درس خارج اصول استاد اشرفی

92/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: طلب و اراده

جای بحث طلب و اراده علم کلام است و در اصول جایگاهی ندارد و گفتیم طلب و اراده از نظر مرحوم آخوند و جمعی دیگر و معتزله شیء واحدند و در خارج همان شوق موکد در نفس آدمی پس از تصدیق به فائده و حصول شوق و عزم و جزم حاصل می شود و در نزد آخوند طلب و اراده حقیقی یکی است ولی به نظر می رسد طلب تصدی نحو العمل و از افعال نفس است، نه از صفات عارض بر نفس.

بنا بر فرمایش آخوند طبعا اشکالی پیش می‌آید که هیچ وقت مراد از ارادة الله انفکاک پیدا نمی کند ﴿انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون﴾[1] و الا مستلزم این است که خدای متعال بر هر شیئی قادر نباشد و شیئی بتواند حائل بین اراده خدا و مراد او باشد در صورتیکه خداوند می فرماید ﴿ كَتَبَ اللَّهُ لَاغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴾[2] و هیچ چیزی در مقابل اراده خدا نمی تواند مقاومت کند

طبعا با اتحاد اراده و طلب اشکالی کرده اند که آیا مکلفین کفار و یا مکلفین عصاة و یا کفاری که از نظر محققین و به نظر قاصر ما مکلف به فروع دین هستند، همانطور که مکلف به اصول هستند، در این موارد طلب الهی است ؟

آری، مسلما اوامر الهی و نواهی در قرآن و سنت قطعا حقیقی است و در همه اینها طلب حقیقی وجود دارد و صوری و امتحانی نیستند و الا مؤاخذه و عقاب بر مخالفت معنا ندارد. پس بلاریب همین مطالبات را خداوند از کفار هم دارد به نحو حقیقت و لذا باید یکی از دو چیز را قائل شد یا بگوئیم اینها اراده و طلب واقعی نیست و یا اگر واقعی است پس تخلف مراد الله عن ارادة الله شده است.

یکی از براهین اشاعره بر کلام نفسی همین بود و نتیجه گرفتند اراده نیست ولی طلب هست .

 

پاسخ مرحوم آخوند

از این دلیل مرحوم آخوند جواب داده اند که خیر در این موارد طلب هست، ولی طلب انشائی است، ولی ارادة الله واقعی وجود ندارد و آنچه مستحیل است تخلف مراد از آن، تخلف مراد از اراده واقعیه است، نه از اراده انشائیه و از آنجا که ایشان اراده انشائیه را با طلب انشائی یکی دانستند، در مورد تکالیف عصاة و کفار است آنچه وجود دارد، اراده انشائیه است و طلب انشائی ولی اراده واقعی در کار نیست و الا قطعا عاصی معصیت نمی کرد و اطاعت می کرد، پس در اینجا اراده واقعیه نیست و اراده انشائیه فقط وجود دارد .

طبعا اگر اراده صوری باشد و اراده واقعی نباشد دو اشکال پیش می آید:

اشکال اول: چرا کفار و عصاة معاقب هستند با اینکه اراده جدی بر اطاعت ندارد ؟

اشکال دوم: اگر خدای متعال از اینان اراده واقعیه نکرده و اراده جدی بر اطاعت کردنشان ندارد، اینها قدرت بر اتیان ندارند؛ زیرا تا شیئی را خداوند اراده نکند، تحقق پیدا نمی کند ؟

در روایات متعددی در کتاب شریف کافی آمده است که آنچه در این عالم هستی تحقق پیدا می کند مسبوق به هفت چیز است من جمله به علم الله و اراده الله و قضاء الله و قدره. کفار و عصاة ارادة الله در آنها نبوده است و عدم اطاعت آنها به خاطر مقدور نبودن آن است ؟

 

پاسخ مرحوم آخوند

خداوند اراده انجام فعل کرده ولی اراده فعل بدون اختیار نکرده است، بلکه خواسته و طلب جدی دارد، اما مطالبه او از بشریت، مطالبه بر اتیان عمل به ارادتهم است نه اتیان بلا ارادة .

توضیح ذلک

خداوند متعال گاه اراده شیئی کرده که اراده بشر در آن هیچ نقشی ندارد؛ از قبیل انعقاد نطفه در رحم زن و اخراج طفل و نزول امطار و لعل منه الصحة و المرض. این امور فقط به ارادة الله تکوینی تحقق می یابد و هذا هو الذی لایتخلف المراد عن ارادة الله .

بخش دوم اموری است که خداوند اراده کرده است که فعل از اراده عبد صادر شود؛ مثل اقامه نماز که خداوند متعال اراده کرده اما با اراده و انتخاب خودش، لذا اگر بشر اراده کرد آنچه خدا خواسته را انجام داده است و اگر اراده نکرد تخلف مراد از ارادة الله نشده است؛ زیرا خداوند اراده مطلق نماز نکرده، بلکه مراد را عن ارادة العبد را اراده کرده است و لذا اگر انجام ندادند تخلف از ارادة الله نیست که این جواب مرحوم آخوند، جواب از جبر هم هست .

