درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

درس خارج اصول حضرت آیت الله اشرفی شاهرودی دام ظله العالی

شنبه 1395.11.16 برابر 6 جمادی الاولی 1438

موضوع: اطلاق و تقیید- منشأ سریان در الفاظ مطلق- اسم جنس محلی لام- جمع محلی به لام

خلاصه مطالب گذشته: یکی از نکات در فرمایشات مرحوم نائینی این بود که اطلاق و تقیید در اصطلاح اصولیین معنای دیگری جز همان معنای لغوی ندارد[1] ، در لغت وقتی میگوییم مطلق العنان یعنی رها کردن افسار اسب که هر جا مایل است برود و آزاد است. ولی به عکس جایی که افسارش رها نباشد طبعا اینجا مقید میشود. در اصطلاح اصولیین هم اطلاق، معنای لفظی است که آزاد است از نظر خصوصیات افراد مثل اینکه بگوییم: «اکرم رجلاً» معنایش مطلق و مرسل است از حیث قیود و اطوار و انواعی که در رجل است از قبیل عالم، جاهل، عادل، فاسق، هاشمی، غیر هاشمی، پیر، جوان. در مقابل مقید که یک قسمی از اقسام و نوعی از انواع مطلق است. بنابراین فرقی از نظر معنا بین معنای عرفی و لغوی و بین معنای اصطلاحی مطلق و مقید نیست، منتهی یک نکته‌ای که چرا بزرگان این مسأله را اینچنین مطرح کردند و اعتباراتی برای ماهیات ذکر شد و بعد بحث شد که اساساً معنای اسم جنس آیا ماهیت مطلقه است یا ماهیت مهمله یا ماهیت لا بشرط مقسمی است.

منشأ سریان در الفاظ مطلق: این بحث ناشی از برداشت اطلاق و سریان در الفاظ مطلق است که آیا این برداشت سریان ناشی از وضع است یا ناشی از مقدمات حکمت است. تا قبل از مرحوم سلطان العلماء نظر شریف بزرگان اصولیین این بود که این سریان و اطلاقی که نسبت به افراد یک اسم است مثل اسم نکره، این سریان و ارسال معنی خود مطلق است. لفظ مطلق مثل نکره وضع شده برای جنس بما اینکه در همه افراد ساری است به حیثی که سریان در همه اطراف را جزء معنی مطلق میدانستند. ولی مرحوم سلطان العلماء بر خلاف سایرین فرمودند: الفاظ مطلق برای اصل طبیعت وضع شده است که سریان و شمول نسبت به افراد، از روی مقدمات حکمت استفاده میشود و الا نفس لفظ مطلق بما هو مطلق، سریان و جریان در همه افراد ندارد. لذا استعمال مطلق در برخی از افراد مطلق مجاز نیست ولی به نظر اصولیین قبل از سلطان العلماء مجاز است. این نکته منشأ شد تا بزرگان التفات کنند که آیا کلی طبیعی لابشر مقسمی است چنانچه مرحوم سبزواری در شعر منظومه قائلند و یا لابشرط قسمی است چنانچه مرحوم محقق نائینی فرموده است و یا ماهیت مهمله است چنانچه مرحوم محقق خویی فرموده اند.[2]

اسم معرف به الف و لام: آیا الف و لام تعریف دلالت دارد بر تعیین یا دلالت بر تعیین ندارد؟ در کتب نحوی مثل مغنی و غیر آن بیان شده که ال برای تعریف است؛ منتهی یا تعریف جنس مانند «الحمد لله» یعنی جنس حمد برای خداست. ویا تعریف استغراق افراد مثل اینکه بگوییم «الحمد» الف و لام استغراقی است یعنی کل الحمد برای خداوند است. و یا برای تعیین فرد است که این فرد یا به صورت حضوری است مثل «اکرم الرجل» که به رجلِ مقابل خود اشاره میکند. و یا تعریف ذکری مانند: ﴿فعصی فرعونُ الرسولَ﴾[3] که اشاره به رسول مذکور در آیه قبل ﴿کما ارسلنا الی فرعون رسولاً﴾ دارد. و یا اینکه عهد ذهنی است مانند: «ادخل السوق و اشتری اللحم». این نظرات متفاوت است که نحویین مفصلاً ذکر شده است.

