درس خارج اصول استاد اشرفی

93/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: وجوه مذکور برای استحاله واجب معلق

بحث در این بود که واجب معلق یا به واجب مشروط بازگشت دارد و یا اینکه خود قسمی مستقل از اقسام واجب است و دیدیم که می توان گفت تقسیم صاحب فصول صحیح است گرچه مرحوم آخوندآن را بی اثر دانستند و استاد هم خواستند بگویند امر غیر مقدور بازگشت به واجب مشروط به شرط متاخر می کند .

 

مقام دوم بحث

باید بررسی کنیم آيا ممکن است مولی ایجاب را بالفعل کند ولی واجب به حسب زمان متاخر باشد ؟

البته بر فرض امکان آن در مقام ثبوت برخی از ادله ظهور در این دارد که وجوب فعلی باشد ولی ظرف واجب متاخر باشد مثل آیه وجوب حج ظاهر که در فعلیت وجوب حج و تاخر زمان حج است .

لذا بعضی مثل استاد می فرمایند تفویت استطاعت جائز نیست؛ زیرا با استطاعت وجوب حج فعلی می شود و مثل کسی است که در وقت تعجیز نفس کند و کاری کند که از قیام عاجز شود و همچنین مشاهده هلال ماه رمضان به حسب ظاهر آیه موجب فعلیت وجوب صیام می شود هر چند وقت عمل به وجوب صیام از زمان فجر صادق لازم است و زمان آن بعد از فجر صادق است .

بنابراین اگر بگوئیم به حسب عالم ثبوت ممکن است و استحاله ندارد می توان گفت برخی از ادله ظهور در واجب معلق دارد اما آیا می توان دلیلی بر استحاله واجب معلق ذکر کرد ؟

آری چند دلیل ذکر شده است که اولین دلیل را مرحوم‌ آخوند از بعض از اهل نظر معاصر خودش که محقق نهاوندی بوده است نقل کرده چرا که قائل است این به منزله انفکاک معلول از علت تامه است؛ زیرا مثل اراده تشریعیه مثل اراده تکوینیه است. همانطور که اراده تکوینیه نیاز به مقدماتی مانند تصور و تصدیق به فائده و حصول شوق و شوق موکد و بعد مراد که تحرک عضلات است حاصل می شود. مراد تشریعی هم باید عقیب اراده تشریعیه حاصل شود و همانطور که ممکن نیست عقیب اراده تکوینی مراد حاصل نشود و الا مستلزم انفکاک معلول از علت تامه است همچنین اگر مراد تشریعی بعد از اراده مولی حاصل نشود این هم مستلزم انفکاک معلول از علت تامه است. پس همانطور که در تکوین محال است در تشریع هم تاخر وجوب از ایجاب غلط است .

 

اشکال مرحوم آخوند بر فاضل نهاوندی

مرحوم آخوند بر این حرف اشکال کرده اند و گفته اند هم در مقیس علیه اشکال است و هم قیاس اراده تشریعی به اراده تکوینی غلط است[1] .

اما اینکه در مقیس علیه غلط است برای این است که در اراده تکوینی که عبارت از شوق موکد است اینطور نیست که عقیب آن مراد حاصل شود؛ زیرا بسیاری از موارد اولا شوق موکد نحو شیئی حاصل می شود ولی نیاز به مقدماتی دارد و حصول آن بدون حصول مقدمات غیر ممکن است آری چه بسا شوق موکدی برای حصول امری باشد که مستلزم تهیه اسبابی است ولی این به معنای آن نیست که عقیب آن مراد بلافاصله حاصل شود؛ زیرا مقدماتی در این بین است که زمانبر است. پس انفکاک بین مشتاق الیه از شوق در تکوین حاصل شد و گاه مشتاق اصلا وجود فعلی ندارد و لو مقدماتی در کار نباشد: «ان ابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه» در حالی که بین موت با شوق مولا امیر المومنین فاصله بوده است .

پس به دو دلیل مذکور بین شوق موکد و حصول مشتاق الیه فاصله می شود. یکی احتیاج وجود مشتاق الیه به مقدمات دوم حصول اشتیاق به امری که وجود خارجی ندارد. پس ادعای حصول مراد بعد از اراده در خود مقیس علیه ادعای باطلی است.