اشکال دیگری زنده می شود که اگر خداوند اراده کرده که بندگان نماز را با اراده خود را انجام دهد، پس اراده انسان به ارادة الله منتهی می شود؛ یعنی اگر مثلا پیامبر نماز را عن ارادته انجام داد پس باز خداوند اراده کرده و تخلف از اراده خدا نشده است و نماز هم از ارادة نبی تخلف پیدا نکرد و به یک واسطه به ارادة الله منتهی شد .

پس فرقی نمی کند بین اینکه خدا مستقیما اراده نماز از انسان کرده است که چون تخلف مراد از ارادة الله صادق است این جبر می شود و یا انسان با اراده خود انجام دهد .

شما در جواب گفتید خیر خدا اراده کرده که انسان نماز را با اراده خود انجام دهد، حال آیا اراده انسان مسبوق به ارادة الله هست یا نه ؟

اگر اراده انسان مسبوق به ارادة الله نباشد، لامحاله انسان هم اراده نماز نمی کند و اگر اراده انسان مسبوق به اردة الله است، پس باز انسان در اراده نماز عاجز است و این اراده انسان منتهی به ارادة الله است. پس تخلف اراده زید از اراده الله محال است و باز شبهه جبر بازگشت می کند .

سر انجام اشکال بزرگ اینجاست که در اعمال کفار اگر اراده واقعیه حق متعال باشد، تخلف مراد از ارادة الله شده است و این مستلزم عجز حق متعال است و اگر ارادة الله تعلق نگرفته پس باز چون خدا اراده نکرده کفار بر انجام قادر نیستند، پس مطیع و عاصی هر دو عملشان به ارده الهی مسبوق است و عقاب و ثواب به امر قهری و جبری است .

اینجا مرحوم آخوند می گویند عقاب به خاطر بعد از خداوند و ثواب به خاطر قرب به خداوند است و بهترین ثواب قرب الله است و مقام شهید که بالاترین مقام است، به خاطر تقرب آنها به ذات خداوند است.

لذا بازگشت ثواب و عقاب به قرب الی الله و بعد عن الله است و گرچه این دو ناشی از اراده عبد است، اما اراده عبد منتهی به سعادت و شقاوت است و پیامبر اکرم فرمودند «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»[3] ، از روز اول مقدر شده است که ﴿ان کتاب الابرار لفی علیین﴾[4] و ﴿کلا ان کتاب الفجار لفی سجین﴾[5]

از روز نخست برخی از قبیل فضه و جمعی از قبیل نحاس و ثالثی از قبیل طلا و «الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه»[6] .

از آنجا منشا برای اراده خیر و شر حاصل شد و درست است که فعل ارادی علت تامه اش وجود اراده است و علت تامه وجود اراده هم بازگشت به سعادت و شقاوت ذاتی در نهاد بشر از اول نهاده شده است، می کند و شقی لامحاله با مقدمات منتهی می شود به اراده معصیت می شود و سعید با مقدمات خود منتهی می شود به اراده اطاعة الله و سرانجام برگشت می کند کار به سعادت و شقاوت ابدی ازلی و این در ذات اشخاص است که خداوند در نهاد انسان قرار می دهد و ذاتی هم لایعلل و همانطور که سوال «لم خلق الانسان انسانا» غلط است همین طور سوال از اینکه چرا فلانی سعید شد یا شقی شد علت پذیر نیست .

به اینجا که کلام می رسد مشکل آفرین می شود که بر چه اساس عقاب و ثواب درست می شود و از ازل مقدر بود که شمر باید بعید عن الله باشد و در مورد طینت ها کتاب مفصلی در کافی شریف نوشته شده است و با توجه به این نمی شود در اطراف این بحث کرد ول یک چیز امر وجدانی است که قابل تشکیک و چون و چرا نیست و آن اینکه بشر در همه حال با انتخاب خود کار را انجام می دهد «اینکه که گوئی این کنم و آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم» و بر اساس آن معاقب است و مثاب است و اینکه بگوئیم جبر است غلط است .

البته نا گفته نماند که بالاخره محیط عاملی برای گرایشات انسان است و از روز اول حضرت رسول اکرم فرمود «ایاکم و خضراء الدمن»[7] و بحث مفصلی صاحب وسائل آورده است در مقدمات ابواب نکاح و آداب و دستوراتی که از اول بر چه اصولی زندگی شکل گیرد و در تاریخ داستانهای تکان دهنده و هشدار دهنده ای وجود دارد که برای عبرت گرفتن کافی است .

 


[1] یس/سوره36، آیه82.
[2] مجادله/سوره58، آیه28.
[3] کافی، شیخ کلینی، ج8، ص177.
[4] مطففین/سوره83، آیه18.
[5] مطففین/سوره83، آیه7.
[6] عوالی اللئالی، احسائی، ج1، ص35.
[7] کافی، شیخ کلینی، ج10، ص591.