فرمایش مرحوم آخوند: اما مرحوم آخوند فرموده‌اند که این نظریه غلط است؛ بلکه الف و لام وقتی وارد بر اسم جنس میشود هیچ خاصیت و معنایی جز تزیین لفظ ندارد.[4] همانطور که حسن و حسین سلام الله علیهما علَم هستند و در عین حال بر این دو الف و لام وارد میشود، "قال رسول الله صلی الله علیه و آله في الحسن و الحسين بأنهما سيدا شباب أهل الجنة"[5] همینطور در سایر موارد هم که گفتید وضع شده برای تعیین، غلط است بلکه همه آن خصوصیات از قبیل اراده جنس و یا استغراق و یا عهد خارجی و یا عهد حضوری همه این موارد از قرائن مقالیه و از مجموع جمله استفاده میشود نه اینکه الف و لام دلالت بر تعیین کند. مرحوم آخوند برای اثبات فرمایش خود برهانی اقامه میفرمایند مبنی بر اینکه اگر بنا شد الف و لام برای تعیین معنائی است که در ذهن متعین شده است مثلاً از میان اسماء مختلفی همچون ماء و نار و شجر و مدر و رجل، ما (الرجل) را اگر بگوییم برای اشاره به تعیین آن معنای ما فی الذهن است این لازم می‌آید که صدق آن بر خارج غلط باشد زیرا آن موردی که در ذهن متعین شده به وسیله الف و لام الرجل، آن وجود خارجی ندارد و ما نمیتوانیم بگوییم که این زید خارجی همان الرجل است چون الرجل به قول شما اشاره به آن وجود معنائی است که در افق ذهن حاضر شده در صورتی که ما کلمه الرجل را بر زید خارجی حمل میکنیم. پس اگر بنا باشد الف و لام برای تعیین معنای مستحضر در افق ذهن باشد پس باید حمل آن بر زید خارجی یا غلط باشد و یا باید بگوییم الف و لام از معنای حقیقی خودش منسلخ شده است. هر یک از این دو فرض غلط است چرا که همه لغات عرب، الرجل را حمل میکنند به زید و عمرو و غیره. و اگر بگوییم تجرید شده از معنای حقیقی؛ اولاً تجرید از معنای حقیقی نیاز به علاقه و نصب قرینه بر معنای مجازی دارد و ثانیاً اینکه این چه وضعی است که هیچ وقت کاربرد ندارد که ما وضع کنیم الف و لام را برای تعیین ما فی الذهن در صورتی که همیشه این الرجل یا الحمد، استعمال در موجودات خارجی میشود و این کار لغوی است. یعنی این لغو است که واضع لفظی را وضع کند برای چیزی که هیچگاه در آن استعمال نمیشود. این بیان مرحوم آخوند بود که بر این اساس فرمودند مفرد معرف به لام هیچ اثری در معنای خودش ندارد بلکه الف و لام فقط برای تزیین است.

استاد خوئی می فرمایند: اینکه ما منکر شویم الف و لام اصلاً دارای معنا نیست بلکه فقط برای تزیین است، و دأب عرب این است که به خاطر موقعیت کلمه الف و لام اضافه میکنند این قدری کم لطفی است زیرا بی جهت واضعی الف و لام را داخل در لغت عرب نکرده است؛ آری الف و لام برای اشاره هست و لکن این اشاره بودن که گفته شد اشاره به متعین فی الذهن است این بخش قابل خدشه است. بلکه میگوییم اصل اینکه الف و لام برای اشاره است و برای نشان دادن یک نوع تعیّن است این مثل خود اسماء اشاره است مثلاً کلمه «هذا» اسم اشاره است که هم اشاره میشود به وجود خارجی مانند هذا زیدٌ، و هم اشاره میشود به کلی مانند هذا انسانٌ یعنی به صورت کلی یعنی هذا الانسان غیر البقر، و هم حتی اشاره میشود به شیء معدوم مانند هذا شیءٌ معدومٌ. بنابراین هذا برای اشاره است اما نه اشاره به حیثی که تعیّن در ذهن دخیل در او باشد که بعد صدقش بر خارج را غلط دانسته و قائل شویم نیاز به تجرید ‌خواهد داشت. الف و لام هم همینطور است. قطعاً وضع شده است برای یک معنایی و واضع بی جهت در لغت عربی نیاورده است بلکه در الف و لام نیز اشاره ای وجود دارد. اما اینکه شما فرمودید: که اگر اشاره به متعیّن فی الذهن باشد هم لغویت وضع لازم می آید و هم استعمال او در خارج باید به صورت مجاز و تجرید باشد. در جواب عرض میکنیم که این اشکال در وقتی وارد است که آن لحاظ تعیّن ذهنی جزء معنای الف و لام باشد ولی اگر در حقیقت لحاظ به نحو آلیت در معنای الف و لام دخالت کند یعنی تعیّن ذهنی معنای الف و لام نباشد تا شما بگویید حملش بر خارج باید مجرد باشد بلکه میگوییم این تعیّن ذهنی به صورت لحاظ آلی است و الا الف و لام برای اصل اشاره به معنا وضع شده نه اینکه تعیّن در ذهن جزء معنای الف و لام باشد تا شما اشکال کنید که در وقتی که بر فرد اطلاق میشود محتاج به تجرید است.

