95/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفهوم حصر/مفاهیم/
عرض شد از مواردی که گفته شد دلالت بر مفهوم دارد ادات حصر است.
از جمله این ادات که گفته شده دلالت بر حصر دارد الّاست، البته به شرط آنکه به معنای غیر نباشد. زیرا اگر الّا به معنای غیر باشد حالش حال وصف است که عرض شد دلالت بر انتفاء حکم عند انتفاء الوصف ندارد. اما اگر الّا به معنای استثناء باشد، دلالتش بر حصر روشن است، یعنی حکم منحصر است به مستثنیمنه و فرد مستثنی از آن خارج است.
به همین مناسبت عرض شد ابیحنیفه قائل است که الّا دلالت بر حصر ندارد که استدلال و جواب از آن در جلسه گذشته مورد بررسی قرار گرفت.
بعد از آن کلمه انما مورد بررسی قرار گرفت که عرض شد اکثر نحویین قائلند که انما از ادات حصر است، بخلاف مرحوم آخوند که در دلالت انما بر حصر تشکیک نمودند.
استاد: نتیجه مباحث گذشته این گردید که کلمه الّا و انّما دلالت بر حصر دارد.
کلمه دیگری که مرحوم آخوند مطرح نمودهاند کلمه بل هست که در مقام اضراب گفته شده دلالت بر حصر دارد وقالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون[1] .
مرحوم آخوند میفرمایند اضراب بر سه قسم است: تاره اضراب است از غلطی که خود متکلم مرتکب شده، مثلاً میخواسته بگوید جائنی عمرو گفته جائنی زید بل عمرو. این بل در مقام اضراب از غلط است و حال آن حال لقب است؛ کأنّ از ابتدا گفته جائنی عمرو، و ما گفتیم لقب، ابدا دلالت بر حصر ندارد.
قسم دوم اضراب برای تاکید است. مانند: حبیبی قمر بل شمس؛ این قسم هم مانند قسم قبل به مثابه لقب است و دلالت بر مفهوم ندارد.
اما قسم سوم اضراب و اعراض از کلام اول است مانند همان آیهای که اشاره شد قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون. یعنی به غلط گمان برده شده که ملائک فرزندان خدا هستند بلکه ملائکةُالله بندگان الهی هستند.
مرحوم آخوند میفرماید این قسم دلالت بر حصر دارد، لکن در حاشیه میفرمایند به شرط آنکه بل در مقام ثبوت باشد نه در مقام اثبات؛ یعنی گاهی مولا میخواهد بگوید آنچه غلط است به حسب واقع باطل است، مانند همین آیه شریفه که در اینصورت بل دلالت بر حصر دارد. اما اگر بل در مقام اثبات یعنی در مقام ذکر کلام مطرح شد به این معنی که متکلم میخواهد بگوید حرف اول من ناتمام است و کلام دوم صحیح است، حال این قسم از بل، حال همان قسم اول یعنی اضراب از غلط است که گفته شد دلالت بر حصر ندارد[2] .
الف و لام جن
دیگر از ادات حصر الف ولامی است که در مسندالیه وارد شود.
در مطول خواندهایم که اگر الف ولام بر مسندالیه داخل شد دلالت بر حصر میکند، یعنی اگر متکلم گفت القائم زید، این یعنی منحصراً فقط زید قائم است و غیر او قائم نیست. یا مانند الخیر کله فی لواء الحرب یعنی همه خیر در زیر پرچم جنگ است لاغیر.
این مسئله از دیر باز مورد قبول بزرگان علم نحو و بیان بوده که عمده مطالب ایشان از استقراء در کلام عرب است، فلذا ادعا شده ایشان با استقراء به این نتیجه رسیدهاند که اگر الف و لام بر مسندالیه وارد شود دلالت بر حصر مینماید.
در اشکال به این مطلب مانند مرحوم حکیم فرمودهاند کلیت این مطلب روشن نیست و معلوم نیست که مانند القائم زید دلالت کند بر اینکه ماسوای زید قائم نیست. بله، فیالجمله اشعار بر حصر دارد، ولکن دلالت بر نفی عنماعدا ندارد. شاید دلیل بر این مطلب هم مبالغهای است که فرمودهاند معمولا در انما نیز وجود دارد، فلذا نمیتوان بصورت کلی قائل به مفهوم گردید.
مرحوم آخوند اینجا مطلب زیبایی دارند. ایشان میفرماید الف و لام در اصل برای تعریف جنس است. الحمدلله یعنی جنس حمد برای خدای متعال است و عمدتا چنین حملی، حمل شایع صناعی است(یعنی دلالت بر اتحاد موضوع و محمول در وجود دارد)، فلذا دلالت بر حصر محمول بر موضوع ندارد. اما در دوجا حصر استفاده میشود: اول اگر الف ولام دلالت بر اسقراء داشته باشد، مانند الحمدلله که الفولام دلالت بر استقراء دارد یعنی تمامی افراد حمد برای خداست. دوم اگر حمل اولی ذاتی باشد مانند: الله معبود(البته اگر بگوییم معنای الله، معبودٌ است) که در این صورت هم دلات بر مفهوم دارد، چهآنکه در حمل اولی ذاتی محمول حقیقت ماهیت موضوع قضیه است.
سرانجام اینکه مرحوم آخوند میفرمایند در حمل اولی ذاتی و در الف ولام استقراء، دلالت بر حصر محمول بر موضوع دارد و استفاده مفهوم میشود.
مفهوم عدد.
دیگر از کلماتی که در مفهوم آن بحث شده عدد است. مثلا اگر مولا فرمود بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید بخوان یا اگر فرمود در رکوع و سجود پانزده مرتبه ذکر بگو، آیا این دلالت میکند بر اینکه کمتر و بیشتر از ده و پانزده کفایت نمیکند یا خیر؟
پاسخ: اما نسبت به عدم کفایت کمتر، مسلم دلالت دارد یعنی اگر مولا فرمود اقرء التوحید عشر مرات، مسلماً نه مرتبه و کمتر کفایت نمیکند، لکن این دلالت نه از باب دلالت مفهوم است، بلکه از باب دلالت مطابقی موضوع با متعلق است. موضوع اکرام و متعلق قرائت دهتاست، فلذا کمتر از ده اصلا موضوع یا متعلق نیست تا حکم شاملش شود.
اما نسبت به زیاده، اگر از لسان دلیل به شرط لای از زیاده استفاده شود، مانند من زاد فی المکتوبه فعلیه الاعاده، که خب مسلم در اینجا خود منطوق دلالت بر بطلان زیاده دارد، زیرا معنای دو سجده یعنی دو سجده به شرط عدم زیاده، اما اگر اقل به نحو لابشرط از زیاده باشد، زیاده خللی به موضوع وارد نمیکند.
نتیجةً اینکه عدد هم دلالت بر مفهوم ندارد[3] .