درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عام و خاص – تعارض مفهوم با عموم

مقدمه: بحث در این است که اگر بین عام در یک دلیل و مفهوم دلیل دیگر تعارض اتفاق افتاد آیا مفهوم مقدم است و موجب تخصیص عام می شود؟ یا عموم مقدم بوده و مانع انعقاد مفهوم می شود؟ یا تقدیمی در کار نیست؟ مثلاً: در دلیلی فرموده: "أکرم کلّ عالم" و در دلیل دوم آمده: "إذا جائک العالم فأکرمه" که مفهوم آن این است که "إذا لم یجئک فلاتکرمه". عام با این مفهوم تعارض دارد. حال اگر عام مقدم شود اکرام عالمی که لم یجیء نیز واجب است. ولی اگر مفهوم را مقدم کنیم عموم عام را تخصیص می زند. یعنی اکرام عالمی واجب است که حاضر شود.

بررسی قول به تقدیم عام:[1] برخی فرموده اند: عام مقدم است. زیرا دلالت عام بر عموم ذاتی و اصلی است ولی دلالت لفظ بر مفهوم بالالتزام و بالتبعیة است. دلیل (أکرم کلّ عالم) دلالت وضعیه دارد بر وجوب اکرام هر عالمی. و حتی اگر قائل شدیم که استفاده وجوب هر عالمی از این دلیل نیاز به مقدمات حکمت دارد نیز به دلیل اصلی مولا در مقام بیان بوده و ظهور در وجوب اکرام عالم اعم از عالم حاضر و غیر حاضر خواهد داشت. دلیل مذکور با منطوق (إذا جائک العالم فأکرمه) منافاتی ندارد بلکه تعارض آن با مفهوم مخالف این دلیل (إذا لم یجئک العالم فلاتکرمه) است و دلالت مفهوم بالتبع است. بدیهی است که دلالت اصلی که مستند به وضع یا ظهور لفظ است بر دلالتی که تبعی است و به تبع منطوق استفاده میشود در مقام تعارض مقام است.

مناقشه: دلالت مفهوم هم در حقیقت دلالت اصلیه است. زیرا در بحث مفاهیم خواندیم مفهوم، منتزع از خصوصیتی است که در منطوق لفظ وجود دارد. در مفهوم شرط گفتیم از آنجایی که ما شرط را علت تامه برای ترتّب جزاء دانستیم قائل به مفهوم قضیه شرطیه شدیم که لازمه علت منحصره بودن انتفاء معلول عند انتفاء العلة میباشد. حال جمله شرطیه یا بالوضع دلالت بر خصوصیت علت منحصره میکند و یا به مقدمات حکمت. در هر صورت دلالت مفهوم مستند به ظهور لفظ در علیت منحصره است که این ظهور مستند به دلالت اصلیه جمله شرطیه است نه اینکه مستند به دلالت تبعیه باشد. بنابراین اگر عام برای دلالت بر عموم نیاز به دلالت بالوضع داشت جمله شرطیه هم بالوضع دلالت خواهد داشت بر ترتّب جزاء بر علت منحصره. و اگر عام به برکت مقدمات حکمت دلالت بر عموم نمود جمله شرطیه نیز به مقدمات حکمت دلالت بر خصوصیت علت منحصره دارد. در نتیجه دلالت هر دو دلالت اصلیه است و از این جهت هیچ کدام تقدّمی بر دیگری نخواهد داشت.

قول به تقدیم مفهوم:[2] دلالت عام بر عموم علی أیّ تقدیر چه مستند به وضع باشد و چه مستند به مقدمات جکمت مستند به دلالت لفظیه است. ولکن دلالت مفهوم به دلالت عقلیه است و در دلالات عقلیه انفکاک از مدلول معنا نداشته و پیوسته دلالات عقلیه بر ظهورات الفاظ مقدم هستند. در آیه شریفه ﴿الرحمن علی العرش استوی﴾[3] اگر قائل به ظاهر شویم چنانچه وهابیه و حلولیه خذلهم الله تعالی معتقد شدند باید گفت خداوند روی تخت نشست. ولی عقل تجسم را محال میداند. زیرا لازمه فقر است. میبینم تقدیم دلالت عقل بر لفظ کاملاً واضح است و هکذا در ﴿و جاء ربک﴾[4] . در ما نحن فیه عموم، خواه مستند به لفظ کل باشد و خواه مستند به مقدمات حکمت که مولا در مقام بیان بوده و قیدی را برای کل ذکر نفرموده در هر صورت مستند به لفظ است ولی مفهوم مستند به ملازمه عقلیه با دلالت منطوق است. زیرا در جمله شرطیه دلالت دارد بر خصوصیتی در ترتّب جزاء بر شرط و آن خصوصیت علیت منحصره است که طبعاً بین ملزوم و لازم تلازم عقلی وجود دارد و با انتفاء ملزوم لازم منتفی است. یعنی با انتفاء مجیء وجوب اکرام منتفی است. بنابراین از آنجایی که مفهوم مستند به دلالت عقلیه است بر دلالت عام به عموم که مستند به دلالت لفظیه است مقدم است.

