95/06/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفهوم وصف/مفاهیم/
بحث منتهی شد به مفهوم وصف.
صحبت در ادله قائلین به وجود مفهوم وصف بود که در جلسه قبل به دو دلیل اشاره گردید.
در دلیل دوم مطرح شد که مبنای علما و اصولیین بر این است که مطلق را حمل بر مقید مینمایند، یعنی در مانند اعتق رقبةً و اعتق رقبةً مومنة، مقید را قرینه میدانند بر اینکه مطلق به اطلاقه اراده نگردیده، و این مطلب صحیح نیست، الا اینکه قائل به مفهوم وصف گردیم.
در پاسخ عرض شد که این حمل همیشگی و مطلقا نمیباشد، بلکه فقط در جایی است که یا بین دو دلیل نفی و اثبات باشد، مانند اکرم العالم و لاتکرم العالم الفاسق؛ یا اینکه از لسان دلیل وحدت حکم کشف گردد، مانند ان ظاهرت اعتق رقبه و ان ظاهرت اعتق رقبه مومنه، که چون ثابت است در ظهار عتق یک رقبه بیشتر واجب نیست، مطلق حمل بر مقید میگردد.
اما اگر حکم انحلالی بود و بر روی تک تک افراد بار گردید اصلا حملی صورت نمیپذیرد، مثلا اگر مولا فرمود اکرم العالم و بعد فرمود اکرم العالم العادل در اینجا گفته میشود این دو دلیل با یکدیگر منافات ندارند زیرا حکم اکرم العالم یک حکم انحلالی است و فرد مقید به منزله افضل افراد مطلق است.
استدراک.
مرحوم استاد خویی در مقابل قول مشهور که قائلند حمل مطلق بر مقید در صورتی است که حکم واحد باشد میفرمایند ولو دلیل مطلق از قبیل حکم واحد نباشد لکن بازهم مطلق حمل بر مقید میگردد زیرا دلالت مطلق بر تسری حکم بر همه افراد مبتنی بر تمامیت مقدمات حکمت است که یکی از آن عدم بیان قید است لو به نحو قید منفصل زیرا لسان همه ائمه علیهمالسلام مانند لسان واحد است و حکم مقیدات منفصل ایشان مانند مقید متصل است، فلذا با وجود مقید مقدمات حکمت تمام نبوده و اطلاق منقعد نخواهد شد. تفصیل این بحث در فصل مطلق و مقید خواهد آمد. انشاءالله.
اما علی کل حال اگرچه استاد خویی(در مقابل مشهور) قائلند بر اینکه با وحدت حکم، بازهم مطلق حمل بر مقید میگردد. لکن میفرمایند: این مطلب دلالت بر مفهوم وصف ندارد، زیرا کمااینکه قبلا هم به عرض رسید، اگر قید، قید موضوع یا متعلق حکم باشد هیچ دلالتی بر انحصار حکم نخواهد داشت، چهآنکه ابدا اینطور نیست که بتوان قائل شد که با انتفاء موضوع، سنخ حکم هم مطلقاً منتفی میشود. فلذا اگر مولا فرمود اکرم العالم، این دلیل بر این نیست که اکرام غیر عالم ابدا واجب نباشد، یا اگر فرمود اکرم العالم العادل بازهم دلالت بر انتفاء سنخ از عالم غیر عادل نمیکند زیرا قید موضوع بمنزله موضوع منفرد است و همانطور که گذشت با انتفاء موضوع نمیتوان انتفاء سنخ حکم را از ماسوای آن استفاده نمود. و این همان مفهوم لقبی است که کسی قائل به حجیتش نمیباشد.
اما زمانی که قید علت منحصره برای حکم باشد(کمااینکه در جمل شرطیه اینطور است که جزاء معلق بر شرط است) با انتفاء موضوع، حکم نیز منتفی خواهد بود.
بنابراین در جمل وصفیه که قید ارتباطی به نفس حکم ندارد، مفهوم قابل استفاده نیست[1] .
دلیل سوم: تعلیق حکم بر وصف مشعر بر علیت ماخذ الاشتقاق. یعنی اگر گفته میشود اکرم العالم، این یعنی اکرم العالم لعلمه. بنابراین اگر در جمله، وصفی برای موضوع یا متعلق مطرح شد معلوم میشود که قید دخالت در حکم و علت برای اثبات آن است فلذا با انتفاء قید، حکم هم که معلول آن است منتفی خواهد شد.
اشکال: اشعار، غیر از دلالت است. اشعار یعنی دلالت فیالجمله و این یعنی قید دخیل در حکم است، اما اینکه علت منحصره باشد، خیر چنین مطلبی قابل استفاده نیست.
بله ذکر قید، دلیل بر آن است حکم برای مطلق طبیعی موضوع ثابت نیست، لکن این دلیل بر آن نمیشود که قید علت تامه منحصره برای حکم باشد[2] .