درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عام و خاص – دوران امر بین نسخ و تخصیص - دفع اشکال صورت پنجم – امکان نسخ – امکان تغییر علم الهی

خلاصه مطالب گذشته: بحث در صورت پنجم از صور دوران امر بین نسخ و تخصیص بود. در صدد رفع اشکال در مورد مخصّص بودن خاص بودیم. با اینکه مدتی به خاص عمل شده بود و بعد از آن عام وارد شده بود که اگر قائل به مخصّص بودن خاص باشیم مستلزم تأخیر بیان از وقت حاجت است. عام که به دلالت وضعیه دلالت بر شمول دارد و بعد از عمل به خاص وارد شده علی القاعده باید ناسخ خاص و اَمَد حکم خاص باشد. در عین حال در آیات و روایات کثیر ما بناء فقهاء بر این است که خاص متقدم را مخصّص عام قرار میدهند.

مرحوم آخوند فرمودند:[1] کثرت تخصیص و قلت نسخ موجب میشود ظهور خاص در استمرار و عدم نسخ اقوی باشد نسبت به ظهور عام در افراد.

در فرمایش مرحوم آخوند مناقشه شد[2] به اینکه این مطلب بر اساس ظن است. (الظنّ یلحق الشیء بالأعم الأغلب). و ظن نمیتواند مغنی من الحق باشد. گفتیم مصالح و مفاسدهایی که بر تخصیص بعد از عمل مترتّب میشود در شریعت اسلام همه بنا به تدرّج در احکام و بر اساس مصالح و مفاسدی است که شارع در نظر دارد. وقوع فی المفسده و یا فوت مصالح با خاطر مصلحت اقوایی است که در تسهیل علی العباد بوده و تأخیر بیان ضرری ندارد.

