درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق و مقیّد – تفاوت علم جنس و اسم جنس – اسم جنس محلّی به الف و لام

بازگشت به اعتبارات ماهیات: حقیقت این است که هر ماهیتی را در نظر بگیریم مانند ماهیت انسان و رجل و مرأة، در نگاه اول از دو حال خارج نیست:

لحاظ اول: اصل ماهیت را تصور میکنیم و هیچ شیئی جز اصل ذات را لحاظ نمیکنیم و ماسواء اصل ماهیت هیچ شیء دیگری را لحاظ نمیکنیم که به این میگویند: ماهیت مهمله. مرحوم آخوند نام آن را ماهیت مبهمه و یا مهمله گذاشته است.

لحاظ دوم: این ماهیت مهمله را با لحاظات دیگر از قبیل وجود شیء با ملحوظ اول و یا عدم شیء با ملحوظ اول و یا مقسمیت ملحوظ برای لحاظات دیگر. اگر ماهیت مهمله را که دارای اطوار و احوال مختلف از حیث لحاظ میباشد جامع برای لحاظات دیگر تصور کنیم میشود لابشرط مقسمی. بما اینکه مقسم است برای تصورات و لحاظات دیگر. چه آنکه همین ماهیت لحاظ میشود با وجود شیء یا عدم شیء و یا با وجود ذهنی.

اولین لحاظ بعد از لحاظ ماهیت، مقسمیت ماهیت ملحوظه است که به این اعتبار میگویند: لابشرط مقسمی. اقسامی که در این لابشرط مقسمی قرار میگیرند به این صورت هستند:

اگر ماهیت با عدم تقید به قیدی و عدم تقید به عدم قیدی، لحاظ شود. از این ماهیت به ماهیت لا بشرط قسمی تعبیر میشود.

اگر با ماهیت وجود شیئی لحاظ شود، ماهیت به شرط شیء است که تارةً لحاظ میشود وجود خصوصیتی از خصوصیات مثلا ایمان و رجل بودن برای انسان و یا لحاظ میشود با وصفی از اوصاف عدمی مانند: انسان فاسق یعنی غیر متصف به عدالت.

و گاهی نیز ماهیت لحاظ میشود با عدم خصوصیت خاصی و یا تمام خصوصیات که به آن ماهیت بشرط لا گفته میشود که اگر لحاظ شود ماهیت بشرط لا از تمام قیود وجودی و عدمی، به آن ماهیت مجرده نیز میگویند.

اسامی اجناس: مرحوم محقّق خویی به تبع مرحوم محقّق اصفهانی میفرمایند:[1] اسم جنس، طبیعی کلی است که همان ماهیت مهمله است.

اشکال: کلی طبیعی با افراد خارجی متحد است. چطور میشود آن را با ماهیت مهلمه یکی دانست؟

جواب: هر جنس الاجناس با انواع و اصناف و افراد صنف متحد است. یکی از اقسام جنس، نوع است. یکی از اقسام نوع صنف است. و یکی از اقسام صنف مثلاً: (زید) است. زید هم داخل در صنفی است که رجل است و هم داخل نوعی است که انسان است و هم داخل در جنسی است که حیوان است و هم داخل در جنس الاجناسی است که جوهر است. یعنی زید خارجی هم ماهیت مهمله انسان است و هم ماهیت لابشرط مقسمی و هم کلی طبیعی است که یکی از افراد ماهیت مهلمه است.

مرحوم محقّق نایینی میفرمایند:[2] کلی طبیعی ماهیت لابشرط قسمی است که قابل صدق بر افراد و بر خارجیات است و کلی طبیعی با اسماء اجناس که ماهیت لابشرط مقسمی است و همچنین با ماهیت مهمله متفاوت است. زیرا کلی طبیعی در قبال کلی عقلی است و قسیم شیء نمیتواند مقسم شیء باشد. کلی طبیعی قابل صدق بر افراد است. در صورتی که اگر مقسم افراد باشد، کلی طبیعی، نمیتواند یکی از اقسام آن ماهیت مجرده باشد که موطن آن فقط عقل است.

در هر صورت بحثی در این نیست که یکی از مصادیق مطلق عبارت است از اسماء اجناس. مانند: کلمه انسان و رجل و مرأة.

