درس خارج اصول استاد اشرفی

93/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: صیغ امر

سخن در صیغ امر بود و گفتیم معانی مختلفی برای صیغه امر ذکر شده ولی مرحوم آخوند ادعا کرده است[1] آنچه برای صیغ امر متبادر است، انشاء الطلب است و معانی دیگر مثل تهدید و تعجیز و عطوفت و رحمت اینها دواعی برای معنای صیغه امر است و معنای صیغه امر عبارت از انشاء الطلب است یا طلب انشائی که گاه به داعی اراده واقعی است و گاه به دواعی دیگر .

این بیان آخوند مبتنی بر معنای مشهوری است که در هیئت امر است که امر را برای نسبت ایقاعی یا نسبت انشائی دانسته اند؛ مثلا هیئت ماضی برای نسبت وقوعی و هیئت مضارع برای نسبت اعم از حال و استقبال و هیئت امر برای نسبت ایقاعی یعنی مبدا به وسیله مخاطب ایجاد شود. پس هیئات امر برای معانی ایجادیه وضع شده اند و عین این را در سایر انشائیات می گویند؛ یعنی الفاظ دلالت دارند بر ایجاد معنا همانطور که بعت انشائی وضع شده برای ایجاد ندا و هل استفهامیه وضع شده برای ایجاد استفهام .

مشهور به تبع اکثر نحاة می گویند الفاظ و هئیات انشائیه برای نسبت ایقاعی به تعبیر مرحوم نائینی و به قول آخوند وضع شده برای انشاء و ایجاد معنی و در امر برای انشاء طلب و ایجاد طلب ولی دواعی و انگیزه انسانها در انشاء الطلب مختلف است، اختلاف در انگیزه ها موجب اختلاف مستعمل فیه نیست .

بر این اساس «هل» در کلام خدا هم برای انشاء الاستفهام است و در کلام بشر هم برای انشاء الاستفهام و انشاء رفع الجهل است، ولی در خدای متعال انگیزه، تقریر مخاطب است و در کلام شخص جاهل برای واقعیت طلب فهم و رفع جهل در مستفهم است .

بنابراین نکته زیبای کلام مرحوم آخوند آن است که ایشان بر خلاف کسانی که معانی متعددی برای همزه استفهام یا اداة استفهام گفته اند، قائلند در همه این موارد وضع شده اند برای دلالت بر انشاء مثل انشاء الطلب در هیئات امر و یا انشاء الاستفهام در ادة استفهام و انشاء التمنی در اداه تمنی و انشاء تاکید در «ان» و «ان» و «کان» و اختلاف در دواعی موجب اختلاف در معنی ابدا نیست .

این بیان مرحوم آخوند متخذ از مبنای مشهور است که انشائیات را ایقاعیات می دانند. منتهی لو خلی و طبعه اگر ما باشیم و خود هیئت امر منصرف از هیئت امر همانا انشاء الطلب به داعی اراده جدی است و مراد از «اکتب» و «اضرب» انشاء طلب کتابت را به داعی اراده جدی و واقعی .

 

بیان مرحوم استاد خوئی

اما استاد ما اساسا مبنای ایجادیات انشائیات را ناتمام می دانند[2] ؛ زیرا لفظ قدرت بر ایجاد معنی ندارد و می گویند الفاظ مبرزات عما فی الضمیرند و ما فی الضمیر به وسیله الفاظ ابراز می شود .

فرق بین انشاء و خبر آن است که در خبر ما فی النفس، قصد الحکایة است و در انشائیات ما فی النفس همان اموری است که گاه تمنی و گاه تعجیز و اخری تهدید است و متکلم گاه در نفسش می گذراند که عبد را تهدید کند و می گوید «افعل ما شئت» و با این کلمه این تهدید را ابراز می کند و گاه در نفس او تعجیز است و می گوید ﴿فاتوا بسورة من مثله﴾[3] .

پس بر خلاف اخباریات که پیوسته ما فی النفس قصد حکایت است در انشائیات در نفس تمنی یا ترجی یا اثبات شیئی بر ذمه عبد یا در مقام تهدید است و آنچه در نفس است در انشائیات به اداة انشاء و هیئات انشاء ابراز می کند و الفاظ مصادیق تمنی و ترجی و طلب و غیرها هستند. پس استاد منکر این هستند که هیئات معنای طلب را ایجاد می کنند و می گویند اینها نقش ابراز ما فی الضمیر را دارند .

