ذاتی نبوده و در تنجیز و تعذیر نیازمند به جعل شارع باشد و چنانکه بوعلی میفرماید "ما جعل الله المشمشة مشمشة بل اوجدها"[1] . چرا که خدا دو جعل نداشته که یک مرتبه تکوین به او ببخشد بعد دوباره صفت ذاتی مشمشه بودن را در او حاصل کند. زیرا که با ایجاد ذات ذاتیات هم ایجاد میگردد. و همچنین در مورد انسان، وقتی خداوند متعال انسان را ایجاد کرد، ذاتیات انسان هم با ایجاد او ایجاد میگردد. پس یک ایجاد بوده و تعلق میگیرد به یک چیز و آن چیز همان جسم نامی متحرک بالارادة است که همان انسان میباشد. و فصلش که ناطقیت میباشد با همان ذات و همان مرحله ایجاد میشود. پس چنین نیست که در یک مرحله ذات انسان را ایجاد فرماید، در مرحله بعد ذاتیات را جعل نماید. پس خداوند متعال به جعل تکوینی ماهیات را ایجاد میفرماید. و ذاتیات ماهیات با خود ماهیات ایجاد میشوند. و همینطور در قطع چرا که اگر قطع آمد، کاشفیت عین ذات قطع است پس عینا خود کشف هم خواهد آمد. پس چیزی که عین واقع است نیازی به جعل تکوینی کاشفیت از واقع ندارد، چه رسد به جعل تشریعی.

منجزیت و معذریت قطع: منجزیت و معذریت همراه قطع است. مثلا اگر قطع به ضرری پیدا کرد، این قطع او را از دیدگاه عقل و عقلاء ملزم به عمل بر طبق قطع میگرداند. و تکلیف را بر او منجز میکند و عذر بر مخالفت ندارد و حتی اگر قطع او خلاف واقع درآمد باز در عمل بر طبق قطع معذور خواهد بود. چنانکه قطع به آب بودن مایعی داشته و انکشف که سم و زهر مهلک بوده اینجا در پیشگاه الهی معذور خواهد بود، زیرا که قطع متنجز عند الاصابة و معذر عند الخطاء میباشد. تنجیز و تعذیر به اتفاق همه عقلاء عالم امر ثابت و مسلمی است و حال کلام در این است که آیا از قضایای مشهوره و مستند به بنای عقلاء است و یا اینکه حکم عقل میباشد؟ و آیا ذاتی باب برهان است یا ذاتی باب ایساغوجی؟

دلیل منجزیت و معذریت قطع: مرحوم محقق اصفهانی میفرمایند[2] معذریت و منجزیت آن از مستقلات عقلیه نیست بلکه از قضایای مشهوره ای است که نظام بشریت بر پایه آن استوار است، مثل حسن احسان و قبح ظلم و این مجموعه قضایای مشهوره است که اجتماع بشریت و زندگی مدنی و اجتماعی بر پایه آن شکل گرفته و بوجود آمده که در هر جای عالم که تصور شود قطع قاطع را موجب تنجیز او میدانند و در صورت کشف خلاف و خطا او را معذور میدانند. مرحوم محقق خوئی بر این فرمایش مناقشه دارند.

مناقشه: مرحوم محقق خوئی میفرمایند[3] منجزیت و معذریت هیچ ربطی به قضایای مشهوره نداشته و ارتباطی با زندگی مدنی و اجتماعی ندارد. زیرا اگر تصور شود شخصی به تنهایی زندگی کند بدون اینکه در معیت او انسانی باشد، مسلّم است که قطع به خطر او را به فرار وامیدارد. و قطع به منفعت او را جلب میکند. پس معذریت و منجزیت قطع به درک عقلاء برمیگردد. و در مستقلات عقلیه عاقلی باشد یا نباشد فرقی ندارد. به همین خاطر است که حضرت آدم ابوالبشر علی نبینا و آله و علیه السلام و همسر ایشان بعد از نهی ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ﴾[4] و مخالفت با این نهی فهمیدند و چنین عرضه داشتند ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴾[5] پس مسأله وجوب متابعت از قطع، امری وجدانی است. پس قطع عند العقلاء، منجز و معذر خواهد بود.

ان قلت: فرار از خطر و جلب منفعت نیز ناشی از همان بنای عقلاست.

جواب: خیر چنین نیست بلکه این جبلی موجود زنده است که از خطر فرار میکنند و منفعت را جلب میکند. و اگر گرسنه باشد به سراغ مزارع و محل غذایش میرود و حتی نباتات هم شاخه هایشان به سمت نور خورشید متمایل میشوند، و ریشه هایشان به سمت رطوبت بیشتر، حرکت میکنند.

آیا تنجیز و تعذیر حکم عقل است؟ بعضا گفته شد که چنانکه عقل حکم به جلب منفعت و فرار از خطر میکند اینجا هم حکم به تنجیز و تعذیر میکند. و لکن میگوییم چنین نیست عقل هم خودش مثل دیگر مدرکات که ابزار شناخت هستند، خود وسیله درک است اگر با چشم مبصرات را میبینیم یا با گوش مسموعات را میشنویم و بوسیله ذائقه طعم ها را میچشیم به واسطه عقل هم درک میکنیم. شامه بو را تشخیص میدهد ولی آیا این بوی خوب است یا بد کار شامه نیست. چشم میبیند ولی این آیا خوب است یا نه، کار چشم نیست. بلکه درک، کار عقل است و نسبت به خود عقل نیز باید گفت که قدرت حکم کردن را ندارد و نمیتواند از دائره درک، پا فراتر بگذارد. بلکه حکم به تنجیز و تعذیر، یک حکم مولوی است. چرا که مولایی که ما را صاحب عقل گردانیده و در مقام عبودیت قرارداده فلذا حکم نموده که اگر بر چیزی علم پیدا کردید لازم است که بر طبق آن عمل کند و به دستورات او است که منجزیت و معذریت شکل میگیرد و عقل در این دو دخلی ندارد. و هیچگاه این دو از مقوله فطریات که جلب منفعت و دفع مفسده باشد نمیباشند.


[1] عدل الهی، شهید استاد مرتضی مطهری، ص147.
[2] نهاية الدّراية في شرح الكفاية، محمّد حسين الأصفهاني، ج3، ص29.
[3] مصباح الأصول، تقرير بحث السيد أبوالقاسم الخوئي، السيد محمد الواعظ الحسيني البهسودی، ج2، ص16.
[4] بقره/ سوره 2، آیه 35.
[5] الاعراف/ سوره 7، آیه 23.