درس خارج اصول استاد اشرفی

92/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: حقیقت وضع در منظر استاد خوئی

مبنای استاد خوئی در جمل خبریه به عرض رسید و ایشان بر اساس مبنای خود مطالبی را در مورد جمل خبری و انشائی بنا کرده که زیاد به آن اعتراض شده است .

مبنای مطلب ایشان وضع است که وضع را به معنای التزام و تعهد واضع بر به کارگیری لفظ هنگام اراده معنای خاص گرفته است. یعنی از همان اول در وضع اراده را خوابانده است و آن را تعهد و التزام واضع دانسته اند که متی اراد معنی خاصا تکلم بلفظ خاص.

مشهور و معروف اسمی از اراده در وضع نیاورده اند و گفته اند واضع لفظ خاصی را برای معنای خاصی قرار داده است و بین این دو علقه وضعیه ایجاد کرده و اراده اصلا در معنای موضوع له لفظ نخوابیده است، لذا موضوع له الفاظ معانی تصوریه است بدون اینکه اراده در معنا و موضوع له دخالت داشته باشد .

اما استاد می گوید الفاظ برای معانی تصدیقیه و مراده وضع شده است و این ناشی از تفسیرشان در وضع مبنی بر تعهد و التزام است[1] .

بر اساس این مبنی قهرا هیئات هم که دارای وضع نوعی هستند در جمل خبریه برای قصد حکایت متکلم از ثبوت نسبت یا عدم ثبوت نسبت بین موضوع و محمول است، بینما اینکه دیگران گفته اند هیئت برای اصل نسبت بین موضوع و محمول یا سلب النسبة وضع شده است و اسمی از قصد و حکایت نبرده اند.

و نیز مشهور آن است که انشائیات در قبال اخباریاتند و معنای انشائیات یعنی ایجادیات و الفاظی که برای معانی انشائی وضع شده است مثل هل و یا و لیت و لعل و هکذا جمل انشائیه مثل بعت و زوجت انشائی همه برای ایجاد و انشاء معانی خود وضع شده‌اند .

اما مرحوم استاد می گوید این اشتباه است. در انشائیات و جمل انشائی الفاظ برای ایجاد معانی وضع نشده اند بلکه اینها وضع شده‌اند برای اینکه متکلم معنایی را ابراز کنند. همانطور که در جمل خبریه جمله برای ابراز حکایت از یک نسبت وضع شده اند جمل انشائیه هم وضع شده اند برای ابراز یک معنای اعتباری .

توضیح ذلک

اگر مقصود از انشائیات آن است که معانی خود را که نسبت ایجابی یا سلبی بین موضوع و محمول است ایجاد می کنند، این بدیهی البطلان است؛ زیرا این امور تکوینیه اسبابی دارند که در این جهان که محل علة و معلول و سبب و مسبب است، وجود دارد و خداوند برای هر چیزی علتی تکوینی قرار داده است؛ مثلا برای احراق آتش الصاق نار به چوب لازم است و بشر نیز این ابزار را به کار می‌ گیرند و یکی از موجودات این عالم اعراضی است که بر نفس آدمی عارض می شود مثل حالت امید و ترجی و حالت تمنا و آرزو داشتن و حالت استفهام و جهل .

اینها کیفیات نفسانیه ای هستند که عارض بر نفس می شوند و لفظ هیچ نقشی در ایجاد تکوینی معانی در خارج ندارند و ابدا لفظ نمی تواند این کیفیات مختصه به انفس ناطقه را ایجاد کند بنابراین این از اشتباهات است و مراد مشهور هم این نیست که این الفاظ موجدات این امور واقعیه خارجیه اند؛ زیرا تحقق در خارج منوط به اسباب خودش است نه به الفاظ .

اما احتمال دوم که این الفاظ موجدات امور اعتباریه اند؛ یعنی مثلا برای ایجاد زوحیت که واقعیتی در خارج ندارد و از اعراض یا جواهر نیست که ما به ازاء داشته باشد، بلکه زوجیت و ملکیت و مولویت همه اعتباراتی هستند که در نظر عرف و عقلا منشا آثاری است مثل اثر تمتع و لزوم سرپرستی در نکاح اینها نیز با لفظ موجود نمی شوند .

