درس خارج اصول استاد اشرفی

94/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مناقشه در مقدمه سوم/بررسی مقدمات مرحوم آخوند/استدلال مرحوم آخوند بر قول به امتناع اجتماع امر و نهی/اجتماع امر و نهی/نواهی.

عرض شد مرحوم آخوند در مقدمه سوم(از مقدمات چهارگانه ای که برای اثبات قول به امتناع اجتماع امر و نهی ترتیب دادند) فرمودند: تعدد عناوین و اسامی موجب تعدد معنون و مسمی نمی‌گردد.

به کلیت این مطلب مرحوم نائینی اشکال نموده و فرمودند این فرمایش شما در صورتی صحیح است که عناوین از جمله عناوین انتزاعی باشد، اما اگر عناوین از عناوین متأصله(که در خارج واقعیتی دارند) باشد، تعدد عنوان موجب تعدد معنون می‌گردد. بیان این مطلب در جلسه سابق گذشت که حاصل آن این بود که اگر صدق عنوان بر ذات بصورت حیثیت تعلیلیه بود، یعنی عنوان علت ثبوت حکم بر ذات باشد، مثل مفاهیم مشتقات در صدق بر ذات، دراینصورت اجتماع امر و نهی محال و تعدد عنوان موجب تعدد معنون نیست، ولی اگر صدق عنوان بر ذات بعنوان حیثیت تقیدیه باشد، مثل صدق غصب بر تصرف در دار و حکم بحرمت آن، و حکم به وجوب صلات، در اینجا که هردو عنوان خود موکب و متعلق حکم است، اجتماع امر و نهی جائز خواهد بود، زیرا تعدد عنوان موجب تعدد معنون است.

اشکال مرحوم آیت الله خویی بر فرمایش مرحوم نائینی.

مرحوم استاد خویی می‌فرمایند همانطور که مرحوم استاد نائینی بر آقای آخوند اشکال کرده‌اند، و این اشکال وارد است و باید موجبةً جزئیه قبول کرد که تعدد عنوان موجب تعدد معنون می گردد، لکن اینطور هم نیست که بطور کلی هر یک از مبادی مشتقات، همیشه موجود واحد و مستقل باشند، بلکه باید قائل به تفصیل شویم.

بیان ذلک.

اموری که ما به اصطلاح عناوین نام گذاری می کنیم بر سه گونه است: تارةً دو عنوان هردو ماهیت متأصل و واقعی هستند که در یک‌جا جمع شده‌اند. اخری دو عنوان هردو انتزاعی هستند و خود واقعیتی جز منشأ انتزاع ندارند؛ و ثالثةً یکی متاصل است و دیگری انتزاعی است.

در قسم اول که دو عنوان، هردو متأصلند، مانند وجود واقعی علم و وجود واقعی عدل، بلااشکال در اینصورت تعدد عنوان موجب تعدد معنون است و اگر دو عنوان در یک محل باهم جمع شدند، مع ذلک دو ماهیت و دو وجودند، زیرا هیچ عرضی با عرض دیگر، مابه‌الاشتراک ندارد. مانند سفیدی و شرینی که هر کدام عرضی مستقل غیر از عرض دیگر است و اگر در یک‌جا جمع شدند موجب وحدت دو معنون نخواهد شد، چنانکه هردو عنوان در قند وجود دارد، که سفیدی از مقوله کیف محسوس است و شرینی از مقوله کیف مختص به نفس ناطقه یا از انفعال است، و در جای خود ثابت شده که اعراض همه به تمام ذات با یکدیگر متفاوت و هر کدام جنس الاجناسند و هیچ اشتراکی باهم ندارند. شاهد بر این مطلب هم این است که در جایی سفیدی هست و شیرینی نیست، مانند سفیدی برف، و در جایی شیرینی هست و سفیدی نیست، مانند شیرینی خرما. بنابراین اگر این دو عنوان در یک موجود با یکدیگر جمع شدند، مانعی ندارد که هر کدام دارای یک حکم مستقل باشند.

اما قسم دوم که هردو عنوان انتزاعی هستند، در اینصورت گاهی این دو عنوان از دو امر حقیقی منتزع می‌شوند و گاهی از یک امر حقیقی انتزاع می‌شوند.

مثال اول: مانند افطار روزه رمضان در دار غصبی. به کسی که در دار غصبی افطار می‌نماید، هم مفطرٌ صادق است و هم غاصبٌ، لکن این دو عنوان ازدو منشأ متفاوت انتزاع شده؛ افطار انتزاع شده از یک امر اصیل بنام خوردن و غاصب هم انتزاع شده از امر اصیلی دیگر که کَون در دار غیر است. بنابراین همانطور که این دو مقوله هریک دارای یک وجود مستقلند ولذا گاهی از یکدیگر متفرق می‌شوند مانند افطار در زمین مباح و تصرف در ملک غیر بدون اکل و شرب در آنجا، حال اگر با یکدیگر جمع شوند، مانعی ندارد که اموری که از آنها انتزاع شده (یعنی مفطر و غاصب)نیز، با یکدیگر جمع نشوند. فلذا می‌گوییم عنوان مفطرٌ غیر از عنوان غاصبٌ می‌باشد.