راه حل دوم در دفع اشکال صورت پنجم: مرحوم محقّق خویی برای دفع اشکال از عام متأخّر که بعد از عمل به خاص آمده و در عین حال حکم به ناسخ بودن عام نکرده اند چنین میفرمایند: شکی نیست تمام احکامی که به دست ما رسیده و پیامبر مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله در طول بیست و سه سال ابلاغ فرموده و اوصیاء او تا زمان غیبت کبری بیان فرموده اند احکام ثابته منشئه من الله تبارک و تعالی با بعث خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله بوده است. تفقه اطلاع از مسائل اسلامی اعم از اعتقادی و اخلاقی و عملی است. ﴿فلولا نفر من کلّ فرقة منهم طائفة لیتفقّهوا فی الدین﴾[3] . مراد از تفقه در این آیه شریفه خصوص آموختن احکام فرعی عملی نیست. بلکه فراگرفتن دین و همه جوانب آن است. منظور این است که با آمدن اسلام ﴿إنّ الدین عندالله الإسلام﴾[4] ﴿و من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه﴾[5] . اسلام که مجموعه ای از امور اعتقادی و اخلاقی و عملی است تمام این احکام در لوح محفوظ و قلب مطهر خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله ثابت بوده است. پیامبری که عیبة علم الله تعالی است به همه احکام و إنشائات الهی واقف بوده است. و همین طور "عَلَّمَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَلِيّاً عليه‌السلام أَلْفَ بَابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ"[6] در قلب مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بوده و همین طور در ائمه متأخّر علیهم السلام که خطاب به آنان میگوییم: (خّزّان العلم) و یا (معادن حکمة الله و حفظة سرّ الله و حملة کتاب الله) و یا (بقیة الله و خیرته و حزبه و عیبة علمه) و یا (و الحق معکم و فیکم و منکم و إلیکم و أنتم أهله و معدنه) در قلب تمام اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این علم ثابت و مسلّم بوده است. حتی برخی احکام چه بسا مانده تا ولی عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفدا ظهور کنند که به حسب روایات "إذا قام القائم عليه السّلام دعا الناس إلى الإسلام جديدا"[7] همان دین اسلام است که تتمه احکام هم به وسیله حضرت تبیین میشود و از آنجایی که خاتم ادیان است باید جامع باشد تا جوابگوی نیاز جامعه باشد. حال مصالحی اقتضاء کرد این احکام تدریجاً بیان شود و آن مصالح یا تسهیل علی العباد بوده و یا هر چه اقتضاء علم الهی در او بوده در هر صورت ابلاغ احکام بلاریب تدریجی بوده است. مسلّم است مردم زمان امام رضا علیه آلاف التحیة و الثنا آن معارف دقیقی که در توحید فراگرفته اند در زمان پیامبر صلی الله علیه و اله نمیدانسته اند. معارفی که امام صادق علیه السلام بیان فرمودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نفرموده بودند. مخصّصات و مقیّداتی که در لسان ائمه متأخّر علیهم السلام، بیانش متأخّر شده از اول ثابت و مسلّم بوده است. از طرفی فرمود: "أولنا محمد، و أوسطنا محمد و آخرنا محمد"[8] به حضرت امام صادق علیه السلام عرض شد: چه رأی میدهید؟ حضرت فرمودند:"لَسْنَا منْ‌ ارأَيْتَ فِي شَيْ‌ءٍ"[9] وهمچنین فرموده اند:"حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي، وَحَدِيثُ اَبِي حَدِيثُ جَدِّي، وَحَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ، وَحَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ، وَحَدِيثُ الحسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَحَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، و حَدِيثُ رَسُولِ اللهِ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ"[10] ممکن است سؤالی که از امام صادق علیه السلام شده اصلاً از جد بزرگوار او علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال نشده ولی در عین حال میفرمایند: حدیث ما حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله است. پس تمام این احکام از اول ثابت بوده و همه ما محمد هستیم یعنی همان علم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نزد ما موجود است. از حضرت سؤال کردند: آنچه از شما شنیدیم میتوانیم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت دهیم؟ حضرت فرمودند: آنچه از پدرم شنیدی میتوانی به من نسبت دهی و آنچه از من شنیدی میتوانی به جدم نسبت دهی. و خداوند متعال در لیلة الإسراء به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین وحی فرمود: "يا محمد إني خلقت عليا و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمة من نور واحد"[11] و همه ما نور واحدی هستیم. گویا همه ائمه اطهار علیهم السلام در زمان واحد بوده اند. "المتعاقبات في سلسلة الزمان مجتمعات في وعاء الدهر"[12] آنکه در زمان است امور تدریجی را میبیند. فوق زمان همه امور دفعی است. گویا همه روایات و احادیث در عصر واحد اتفاق افتاده و تقدیم و تأخیر در نظر ما است. والا به حسب واقع تقدیم و تأخیری نیست. پس اینکه میگوییم اول خاص بیان شده و سپس عام، در نظر ما است. گویا خاص و عام هر دو در یک عصر واقع شده است. پس خاص، مخصّص عام بوده و ناسخ بودن باطل است.

حضرت استاد دام ظله میفرمایند: این مطلب دخلی در مسأله مانحن فیه ندارد و بالاخره تقدّم و تأخّر زمانی اثر خود را دارد.

تتمّه: در محاضرات به طور مبسوط به دو مطلب اشاره شده است:

مطلب اول: آیا نسخ در شرایع ممکن است؟ نصاری قائل هستند که نسخ غیرممکن است.[13] زیرا یا ناشی از جهل است و یا ناشی از تبدّل در امور واقعی است. اگر شیئی واجب و یا حرام شده بر اساس مصلحت قطعی و مفسده ملزمه در او بوده است. اگر شراب خوردن حرام بوده اگر بنا باشد در شریعت حضرت عیسی بن مریم علی نبینا و آله و علیه السلام نسخ شود ناشی از جهل و یا تبدّل واقعیت است که هر دو غلط است. ﴿إنه کان علیماً قدیراً﴾[14] . پس مفسده خمر را از ازل میدانست. و الشیء لاینقلب عمّا هو علیه و الذاتی لم یکن معلّلاً و لم یکن مغیّراً. لذا خداوند متعال بر اساس علم ازلی جعل احکام نموده و مفاسد و مصالح تغییر پذیر نیست. پس نسخ غلط است.

