درس خارج اصول استاد اشرفی

93/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: بررسی کلام مرحوم آخوند در ذاتی بودن سعادت و شقاوت

بحث منتهی شد به اینکه فلاسفه و بعضی مانند مرحوم آخوند[1] و محقق اصفهانی گفته اند گرچه عمل آدمی مستند به اختیار و اراده اوست اما خواه ناخواه به سعادت و شقاوت ذاتی آنها منتهی می شود و چون این امر ذاتی آنهاست و ذاتی لایعلل بنابراین جای شک و سوال به لم صار کذا و کذا نیست و بعد به دو حدیث استناد کرده اند که «الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه»[2] و « الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»[3] .

در اینکه فعل اشخاص مستند به اختیار خودشان است و اراده و اختیار آدمی در صدور افعالشان مؤثر است جای شک و تردید نیست و قول به جبر از غلط های بزرگ روزگار است و اینکه گفته اند چون «لاموثر فی الوجود الا الله» پس اراده افراد در حصول افعال مؤثر نیست و این عادة الله است که جری بر حصول الاثر عند حصول المؤثر است، و الا خود آدمیان موثر در حصول اثر و افعال نیستند، حرفی باطل است و مستلزم بطلان ثواب و عقاب و همه قوانین عالم بشریت است .

 

بنابراین بلاریب انتخاب و اختیار آدمی در حصول فعل و اثر در فعل مختارشان جای تردید و اشکال نیست و بر همین اساس، قوانین در عالم برای افعال وضع می شود تا افراد با عمل به قانون، زندگی متمدنانه داشته باشند و بر این اساس مؤاخذه اشخاص بر افعال خودشان امر مسلم و صحیحی است چنانکه ثواب و جائزه دادن بر انتخاب افعال حسن نیز امری عقلائی و مورد پسند عقلای عالم است. پس قول به جبر و بلااثر بودن اراده و اختیار از حرفهای باطل روزگار است .

منتهی بحث در این است که آیا افعال اختیاری آدمی منتهی به ارادة الله می شود و آیا اراده اشخاص تابع اراده الله است چون اراده آدمی امر حادثی است و مسبوق به علت است، بر اساس الشئ ما لم یجب لم یوجد، آیا آدمی در حصول اراده مجبورند یا نه ؟

 

دیروز گفتیم دو اصل در مقام ثابت است.

اصل اول: «الشیء ما لم یجب لم یوجد»؛ هیچ شیء تا علت تامه پیدا نکند و واجب بالغیر نشود، وجود پیدا نخواهد کرد و اراده آدمی نیز از امور حادث است و باید دارای علت تامه شود و بر اساس علت تامه واجب بالغیر شود، پس اراده انسان وجوب بالغیر و لزوم تحقق در خارج پیدا می کند و عقیب اراده انسان فعل ارادی از او صادر می شود .

محل اشکال

پس اشکال اینجا است که درست است که به قول آخوند و فلاسفه، فعل به اختیار آدم تحقق می یابد ولی منتهی به علت تامه ای می شود که سرانجام این علت تامه را به سعادت و شقاوت ذاتی بر می گردانند که آن منشا حصول اراده و حصول فعل شر یا خیر می شود و بعد به نظر خودشان دفع اشکال کرده اند که چون فعل آدمی بر اساس اراده خودشان حاصل می شود، بر این اساس مستحق ثواب و عقاب می شوند، منتهی اراده آدمی چون امر حادثی است باید به علت تامه ای منتهی شود که مبدا آن از نظر ایشان سعادت و شقاوت ذاتی افراد است .

اصل دوم: اساس دیگر برای این قول آن است که اراده آدمی امری حادث و عرضی است که بر نفس آدمی حادث می شود و از طرفی قانونی است که «کلما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات» و باید اراده آدمی که عارضی است منتهی شود به اراده ای که عین ذات باشد و اراده در آنجا ذاتی باشد، همانطور که چربی غذا باید به چربی روغن که چربی او ذاتی اوست، منتهی شود؛ فعل آدمی هم که ناشی از اراده اوست و عارض بر نفس، پس باید این امر عرضی منتهی شود به ذاتی و آن اراده ازلیه که همان علم به نظام احسن در منظر مرحوم آخوند است و علم خدا عین ذات اوست و ارادة الله عین ذات حق متعال است پس افعال ارادی ما ناگزیر منتهی به ارادة الله خواهد شد و اراده کار زشت کردن ما منشا آن ارادة الله است که صفت ذاتی است .

