95/02/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الکلام فی المفاهیم.
یکی از بحثهای علم اصول برای استنباط حکم شرعی بحث مفاهیم است که عبارت باشد از اینکه مثلاً در جمله شرطیه که جزاء معلق بر شرط است، مانند اینکه مولا بفرماید: اذا خفی الاذان فقصر، هنگامی که اذان شنیده نشد، نماز باید بصورت قصر خوانده میشود، آیا این جمله دلالت دارد که اگر شرط محقق نشد، قصر خواندن مشروع نیست یا خیر؟
و یا اگر جمله به صورت وصف بیان گردید، مثلا مولا فرمود صل خلف من تثق بدینه، آیا این وصف دلالت بر انتفاء حکم عند الانتفاء وصف دارد؟ یعنی نماز پشت سر کسی که وثوقی به دینش نیست مشروع نیست؟
یا اینکه اگر در کلام ذکر عددی شد، آیا این عدد دلالت بر انتفاء حکم عند الانتفاء العدد دارد یا خیر؟
و یا اگر در کلام غایتی ذکر گردید، دلالت بر انتفاء حکم ذیالغایه عند الانتفاء الغایه دارد یا خیر؟
تعریف مفهوم[1] .
گاهی لفظ مفهوم گفته میشود و مقصود از آن معنای لغوی و عرفی است و گاه مقصود معنای اصطلاحی است که اصولیین در این معنای اصطلاحی بحث میکنند و ان را به دو قسم مفهوم موافق و مفهوم مخالف تقسیم میکنند و گاه به مفهوم اولویت و غیر اولویت، که عمولاً مفهوم اولویت داخل در مفهوم موافق است. و مقصود از بین بالمعنی الاخص آن است که ذهن از تصور شیئ منتقل به لازم آن شود و مراد از بین بالمعنی الاعم آن است که ذهن از تصور یک شیئ و لازم آن شیئ و نسبت بین آن دو منتقل به لازم شیئ گردد.باری در بحث مفاهیم سخن در این است که آیا جمله لفظیهای که شامل خصوصیتی مانند شرط، وصف، غایت و مانند اینها است به دلالت وضعیه لفظیه، دلالت بر انتفاء حکم عند الانتفاء الشرط و مانند آن دارد یا خیر؟
مرحوم استاد خویی میفرمایند: مفهوم عبارت است از: "أما المفهوم فانه يطلق على معنى یفهم من اللفظ بالدلاله الالتزامیه للعلاقه بینها و بین الدلاله المطابقی"، بعد با عبارت دیگر بیان می کنند و میفرمایند: لفظ یک دلالت بالذات دارد و یک دلالت بالتبع؛ دلالت بالذات آن میشود منطوق و دلالت بالتبع آن میشود مفهوم و این دلالت بالتبع اگر لفظی بود، میشود مفهوم و اگر دلالت بالتبع عقلی بود خارج از بحث مفهوم است و از دلالتها و استلزامات عقلیه میشود[2] .
علی کل حال تعاریف مختلفی از مفهوم اصطلاحی شده است که به قول مرحوم شیخ و صاحب کفایه عمدتاً به صورت شرح الاسمی است نه آنکه جامع افراد و مانع اغیار باشد، و غرض همه اصولیین شیئ واحد است که همان قضیه غیر مذکور در لفظ مستفاد از خصوصیتی که در قضیه منطوقیه به کار گرفته شده مثل لفظ وصف در جمله منطوقیه که از آن خصوصیت انتفاء حکم با انتفاء وصف استفاده میشود که این قضیه دوم را اصطلاحا مفهوم میگویند.
حال: ابتداءً برای اینکه مشخص شود که بحث مفاهیم با بحث ملازمات عقلیه یا بحثی که صد در صد عقلی است متفاوت است، ما ناچار از ذکر یک مقدمه هستیم.