فرق بین علم جنس و اسم جنس: برخی خواسته اند بگویند علم جنس همان اسم جنس به قید تعیّن است.[3]

اشکال: اگر قید تعیّن در ذهن در معنای علم جنس دخیل باشد پس باید صدق بر فرد خارجی نکند. زیرا آنچه مقیّد به تعیّن ذهنی است بر موجود خارجی صدق نمیکند. مگر اینکه قید تعیّن ذهنی را از او خارج کنیم. لذا صدق اعلام جنس بر موجودات خارجی باید مجاز باشد. در صورتی که ما هیچگونه احساس مجازیت تجرید در حمل علم جنس بر فرد خارجی نمیکنیم. لذا در علم جنس، تعیّن ذهنی وجود ندارد. مثلاً: همانطور که بر حیوان مفترس موجود در خارج اسد صادق است به معنای حقیقی اسامة هم صادق است. لذا مرحوم آخوند قائل است که در معنای اسامة تعیّن ذهنی وجود ندارد. بلکه معنای اسامة با اسد یکی است. همانطور که بعضی از الفاظ را میگویند مؤنث است. مانند: شمس و لیل و طلحة، در حالی که تأنیث او معنوی و یا لفظی است، اسامة نیز معرفه است. ولی این تعریف صرفاً تعریف لفظی است. زیرا لغت بر اساس قیاس نیست. بلکه بر اساس سماع است و ما میبینیم که آثار تعریف را بر اسامة در نظر میگیرند. همانطور که آثار تأنیث را بر شمس قرار میدهند.

مرحوم امام خمینی در صدد تصحیح کلام برخی بزرگان که قائل به تعیّن در علم جنس هستند برآمده اند و تعیّن در علم جنس را چنین تفسیر فرموده اند که:[4] در علم جنس تعیّن نسبت به سایر اجناس شده است. اگر امتیاز اسد از موجودات دیگر را در نظر گرفتیم اسامة بوده و علَم جنس است ولی در صورتی که این امتیاز را در نظر نگرفتیم اسد بوده و اسم جنس است. در این جهت بحثی نیست که همانطور که اسد بر فرد خارجی اطلاق میشود اسامة نیز بر آن حمل میگردد.

اسم جنس محلّی به الف و لام: اگر الف و لام بر اسم جنس داخل شد و مراد از آن تعیّن شخصی نبود یکی از اقسام مطلق است. در کتب ادبی خوانده ایم گاهی از اوقات الف و لام برای افاده جنس است که این خود یا الف و لام دال بر استغراق افراد است و یا استغراق صفات ویا ماهیت، و گاهی نیز برای اشاره به عهد است که عهد، خود یا ذکری است و یا خارجی و یا ذهنی.

در مطوّل عهد ذهنی با نکره را به یک معنا میداند[5] و فقط فرق بین این دو آن است که در عهد ذهنی اشاره به مافی الذهن وجود دارد ولی در نکره چنین اشاره ای نیست.

یکی از اقسام مطلق نکره ای است که بر آن الف و لام داخل شود. مانند: (أکرم العالم)، (أکرم الرجل) که اگر اشاره به فرد خاصی نباشد داخل در اقسام مطلق است. مرحوم آخوند بحث نموده که انواع مختلف و معانی متفاوت الف و لام به چه مربوط است؟ گاهی گفته شده الف و لام که به هر یک از رجل و انسان وارد میشود معنای رجل و انسان را تغییر میدهد. پس گاهی از مدخول الف و لام اراده جنس میشود گاهی اراده فرد ذهنی میشود و گاهی اراده فرد خارجی میشود. مرحوم آخوند میفرمایند:[6] هر کس که میفهمد که فرق بین رجلی که مدخول الف و لام است با رجلی که مدخول الف و لام نیست وجود ندارد. برخی دیگر قائل شده اند که الف و لام است که معنایش متفاوت است ولی این تفاوت به قرینه کلام و از باقی جمله فهمیده میشود.


[1] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص518، ط احیاء آثار.
[2] فوائد الاصول، الشیخ محمد علی الکاظمی الخراسانی، ج1، ص572.
[3] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص519، ط احیاء آثار.
[4] مناهج‌ الوصول، السيد روح الله الخميني، ج2، ص317.
[5] المطول و بهامشه حاشية السيد ميرشريف، سعدالدین التفتازانى، ص81.
[6] كفاية الأصول، الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراسانی، ج1، ص245.