این دو مطلبی است که منشا شده آقای آخوند در بحث طلب و اراده و نیز در بحث تجری به تکاپو بیفتند .

 

جواب استاد خوئی به صاحب کفایه

سیدنا الاستاذ جواب داده اند[4] این که «الشیء ما لم یجب لم یوجد» قانونی است که در افعال اختیاری صادق نیست و در این افعال لازم نیست که شیء واجب بالغیر شود؛ زیرا بسیاری از اوقات فعل آدمی مسبوق به خواستن آن فعل نیست .

بیان ذلک

ما مکررا در طول ابحاث گفتیم که طلب غیر اراده است و اراده آن خواستن دل و هوای نفس است که بر نفس عارض است ولی طلب، فعل النفس است و متحد با اراده نیست و طلب نامش انتخاب و اختیار است و آن به معنای طلب الخیر است که معنای اختیار است و از آنجا که انسان ها بعد از تصور و تصدیق و شوق، گاه فعل و گاه ترک را انتخاب می کنند، این انتخاب و اختیار که نامش تصدی نحو العمل یا طلب است فعل النفس است که این فعل النفس وجوب بالغیر ندارد آن مستلزم علت تامه نیست و قانون الشیء ما لم یجب لو یوجد در موجودات تکوینی صادق است و در افعال ارادی و اموری اختیاری صادق نیست .

 

مرحوم طباطبائی و علامه مطهری در جلد چهارم روش رئالیسم که بحث علیت و سنخیت را مطرح کرده اند به اشکلاتی از ماکس پلاند یکی از فیزیکددانان برخورد کردند که این قاعده سنخیت گوئیا در افعال آدمی صادق نیست .

استاد خوئی هم همین را می گوید که قانون «الشیء ما لم یجب لم یوجد» در امور تکوینی صحیح است. اما طلب که فعل النفس است محتاج به علت تامه نیست و چه بسا شما به چیزی شائق هستید ولی در یک آن نفس جلوی آن عمل را می گیرد.

استاد مطهری در بحث علیت و معلولیت به مناسبتی به این نکته اشاره کرده است و می گوید در نفس آدمی آنقدر فعل و انفعال زیاد است و امور سریع انجام می‌شود که قابل برای احصاء نیست و فعل و انفعالات در نفس آدمی و قدرت بزرگ و عقل نامنتاهی روح آدمی را نمی شود به امور تکوینی قیاس کرد لذا و ما به قول استاد خوئی نمی پذیریم که این قاعده در افعال آدمی نیز صادق باشد و ای چه بسا رادعی من الله مانع می شود بعد از اینکه انسان به کمال اشتیاق نسبت به انجام عملی می رسد .

اما اینکه خود طلب و انتخاب هم علت تامه بخواهد، یا منتهی به ارادة الله الذاتیه شود، قبول نداریم؛ زیرا همانطور که خلق الله الاشیاء بالمشیئه و خلق المشیئة بنفسها و اینکه آدمی فعل و ترکی را انتخاب می کند و نمی شود گفت حتما در تحت قانون علیت جای داد؛ زیرا اختیار باید مسبوق به اختیار دیگر باشد که این مستلزم تسلسل است پس باید منتهی به علت تامه ای غیر نفس اختیار و اراده باشد، در افعال نفس کلیت ندارد .

 

بررسی قانون دوم

اما قاعده دوم که «کلما بالعرض لابد و ان یتنهی الی ما بالذات» در افعال اختیاری نیز صادق نیست و اکل وشرب مثلا امری عرضی است آیا باید به جائی منتهی شود که اکل و شرب عین ذاتشان است و هکذا در مورد قیام و قعود آیا باید منتهی شود به جائی که قیام و قعود عین ذات آن باشد؟

خیر قاعده «کلما بالعرض لابد و ان یتنتهی الی ما بالذات» نیز در افعال اختیاری و من جمله اختیار و انتخاب آدمی صادق نیست و لازم نیست .

پس لازم نمی آید که افعال آدمی به سعادت و شقاوت ذاتی انسان منتهی شود گرچه مبادی اولیه سعادت و شقاوت در تصور و تصدیق بی دخالت نیستند و للکلام تتمه .

 


[1] کفایه، محقق خراسانی، ج1، ص68.
[2] عوالی الئالی، احسائی، ج1، ص35.
[3] کافی، شیخ کلینی، ج8، ص177.
[4] محاضرات فی الاصول، السید الخوئی، ج2، ص56.