پس وقتی نگاه می کنیم می بینیم صیغه امر که ابراز ما فی الضمیر است گاه تهدید است و گاه تعجیز است و گاه اراده واقعی است و معانی هیئت امر در این موارد مختلف مختلف خواهد شد چه آنکه گاه صیغه امر تهدید و گاه طلب واقعی است و ثالثة مبرز به صیغه امر تعجیز است و لامحالة معنای امر مختلف خواهد شد به عکس آچه مرحوم آخوند گفته اند.

حال آیا در همه این معانی استعمال به نحو حقیقت است یا خیر ؟

یعنی آنجا که افعل برای ابراز تهدید است یا برای ابراز تعجیز یا تحکم و امثال ذلک است، آیا همه این معانی صیغه حقیقت است یا تنها در مبرز حقیقی حقیقت است و در باقی مجاز است؟

این همان است که آیا اگر به مبنای استاد قائل شدیم و گفتیم هیئت امر همانند هیئت ماضی و مضارع نقش ابراز عما فی الضمیر دارد، منتهی ما فی الضمیر در هیئت امر یا طلب یا تهدید یا تعجیز و تحکم است. این موارد همه حقیقت نیستند و انصاف آن است که سایر معانی به برکت قرائن استفاده می‌شود و الا لو خلی و طبعه هیئت امر برای ابراز ما فی الضمیری است که آن طلب و اراده نفسانی است و در سایر موارد به قرائن حالیه یا مقالیه استفاده می شود .

این نسبت به اصل معنای صیغه امر است .

 

مطلب دوم

آیا هیئت امر دلالت بر وجوب دارد یا دال بر ندب است یا دال بر اعم از ندب و وجوب دارد یا اعم از ندب و وجوب و اباحه؟

مرحوم آخوند صیغه امر حقیقت است در وجوب و در ما سوای وجوب مجاز است[4] و مستند حرف ایشان تبادر است می گویند منسبق از صیغه امر وجوب است و بعد به کثرت استعمال امر در وجوب و صحت مواخذه عبد بر عدم اتیان مامور به از طرف دوم و اینکه ما می بینیم عرفا صحیح است مواخذه عبد بر ترک امتثال، این نشانه وجوب است .

 

اشکال

طبعا اشکالی است که این چه وضعی است که اکثر موارد از آن تخلف می شود و می دانیم غرض از امر تفهیم معناست. اگر هیئت امر برای دلالت بر وجوب وضع شده باشد، پس چرا این همه اوامر در شریعت در مجاز استعمال شده است و تمام مستحبات مؤدیات هیئت اوامرند و اگر هیئت امر برای وجوب وضع شده باشد، پس استعمال این همه در ندب خلاف حکمت وضع است؟ پس درست است که عبد بر مخالفت مؤاخده می شود اما چه کنیم با این کثرت هیئت امر در غیر وجوب ؟

جواب

این اکثریت استعمال هیئت امر در غیر وجوب ممنوع است و در موارد وجوب هم کثرت استعمال داریم و استعمال در ندب همراه با قرینه است و آنگاه خلاف وضع است که بدون قرینه باشد، بینما اینکه هیئت امر در ندب معمولا با قرائن حالیه یا مقالیه متصله یا منفصله است؛ مثل استعمال امر در موارد اباحه که به قرینه توهم حذر حمل بر اباحه می شود. پس استعمال مسبوق به قرینه نشانه آن است که تبادر وجوب مستند به حاق لفظ هیئت است و ما گفتیم که هرگاه تبادر معنا به حاق لفظ و خود لفظ مستند بود، این نشانه حقیقت است و اگر تبادر مستند به حال یا مقالی بود این نشانه حقیقت نیست و ما که استفاده ندب یا اباحه از هیئت امر می کنیم اینها معمولا مستند به قرائن است و دلیل بر حقیقت نیست .

سوال

این خلاف وضع است که این همه لفظ و لو با مسبوق بودن قرینه در معنای مجازی استعمال شود ؟

جواب

این با حکمت وضع منافات ندارد و بسیاری از موارد هست که لفظ برای معنائی وضع شده ولی در معانی مجازیه کثرت استعمال دارد؛ همانند الفاظ عام که گرچه برای عموم وضع شده است ولی بلغ التخصیص در هر عامی بحیث قیل ما من عام الا و قد خص، پس کثرت استعمال در ندب هم مانع از تبادر وجوب عند العراء عن القرائن نیست . این بیان مرحوم آخوند است و فیه بعض المناقشات و سیاتی .


[1] کفایة الاصول، محقق خراسانی، ج1، ص69.
[2] محاضرات فی الاصول، السید الخوئی، ج1، ص131.
[3] بقره/سوره2، آیه23.
[4] کفایة الاصول، ‌ محقق خراسانی، ج1، ص70.