اگر مراد آن است که الفاظ ایجادی این وجودات اعتباری را ایجاد می کنند این نیز غلط است؛ زیرا اعتبارات کلا عبارتند از تصورات ذهنی که قائم به نفس معتبر است نه لفظ لافظ. زوجیت و ملکیت دو اعتبارند که بین زن و مرد به وجود می آید و لفظ نقشی در ایجاد اعتباریات ندارد. طلب اعتباری هم آنگاه که شخصی در صدد بر می آید که از عبد چیزی بخواهد این حالت قائم به نفس مولی است و نیز لفظ بعت و زوجت امور اعتباری را ایجاد نمی کنند بلکه این اعتبارات قائم به نفس معتبر اند و اگر این اعتبار را عرف و عقلا هم پذیرفتند، نزد عقلا هم آن آثار بار می شود؛ مثلا در کشور ما اگر زن و مردی اعتبار زوجیت کنند بر خلاف مصالح خود، این اعتبار پذیرفته نیست و آثار ازدواج را بر آن بار نمی کنند، ولی در عرف و قانون اروپا این آثار بار می شود.

سرانجام امور اعتباری ایجادش به دست معتبر است و قائم است به نفس معتبر. بعد اگر عرف این اعتبار را پذیرفتند مقبول عند العرف هم هست و الا فلا. پس باز لفظ نقشی در حصول اعتبار ندارد و حداکثر لفظ ابراز اعتبار می کند و نقش آن ابراز و اعلام ما فی الضمیر است ولی ایجاد اعتبار معتبر یا اعتبار قانونی نمی کند، پس اصل دیدگاه مشهور در نزد استاد غلط است.

پس نقش الفاظ بنا بر مبنای تعهد در وضع انشائیات هم که داخل در قانون وضع هستند همان است که واضع این الفاظ را برای ابراز این اعتبار در نفس معتبر وضع کرده است، همانطور که در اخباریات نقش هیئت جمله خبریه ابراز قصد متکلم از قصد اخبار نسبت بود، جمل انشائیه نیز وضع شده اند برای ابراز آن قصد اعتبار نزد معتبر است و فرق آن با خبر این است که در جمل خبریه آنچه با هیئت ابراز می شود حکایت از امر واقعی می شود و لذا در صورت انطباق با واقع متصف به صدق و الا متصف به کذب می شود.

اما در انشائیات گرچه جمل همان نقش را ایفا می کنند، اما ما فی الضمیر در جمل انشائیه همانا اعتباریات قائم به نفس معتبر است اینجا نقش حکایت نیست بلکه نقش ابراز عما فی الضمیر است. اگر در ضمیر اعتبار زوجیت بود زوجت، مطابق با ما فی النفس خواهد بود و اگر در نفس اعتبار زوجیت نبود، این کلمه لغو محض است.

پس از دید ایشان نقش انشائیات همانند اخباریات عمل به التزام و تعهد واضع است منتهی در هیئات خبری که دارای وضع نوعی بودند برای ابراز قصد حکایت خویش و در جمل انشائیه بر اساس تفسیر وضع، برای ابراز ما فی الضمیر متکلم که امور اعتباریند، وضع شده است و اینجا حکایت از خارج نیست تا متصف به صدق و کذب شود

بعد تایید می کنند و می فرمایند در قوانین جوامع دنیا هم اگر اعتبارت به منصه ظهور برسد و با مبرزاتی ابراز شود ممکن است قانون مدنی دنیا هم این اعتبار مبرز را اعتبار کنند همانند دختر و پسری که اول اعتبار زوجیت کرده اند و سپس آن را با کلامی و کتابتی ابراز کرده اند، قانون هم این اعتبار مبرز را امضا می کند ولی بدون ابراز با مبرزی و اکتفا به اعتبار در دل، از نظر عرف عقلا و قانون طبعا اعتبار و ارزشی ندارد.

سرانجام امور اعتباری، بلا اشکال امور واقعی است در وعاء خودش که ظرف اعتبار است وجود پیدا می کند و جزء امور تکوینی نیستند و الفاظ هم تنها مبرزاتی از آن امور اعتباری هستند.


[1] محاضرات فی الاصول، السید الخوئی، ج1، ص85.