درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصّص منفصل – تبیین فرمایش مرحوم محقّق نایینی و در مقابل آن فرمایش مرحوم محقّق خویی.

تقریر محل نزاع در فرمایش مرحوم محقّق نایینی و مرحوم محقّق خویی

وقتی عامی بوسیله عنوان وجودی تخصیص خورد آنچه تحت عام باقی می ماند موضوع عام با عدم آن عنوان وجودی است. مثلاً: مولا می فرماید: "أکرم کلّ عالم" و در دلیل منفصلی می فرماید: "أکرم العلماء العدول". در اینجا عام تخصیص خورده به ماسوای عدول و ماسوای عدول را از تحت عام "کلّ عالم" خارج کرده است. و یا اگر در دلیل منفصل دیگر فرمود: "لاتکرم العالم الفاسق" باقی تحت عام، عام است به ضمیمه نبود مخصّص. یعنی علماء به ضمیمه نبود فاسق. وقتی مولا در دلیلی فرموده: "کلّ مرأه تحیض إلی خمسین سنة" و در دلیل منفصل دیگری فرموده: "المرأه القرشیه تحیض إلی ستّین سنة" باقی تحت عام مرأه غیرقرشیه است که تحیض إلی خمسین وإلّا قرشیه تحیض إلی ستّین. و یا اینکه مولا در دلیلی فرمود: "کلّ ماء یتنجّس بملاقات النجس" و در دلیل منفصل دیگری فرمود: "الماء إذا بلغ قدر کرّ لم ینجّسه شیء". پس آب مذکور در دلیل عام اختصاص پیدا می کند به آبی که غیرکرّ است. بسیار واضح و روشن است که در باقیمانده تحت عام بعدالتخصیص اختلافی نیست. فقط اختلاف در این است که عام بعدالتخصیص متصف به عدم خاص است و یا عدم اتصاف به خاص در مورد آن کفایت می کند. بنابر نظر مرحوم محقّق نایینی در مخصّص وجودی آنچه باقی می ماند مرأه ای است که متصف به عدم قرشیت است که به آن عدم نعتی می گویند و بنابر نظر مرحوم آخوند و مرحوم محقّق خویی مرأه ای است که متصف به قرشیت نباشد که به آن عدم محمولی گویند.

ثمره بحث

بنابر فرمایش مرحوم محقّق نایینی در مانحن فیه استصحاب عدم ازلی اثبات موضوع نمی کند. زیرا اگر بخواهیم بوسیله استصحاب عدم اتصاف به قرشیت، اتصاف به عدم قرشیت را ثابت کنیم این چنین جریانی اصل مثبت است. ولی بنابر فرمایش مرحوم آخوند موضوع، زن غیرمتصف به قرشیت است که زن بالوجدان ثابت است و عدم اتصاف به قرشیت را به استصحاب عدم ازلی ثابت می کنیم. می گوییم وقتی زن وجود نداشت اتصافی هم به قرشیت نداشت. بعد از وجود، در این اتصاف شک می کنیم. استصحاب عدم ازلی را در عدم اتصاف جاری میکنیم.

فلایقال: اقتضاء وجود حیض تا پنجاه سال را یقین داریم و در زن مشکوکة النسب که بین پنجاه و شصت سال است شک در مقتضی داریم.

فانه یقال: از اول غیرقرشیه اقتضاء پنجاه سال را دارد و قرشیه اقتضاء شصت سال را. و نمی توانیم بگوییم اقتضاء حتماً در یکی از دو طرف ثابت است.

علت اینکه مرحوم محقّق نایینی اتصاف به عدم قرشیت را موضوع قرار داده اند[1]

همه موضوعات اعم از جوهر و عرض دارای عوارضی هستند که به اعتبار آنها انقساماتی دارند. گاهی این صفات وجودی هستند و گاهی عدمی می باشند. مثلاً هر انسانی یا عادل است یا فاسق، یا هاشمی است و یا غیر هاشمی، یا قائم است و یا غیر قائم. اعراض هم همینطور: بیاض تند و غیرتند، بیاض در دیوار و کاغذ. به اعتبار این اعراض موضوع منقسم می شود و تمام انقسامات به صورت نعت می باشند. در مانحن فیه هر مرأه یا قرشیه است و یا غیرقرشیه. اگر قرشیه باشد متصف به قرشیه است که وجود نعتی است. در تخصیص مرأه متصف به قرشیت از تحت عام خارج شد پس آنچه باقی می ماند مرأه متصف به عدم قرشیت است.

مناقشه مرحوم محقّق خویی در فرمایش فوق[2]

جوهر وجودی است قائم به نفس. مانند: وجود جسم و نیاز به محل ندارد. ولی وجود عرض همیشه در ضمن جوهر است و به خودی خود وجود پیدا نمی کند پیوسته قائم به غیر بوده و نسبت به معروض وجود نعتی دارد نه وجود استقلالی. مانند: علم، عدالت، سیادت. ولی عدم عرض نیاز به محل ندارد. مرحوم محقّق نایینی میفرمایند: آنچه تحت عام باقی میماند مرأه متصف به عدم قرشیت است. در جواب می گوییم عدم قرشیت نیاز به محل ندارد تا بگوییم مرأه باید متصف به آن شود بلکه آنچه بعد از تخصیص باقی می ماند اتصاف نیست بلکه ذات عام است. بعلاوه عدم مخصّص که همان صفت وجودی است یعنی آنچه تحت عام باقی است مرأه است و عدم قرشیت. آنچه قائم به زن است وجود قرشیت است. عدم قرشیت نیازی به وجود زن ندارد و نیاز به جوهر ندارد. عدم قرشیت نعت نیست که نیاز به محل داشته باشد.

سؤال: بالاخره مرأه متصف به عدم قرشیت به هر صورتی که تصور شود از افراد عام مخصّص شمرده میشود.

و شکی در آن نیست. شک در مرأه ی غیر متصف به قرشیت است. بهتر نیست مورد مشکوک را تحت عام داخل نکنیم؟

جواب: در لسان دلیل عام بعد التخصیص عامی است که بدون وجود مخصّص باشد نه عامی که متصف به عدم مخصّص باشد. یعنی مرأه و نبود قرشیت یعنی مرأه ای که اتصاف به قرشیت نداشته باشد. حال هر اتصافی که می خواهد داشته باشد. سخن مرحوم آخوند و مرحوم سیدناالاستاد[3] شبیه این است که اگر گفتند هزار نفر را اکرام کن و سپس صد نفر را خارج کردند آنچه باقی میماند عنوان بر نمیدارد که بگوییم نهصد نفری که متصف به عدم صد نفر باشند، والحمد لله.


[1] اجود التقریرات، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص471.
[2] محاضرات فی أصول الفقه، محمد اسحاق الفیاض ج4، ص365.
[3] محاضرات فی اصول الفقه، محمد اسحاق الفیاض، ج4، ص363.