درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عام و خاص – وجوب فحص از مخصص_بیان مرحوم محقّق نایینی در انحلال علم اجمالی مردّد بین اقلّ و اکثر و مناقشه مرحوم محقّق خویی در آن

بیان مرحوم محقّق نایینی در انحلال علم اجمالی مردّد بین اقلّ و اکثر

سخن مرحوم محقّق نایینی این است که این طور نیست که به مجرد شک در اقلّ و اکثر بتوان اکتفاء به اقلّ‌ و آنچه متیقّن است نمود. برای روشن شدن مطلب علاوه بر مثالی که در جلسه قبل مطرح شد مثال دیگری می زنیم که هم در فوائد الاصول ذکر شده و هم مرحوم محقّق خویی آن را نقل نموده اند. فرض کنیم ده آنیه داریم و یقین داریم در بین این اوانی یکی یا بیشتر از یکی متنجّس شده است. یعنی یقین داریم یک آنیه نامعلوم از این ده آنیه متنجّس شده و احتمال می دهیم 5 آنیه متنجّس شده باشد و از طرفی یقین داریم آنیه زید هم متنجّس شده و آنیه زید هم مردّد بین این ده آنیه است. به عبارت دیگر ما دو علم داریم. علم اول این است که از بین این اوانی بعضی نجس شده و مردّد بین اقلّ و اکثر است و علم دوم این است که اناء زید هم متنجّس شده. حال اگر معلوم شد این آنیه خاص مثلاً آنیه قرمز رنگ قطعاً نجس است این علم اخیر موجب می شود که علم اجمالی اول منحل شود. زیرا یقین داشتیم بعضی از اوانی متنجّس شده و مردّد بود بین یکی و زائد از یکی. پس علم اجمالی اول ما منحل می شود به علم تفصیلی و یا تعبدی به نجاست آنیه قرمز رنگ و در باقی اوانی مانعی از اجرای اصالة الطهارة نیست. زیرا یقین نداریم باقی اوانی هم متنجّس شده باشند. ولی علم دیگری هم داشتیم و علم دوم ما نسبت به تمام ده آنیه علی السواء است. علم تفصیلی ما نسبت به نجاست آنیه قرمز تأثیری بر علم اجمالی دوم ما ندارد. زیرا آنیه زید نسبت به ده آنیه قدر متیقّن ندارد. پس به اقتضاء علم اجمالی دوم که اناء زید متنجّس بود احتیاط در باقی اوانی واجب است.

مرحوم محقّق نایینی میفرمایند:" بأن المعلوم بالاجمالي تارة : يكون مرسلا غير معلم بعلامة يشار إليه بتلك العلامة ، وأخرى : يكون معلما بعلامة يشار إليه بتلك العلامة ، وانحلال العلم الاجمالي بالعثور على المقدار المتيقن انما يكون في القسم الأول. واما القسم الثاني فلا ينحل بذلك ، بل حاله حال دوران الامر بين المتباينين."[1] ما دو علم اجمالی داشتیم. یکی مردّد بین اقلّ و اکثر بود که انحلال آن آسان است و یک علم اجمالی هم داشتیم که دارای علامت بوده و نسبت به تمام اطراف مساوی است. با انحلال علم اجمالی اول علم اجمالی دوم منحل نمی شود. در مانحن فیه ما دو علم داشتیم. علم اول این بود که نسبت به عمومات و اطلاقات قرآن کریم و سنت نبوی صلی الله علیه و آله مسلّماً در السنه ائمه متأخّر علیهم السلام تعدادی از مخصّصات و مقیّدات وارد شده که این مخصّصات مردّد است بین مثلاً صد مخصص و بیشتر. یعنی علم اجمالی اول مردّد است بین اقلّ و اکثر که این علم اجمالی با ظفر به صد مخصّص منحل می شود. ولی در مقام یک علم علامت دار هم وجود دارد و آن این است که یقین داریم در کتب معتبره عند الشیعه تعدادی از مخصّصات و مقیّدات وارد شده که این علم نسبت به تمام کتب معتبره مساوی است. این علم اجمالی دوم به انحلال علم اجمالی اول منحل نخواهد شد. یعنی در علم دوم نمی توان به قدر متیقّن علم اول اکتفاء نمود.