اما اگر هردو عنوان از یک امر حقیقی و متأصل انتزاع گردیدند، مانند اینکه شخصی با نان غصبی افطار نماید، در اینصورت اگرچه دو عنوان متفاوت وجود دارد، لکن چون هردو عنوان از یک ماهیت که "افطار بوسیله تصرف در مال غیر باشد" انتزاع گردیده‌اند، نمی‌توان هر یک از این دو عنوان را وجود مستقل دانست، فلذا می‌گوییم اجتماع امر و نهی محال است.

اما قسم سوم که گاهی یکی انتزاعی است و دیگری اصیل است مانند شرب مال غیر است که شرب یک حقیقت اصیل است اما غصب عنوانی است که از تصرف در مال غیر انتزاع می‌گردد.

در اینصورت نیز می‌گوییم: اگر امر انتزاعی مبدأش همان امر حقیقی باشد، اجتماع امر و نهی محال است، زیرا وجود هردو عنوان(اصیل و انتزاعی) واحد است. اما اگر مبدأ عنوان انتزاعی غیر از عنوان اصیل بود، طبعاً اجتماع امر و نهی مانعی ندارد. مثل تکلم در دار غیر بدون اذن صاحب دار، در اینجا دو عنوان غاصب و متکلم بر شخص معین صادق است باهم جمع شده‌اند لیکن مبدا هرکدام موجودی غیر از موجود دیگر است. مبداء متکلمٌ تکلم است که از مقوله کیفیات مختصه به نفس ناطقه است و مبداء غصب، کون در ملک غیر است که از مقوله "این" است.

پس سرانجام عرض می‌کنیم که اگر متعلق وجوب و حرمت ماهیت و وجود واحد باشد و عنوان متعلق هریک از امر و نهی(به نحو حیثیت تعلیلی)باشد، مسلم در اینصورت اجتماع امر و نهی محال است، ولو اینکه عناوین متعددی از این مرکز اجتماع انتزاع گردد.

اما اگر متعلق وجوب و حرمت متفاوت بود(یعنی بنحو حیثیت تقییدی بود)، در اینصورت بلااشکال اجتماع امر و نهی مانعی نخواهد داشت.

حال با توجه به این مطالب نسبت به صلات در دار غصبی عرض می کنیم:

چون عنوان صلات انتزاع گردیده از یک حقیقت متأصله، که اصوات و حرکات و سکنات باشد، و این حقیقت گاه از مقوله کیف مثل قرائت سوره حمد و تشهد و اذکار رکوع و سجود و گاه از مقوله وضع است، مثل قیام و رکوع و سجود و قعود، و عنوان غصب انتزاع گردیده از یک حقیقت متأصله دیگر، که کون در دار غیر باشد(و این حقیقت از مقوله این است)، و این دو حقیقت با یکدیگر متفاوتند، اجتماع امر و نهی مانعی ندارد.

لکن از این مطلب استثناء می شود سجده در دار غیر، زیرا سجده عین غصب است و حقیقت هر دو عنوان یک شیئ است(که وضع الجبهه علی ارض الغیر است)، فلذا در ارتباط با سجده اجتماع امر و نهی محال است. چه‌آنکه تعدد عنوان سجده و غصب موجب تعدد معنون نیست و هردو عنوان متحد در وجودند.

ان قلت: اذکار نماز نیز مانند سجده است، زیرا اذکار، در واقع از تموج در دار غیر ایجاد می شود و آن تصرف در فضای دار است، فلذا عین غصب است. بنابراین در اذکار نیز باید بگویید اجتماع امر و نهی محال است.

قلت: مرحوم استاد خویی پاسخ می دهند که خیر، انصافاً از دیدگاه عرف، تکلم کردن، غصب به حساب نمی‌آید. بنابراین نمی‌توان گفت که این دو عنوان از حقیقت واحدی انتزاع گردیده‌اند.

حاصل کلام اینکه: به استثناء سجده، اجتماع امر و نهی در ارتباط با صلات در دار غصبی، مانعی ندارد. ولذا اگر بجای سجده، ایماء در صلات کافی باشد، مثل کسی‌که قادر بر سجده بر روی زمین نباشد، صلات او متحد با غصب نخواهد شد و صحیح است.

ان قلت: هُوی الی الرکوع و السجود یا نهوض الی القیام که در حقیقت تصرف زائد بر اصل کون فی الدار الغصبی است نیز متحد با غصب خواهد شد.

قلت: ممکن است بگوئیم این دو حرکت(یعنی هوی الی السجود و نهوض الی القیام) جزء صلات نیست بلکه مقدمه برای قیام و رکوع و سجودند، نه آنکه خود آنها هم جزء صلات باشند. آری اگر قائل شدیم که هُوی و نهوض هم جزء صلاتند، حال آندو، حال سجود خواهد بود[1] .


[1] محاضرات‌ في ‌الأصول، سید ابوالقاسم خویی، ج4، ص261.