اما در خود مقیس که اراده تشریعی است اینجا بسیار روشن تر است که عقیب اراده تشریعی غیر ممکن است مراد تشریعی بلا فصل حاصل شود زیرا بعد از ایجاب تا حصول مراد قطعا زمان می برد؛ چه آنکه اول باید ایجاب فعلی شود و بعد در نفس مکلف وجوب دعوت کننده به انجام فعل شود و ایجاد داعی کند و بعد از داعی عوامل مخالفت و موافقت با امر مولی را بسنجد و بعد از این سنجش ها عبد در مقام امتثال بر می آید و لو فاصله بین این دو کم باشد و مسلم است که در ارادات تشریعی پیوسته مراد از انفکاک اراده تشریعی پیدا می کند، لذا این حرف از فاضل معاصر آخوند جدا تعجب آور است .

آخوند می فرماید شاید منشا خلط ایشان این باشد[2] که ایشان شنیده از یک طرف انفکاک معلول از علت تامه محال است و از طرفی دیگر اراده شوق موکد نحو المراد است و از طرف ثالث هم گفته اند اراده علت تامه مراد است و از این سه نتیجه گرفته که به مجرد حصول شوق باید در تکوینیات امر تکوینی حاصل شود و در تشریعیات امور تشریعی حاصل شود ولی دیدیم که این حرف پر غلط است و نه قیاس صحیح است و نه حرف در مقیس علیه تام است .

مرحوم امام خمینی در مناهج بحثی دارند که از محقق اصفهانی نقل کردند و بعد بحث فلسفی زیبائی در مورد نفس دارند که ما متعرض نمی شویم .

بیانی هم استاد خوئی دارند که می فرمایند حرف این محقق نهاوندی انصافا ناتمام است. اگر مراد ایشان از اراده شوق موکد حاصل در نفس است که قطعا این شوق مستلزم آن نیست که مشتاق عقیب شوق در تکوینیات حاصل شود، فضلا عن التشریعیات. گاه انسان شائق به آب است ولی یا عبدی نیست که به او امر کند و یا آبی نیست که امر به آوردن آن کند. بنابراین شوق مستلزم حصول مشتاق الیه بلافصل نیست و به قول ایشان حتی انسان گاه به اموری شوق موکد پیدا می کند که اصلا حاصل شدنی نیست مثلا شوق به پرواز کردن مانند پرندگان. اما این شوقها این چنین نیست که عقیب شوق مشتاق حاصل شود .

و اگر مراد اینها در عدم تخلف اراده از مراد همان طلب باشد که در بحث طلب اراده گفتیم طلب تصدی نحو العمل است و اراده اشتیاق به شیء است و طلب مرحله پس از اراده است، در این صورت اراده از مراد در تکوینیات جدا نمی شود یعنی اگر مکلفی متصدی امری شود و به دنبال آن حرکت کند لامحاله متحرک از طلبش جدا نمی شود اما این در اراده تکوینی معقول است و در اراده تشریعی غلط است؛ زیرا هیچ وقت طلب نحو عمل غیر حاصل نمی شود، یعنی حرکت نحو عمل غیر معنا ندارد و هر کسی می تواند تصدی عمل نفسش را انجام دهد. اما تصدی عمل غیر غلط است.

لذا استاد می گوید ما اراده تشریعی را غلط می دانیم که به معنای لاینفک المراد من الاراده باشد[3] . حمله نفس در فعل خود انسان معقول است اما نحو فعل غیر، غلط است پس اگر مراد از اراده که گفته اند از مراد منفک نمی شود تصدی نحو العمل باشد و این در مراد تکوینی معقول است و انفکاک بین مراد تکوینی و طلب و تصدی نفس محال است اما چنین تصدی و اراده ای در عمل غیر غلط است و اگر مراد از اراده تشریعی طلب از غیر و خواستن از غیر باشد، یقینا همانطور که انسان می تواند بر ذمه غیر امری را الآن اثبات کند می تواند بر ذمه عبد در آینده چیزی را اعتبار کند و می تواند بالفعل آن را ابراز کند و طلب کند که در آینده انجام شود بنابراین سخن این فاضل مبنی بر استحاله تعلق طلب به امر متاخر قابل پذیرش نیست و للکلام تتمه که راه دوم استحاله از محقق نائینی نقل شده است .


[1] کفایة الاصول، ‌ محقق خراسانی، ج1، ‌ ص102.
[2] کفایة الاصول، محقق خراسانی، ج1، ص102.
[3] محاضرات فی الاصول، ‌ السید الخوئی، ج2، ص355.