جواب: مصالح و مفاسد مانند ذاتی ماهیات نیستند که تغییر پذیر نباشند. بلکه بسیاری از اوقات از عوارض اشیاء هستند و عوارض به حسب ازمنه و امکنه و شرایط تغییر پذیر است. همانطور که دارو در زمان مرض مفید است ولی در زمان صحت مضر است. ممکن است شیئی دارای مصلحتی بوده ولی گذشت زمان آن شیء را از حالت اول خارج کرده است. مثلاً: مایعی که از انگور گرفته شود به حسب ازمنه خمر و دارای مفسده و یا سرکه و دارای مصلحت میشود. خداوند متعال علم ازلی دارد ولی حالات اشیاء و مکلّفین را نمیتوان نادیده انگاشت. هم اشیاء تغییر پذیر هستند و هم مکلّفین حالات آنها تغییر میکند. و خداوند متعال که عالم به تغییرات است برای حکم، اَمَدی قرار میدهد.

مطلب دوم:[15] آیا در علم خداوند متعال ممکن است تغییر حاصل شود؟ یهود قائل هستند که آنچه نزد خداوند متعال است و مقدّر شده تغییر پذیر نیست. ﴿و قالت الیهود ید الله مغلولة غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء﴾[16] . یهود قائل هستند که خداوند متعال امور را از ازل بر اساس اسباب و مسبّبات تنظیم نموده و چرخش ایام به تنظیم اولیه آن است و خداوند متعال در بقاء و تحولات نقشی ندارد.

جواب: فیض الهی مانند مبدأ خلقت مستمر است و اگر یک لحظه فیض خداوند متعال قطع شود جهان محکوم به فناء است. مَثَل فیض خداوند مَثَل تنویر خورشید است.

إن قلت: اگر تغییرات پیوسته است پس باید علم خداوند متعال جهل باشد.

قلت: خداوند متعال سه نحوه علم دارد:

اولاً) علمی که تغییر پذیر نیست که در لوح محفوظ مقدّر شده و عوض پذیر نیست. (و لایظهر علی غیبه احداً).

ثانیاً) علم به قضا و قدری که به پیامبر و اوضیاء او القاء میکند و این همان است که میثم تمار میگوید: امیرالمؤمنین علیه السلام به من خبر داد که بر این درخت آویخته میشوم و محال است تغییر کند.

ثالثاً) علمی که ممکن است تغییر در او حاصل شود و بدا ملازم جهل نیست. بلکه ابداء ماخفی است. یعنی آنچه بر مردم مخفی بوده خداوند آن را ظاهر میفرماید. نه اینکه بر خداوند متعال مخفی باشد.

ضمناً علم کاشف است نه علت فاعلی. و سخن خیام غلط است که (گر می نخورم علم خدا جهل بود). مَثَل علم، مَثَل آینه است. هر چه در مقابل آینه باشد تصویر میشود. شما هستید که در مقابل آینه تغییر میکنید. واقعیات را علم تعیین نمیکند. بلکه علم به حسب عالم ثبوت متأخّر از واقعیات است. ولو تأخّر رتبی است. تفصیل را به محاضرات مراجعه کنید.

انشاءالله در جلسه بعد کلام در مطلق و مقیّد است. والحمد لله.


[1] كفاية الأصول، الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراسانی، ج1، ص237.
[2] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص488، ط احیاء آثار.
[3] توبه/ سوره 9، آیه 122.
[4] آل عمران/ سوره 3، آیه 19.
[5] آل عمران/ سوره 3، آیه 85.
[6] الکافی، الشيخ الكليني، ج1، ص593، ط دارالحدیث.
[7] إثبات الهداة، الشیخ الحر العاملی، ج5، ص180.
[8] إثبات الهداة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص203.
[9] الکافی، الشيخ الكليني، ج1، ص148، ط دارالحدیث.
[10] الکافی، الشيخ الكليني، ج1، ص131، ط دارالحدیث.
[11] إثبات الهداة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص295.
[12] شرح المنظومه، ملاهادی سبزواری با تعلیقه حسن زاده آملی، ج5، ص347.
[13] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص492، ط احیاء آثار.
[14] فاطر/ سوره 35، آیه 44.
[15] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص498، ط احیاء آثار.
[16] مائده/ سوره 5، آیه 64.