بنابراین مرحوم محقق خوئی میخواهد بفرماید الف و لام عهد ذکری و عهد خارجی و حتی الف و لام جنس و الف و لام استغراق در همه اینها به منزله هذا و اسم اشاره است به یک معنایی که مقصود متکلم است. آری در مدخول الف و لام عهد ذهنی با بدون الف و لام یک معنا دارد مثلاً «اشتری اللحم» با معنای «ادخل سوقاً و اشتر لحماً» هیچ فرقی نمیکند. و صاحب مطول در مقام اثبات عدم تفاوت میان این دو است.[6] مرحوم شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری در همین مشهد در درس مطول در بحثی طولانی در صدد بیان عدم تفاوت معنوی معرف به الف و لام عهد ذهنی با نکره بودند. مرحوم محقق خویی میفرمودند[7] تنها میتوان گفت که الف و لام در عهد ذهنی برای زینت است و در ما سوای آن مثل استغراق و جنس و عهد حضوری و عهد ذکری نمیتوان منکر شد که الف و لام دارای معنای اشاره است.

جمع محلی به الف و لام: برخی قائل شده اند که اگر اسم جمع بدون الف و لام باشد مثلا اکرم علماء این دلالت بر معنای جمع یعنی سه نفر یا بیشتر دارد اما اگر جمع محلی به الف و لام شد مثلاً اکرم العلماء این به معنای اکرام همه علماء میباشد. زیرا الف و لام برای اشاره است، ناگزیر باید مشارالیه مشخص باشد و در بین جمع تشخص فقط برای آخرین فرد است زیرا هر چیزی که ما دون مجموع علماء باشد تعیّن ندارد؛ مثلاً کلمه علماء یعنی عده ای از علماء که شامل ده نفر یا بیست و یا سی نفر میشود و معلوم نیست برای کدام عده است. و چون ال و لام برای اشاره است پس باید مشارالیه متعیّن بشود و آنکه قابل برای تعیّن است آن آخرین مرتبه است که دیگر بعد از او مرتبه ای نیست و این یعنی همه افراد. بنابراین باید گفت که جمع محلی به الف و لام وضع شده برای دلالت بر کل و مجموع است.

مناقشه در این کلام: مرحوم آخوند میفرمایند:[8] در جمع محلی به لام هم همینطور است یعنی الف و لام جمع محلی به لام اشاره به معنای جمع الجمع و آخرین جمع نیست بلکه اولین مرتبه هم تعیّن دارد. یعنی اولین مرتبه جمع ثلاثه و سه نفر است. اگر گفت اکرم العلماء و الف و لام او اشاره به متعین است که اولین مرتبه آن یعنی ثلاثه هم تعیّن دارد پس این فارق هم ناتمام است.

اشکال مرحوم محقق خوئی به مرحوم آخوند: مرحوم استاد خوئی بر مرحوم آخوند اشکال کرده اند[9] که خیر مرتبه ثلاثه باز تعین دار نیست زیرا سه تا علماء ممکن است منطبق شود به زید و عمرو و بکر یا ممکن است منطبق شود بر خالد و خویلد و حسن و یا ممکن است منطبق شود بر تقی و نقی و حسین الی غیر ذلک از افراد ثلاثه از علماء که بنابراین هم مرتبه اول و ثلاثه از علماء دارای تعین نیست. مرتبه متوسط هم مثل چهار و پنج و ده هم ابداً دارای تعیّن نیستند. اما مرتبه اخیر که شمول همه علماء باشد دارای تعیّن است.

بنابراین علماء با العلماء فرق دارد و العلماء اشاره به مجموع علماء است اما در علماء اشاره به مجموع علماء نیست. پس جمع محلی به لام دارای اشاره بوده و بالوضع دلالت بر شمول دارد بر خلاف نظر مرحوم آخوند که معتقد است فرقی بین جمع محلی و غیر محلی به الف و لام وجود ندارد. و للکلام تتمة والحمد لله.


[1] فوائد الاصول، الشیخ محمد علی الکاظمی الخراسانی، ج1، ص562.
[2] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص518، ط احیاء آثار.
[3] مزمل/ سوره 73، آیه 16.
[4] كفاية الأصول، الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراسانی، ج1، ص245.
[5] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج50، ص81، ط دارالاحیاء التراث.
[6] المطول و بهامشه حاشية السيد ميرشريف، سعدالدین التفتازانى، ص81.
[7] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص526، ط احیاء آثار.
[8] كفاية الأصول، الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراسانی، ج1، ص245.
[9] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص526، ط احیاء آثار.