مناقشه:[5] درست است که دلالت لفظ بر مفهوم در تلازم بین مفهوم و منطوق نشأت میگیرد ولی تلازم بین مفهوم و منطوق با فرض این است که این تلازم همیشگی و همه وقتی باشد. یعنی انتفاء هر یک از لازم و ملزوم مستلزم انتفاء دیگری باشد. یعنی بین آنها تساوی باشد. ولی اگر یکی از این دو اعم از دیگری باشد تلازم برقرار نیست. مثلاً: وجود نار ملازم با حرارت است ولی انتفاء نار مستلزم انتفاء حرارت نیست. زیرا حرارت لازم اعم است. یا اگر ملزوم اعم باشد. مانند: وجود ضوء و روشن بودن چراغ. ضوء اعم است ولی اگر تساوی برقرار باشد انتفاء لازم مستلزم انتفاء ملزوم است و بالعکس. مستدل میگوید: فرض بر این است که دلالت منطوق با عام تنافی ندارد. وجوب اکرام عالم و عالم جائی تضادی ندارد بلکه تنافی مستند به مفهوم است که مربوط به دلالت عقلیه است. در نتیجه بر دلالت لفظیه مقدم میشود. ما میگوییم: در حقیقت تنافی بین منطوق با عام است. زیرا منطوق دلالت بر علیت منحصره کرد. از آنجایی که منطوق به دلالت لفظیه وضعیه دلالت کرد که تنها علت ترتّب جزاء فقط مجیء زید است. بر این اساس لازمه عقلی انتفاء ملزوم انتفاء وجوب اکرام است چنانچه در ملازمات دائمی انتفاء وجوب اکرام لازمه اش انتفاء ملزوم است. اینکه گفته میشود: دلالت منطوق با عام متنافی نیست درست نیست. زیرا عام گفت: اکرام هر عالمی واجب است ولی منطوق گفت: علت منحصره اکرام آمدن زید است. پس به دلالت وضعیه منطوق دلالت کرد بر اینکه علت وجوب اکرام، آمدن زید است. بنابراین تنافی بین دو دلالتی است که هر دو مستند به وضع است و نمیتوان گفت دلالت لفظ و منطوق با مفهوم معارض است. زیرا تنافی بین دلالت عام و شرطیه بر تلازم بین شرط و جزاء است.

تحقیق مرحوم آخوند:[6] مرحوم آخوند تفصیل میدهند: اگر جمله دال بر عموم و جمله حاوی مفهوم هر دو در یک کلام وارد شوند و یا به طور منفصل بیان گردند ولی در عین حال هر کدام صلاحیت داشته باشند تا قرینه برای تصرف در دیگری باشند، یعنی دلالت هر دو مستند به وضع باشد و یا هر دو مستند به مقدمات حکمت باشد، هیچ کدام اظهریتی بر دیگری ندارد و موجب اجمال است. مثلاً: فرمود: "أکرم کلّ عالم و العالم الجائی یجب اکرامه" اگر عموم و دلالت جمله شرطیه بر انتفاء عند الانتفاء هر دو به مقدمات حکمت باشد یا دلالت هر دو بالوضع باشد. هر کدام بیان برای دیگری و یا مانع ظهور دیگری خواهد شد. پس هیچ کدام تقدمی بر دیگری ندارد. ولی اگر دلالت یکی به مقدمات حکمت باشد، و دیگری به دلالت وضعیه، وضعیه به منزله بیان است و بر دلالت مستند به مقدمات حکمت مقدم است.


[1] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص451، ط احیاء آثار.
[2] مطارح الانظار، المیرزا ابوالقاسم الکلانتری الطهرانی، ج2، ص213.
[3] طه/ سوره 20، آیه 5.
[4] فجر/ سوره 89، آیه 22.
[5] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص452، ط احیاء آثار.
[6] كفاية الأصول، الآخوند الشيخ محمد كاظم الخراسانی، ج1، ص233.