مناقشه مرحوم محقّق خویی در فرمایش مرحوم محقّق نایینی

لا فرق في ذلك بين أن يكون المعلوم بالاجمال ذات علامة وتعيّن في الواقع وأن لايكون كذلك ، ضرورة أنّ المعلوم بالاجمال إذا احتمل انطباقه على المعلوم بالتفصيل أو على المعلوم بالاجمال في علم إجمالي آخر فضلاً عن إحرازه ، فقد انحل ولو كان ذا علامة وتعيّن في الواقع،[2] بالاخره آیا قبول دارید علم اجمالی دوم هم مردّد بین اقلّ و اکثر است یا خیر؟ ما یقین داشتیم در میان این ده آنیه تعدادی نجس شده اند ولی مردّد بود بین یک و پنج آنیه و سپس علم تفصیلی پیدا کردیم به نجاست اناء قرمز رنگ. آنیه زید هم مردّد بود بین تمام این ده آنیه. حال که آنیه قرمز متیقّن النجاسه شد آیا ممکن است اناء زید همان اناء قرمز باشد؟ آیا با جدا کردن آنیه قرمز یقین داریم آنیه زید در میان باقی است و باز هم نجاستی باقی مانده است؟ پس علم اجمالی به نجاست یکی از ده ظرف که از نجاست اناء زید حاصل شده بود هم منحل می شود به انحلال حکمی. یعنی انحلال علم اجمالی اول ما ما را متعبّد می کند به انحلال علم اجمالی دوم ما.

در مانحن فیه ما یقین داشتیم قطعاً مخصِّصات و مقیّداتی بر کتاب و سنت وارد شده است. ولی مردّد بود بین صد مخصّص و بیشتر. طبعاً این علم اجمالی به قدر متیقّن که صد مخصص است منحل می شود. از طرفی یقین داریم در کتب معتبره مخصّصاتی آمده. با ظفر به قدر متیقّن از مخصّصات، علم اجمالی دوم هم منحل می شود و تنجیزی که منشأ احتیاط در باقی اطراف باشد وجود ندارد. چه آنکه بعد از ظفر به صد مخصص مفروض(مثلا) یقین به وجود مخصصات دیگر حتی در کتب معتبره نداریم.

توجه: یک مرتبه معلوم بالتفصیل ما همان معلوم بالاجمال است که انحلال در این مورد انحلال حقیقی است. ولی گاهی معلوم بالتفصیل همان معلوم بالاجمال نیست ولی حکم معلوم بالاجمال را دارا است که انحلال در این مورد انحلال حکمی است. صحبت در این است که انحلال حکمی هم موجب عدم تنجیز است. مثلاً یک مرتبه یقین داریم در میان ده آنیه یک تعدادی متنجّس شده اند. حال به برکت قول بیّنه علم اجمالی اول که موجب موافقت قطعیه بود منحل می شود. اعم از اینکه یقین ما وجدانی باشد و یا تعبدی. در اینجا معلوم بالاجمال ما منحل می شود به معلوم بالتفصیل و شک در باقی. مرتبه دوم یقین داریم آنیه ای متنجّس شده و بیّنه هم قائم شده بر نجاست فرد خاصی. ولی علم دیگری هم داریم که یکی از اوانی به خاطر ریختن خون ولو قبلاً متنجّس شده اگر ابتداء علم اجمالی اول حاصل شد و بیّنه اقامه شد پس از مدتی علم اجمالی دوم حاصل شد علم اجمالی دوم منجز است. ولی اگر هر دو علم اجمالی با هم حاصل شد و سپس بیّنه اقامه شد هر دو علم منحل می شود.


[1] فوائد الاصول، الشیخ محمد علی الکاظمی الخراسانی، ج1، ص544.
[2] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص418، ط احیاء آثار.