بیان ذلک: کلمهی مفهوم در لغت به معنایی میگویند که از لفظ فهمیده میشود، حال گاه مفهوم فقط مستند به وضع است، مانند کلمه محمد(صلیاللهعلیهوآله) برای فرزند عبدالله بن عبدالمطلب، وگاهی مستند به قرینه خاصه است، مانند رایت اسداً یرمی، و گاهی مستند است به قرینه عامه، مانند اطلاق که مراد متکلم از مقدمات حکمت متکلم کشف میگردد، وگاه ممکن است که خصوصیتی در کلام باشد که ما از آن خصوصیت کشف مراد متکلم را نماییم، مانند خصوصیتی که در جمله شرطیه است که دلالت بر ترتب جزاء بر حصول شرط دارد.
علی کل حال آنچه که یک شنونده از کلام متکلم به ذهنش تبادر میکند، خواه مستند به وضع یا مستند به قرینه یا مستند به خصوصیت التزامی و یا مانند اینها باشد، این را مفهوم به معنای عام میگویند.
اما بحث ما در این معنای از مفهوم نیست.
بلکه مراد ما در بحث مفاهیم عبارت است از مدلول التزامی که از خصوصیتی که در جمله بکار گرفته شده استفاده میشود و میخواهیم بحث کنیم که آیا از نظر دلالت التزامی(که یک دلالت عرفی لفظی است)، خصوصیت کلام دلالت بر انتفاء حکم عند الانتفاء آن خصوصیت یا آن لفظ، دارد یا ندارد؟
مثلاً اگر مولا فرمود اکرم الرجل العالم آیا این دلالت دارد بر انتفاء وجوب اکرام عند انتفاء العالم، یا اگر فرمود اکرم زیداً ان جائک، دلالت دارد بر انتفاء جزاء عند انتفاء الشرط ام لا و مانند اینها.
بنابراین این بحث یک بحث عقلی صرف یا یک بحث عقلی غیر مستقل نیست، بلکه بحثی است مستند به دلالت لفظیه التزامی.
بخلاف بحث در مقدمه واجب زیرا در آنجا بحث یک بحث عقلی محض است که عبارت باشد از این مطلب که آیا از دیدگاه عقل مطلوب بودن شیئی با مطلوبیت مقدماتش ملازمه دارد یا خیر؟
و بهذا ظهر که بحث ما ارتباطی به بحث دلالت اقتضاء هم ندارد. دلالت اقتضاء یعنی وقتی عقل حکمی را در کلامی ببیند ناچار نسبت آنرا نسبت به موضوع صحیح ندانسته و ناچار از تقدیر در کلام است یا دلالت ایماء و اشاره که از جمع دو حکم، حکم ثالثی را درک میکند، مانند جمع بین این دو آیه شریفه:
وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ...؛ و وَحَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً...
که شنونده عاقل و قتی این دو حکم را جمع میکند به دست میآورد که اقل حمل میتواند شش ماه باشد.
سرانجام سخن ما این است که:اولاً: مفهوم به معنای لغوی آن مراد نیست.
وثانیاً: مراد ما در بحث مفاهیم مربوط به استلزامات عقلیه هم نیست.
وثالثاً: بحث ما ربطی به دلالت التزامیه عقل از جمع بین دو لفظ یا دو حکم ندارد.
بلکه، سخن در بحث مفاهیم در علم اصول آنست که آیا یک جمله به لحاظ دلالت لفظیهی التزامیه دلالت بر انتفاء حکم عند الانتفاء وصف یا شرط یا غایت و مانند اینها دارد یا خیر؟
تم المقدمه.
بحث اول.آیا جمله شرطیه دلالت بر مفهوم دارد یا خیر؟یعنی آیا وقتی متکلمی میگوید ان جائک زید فاکرمه، این دلالت بر علیت منحصره مجیء بر حکم اکرام دارد یا خیر؟
اصولیین فرمودهاند که به چند شرط جمله شرطیه مفهوم خواهد داشت.
شرط اول: شرط باید قید هیئت یعنی حکم باشد نه قید ماده.
ادامه بحث در جلسه آینده. انشاءالله.
والحمدلله.