درس خارج اصول استاد اشرفی

92/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: فرق بین طلب وجوبی و ندبی

حقیقت وجوب و طلب وجوبی آیا با طلب ندبی فرق دارد یا چنانچه استاد خوئی و آیة الله بروجردی می‌گویند بین این دو فرق نیست .

استاد خوئی چنانچه قبلا ذکر شد طلب را ابراز امری اعتباری بر ذمه عبد می‌دانند؛ مثلا اعتبار کتابت بر ذمه عبد می کند و بعد به کلمه‌ای یا به کتابت یا به اشاره آن را ابراز می کند. پس در طلب دو چیز معتبر است

اول: اعتبار فی النفس علی ذمه العبد

دوم: ابراز این اعتبار

وجوب و ندب دخلی به حقیقت و معنای امر و طلب ندارد، بلکه وجوب از ناحیه مولویت مولی اعتبار می‌شود که در نظر عقلا باید امر او اطاعت شود و عقل مستقل به وجوب است، ولی اگر از غیر مولی این اعتبار ابراز شود، عقل مستقل به لزوم اطاعت نیست .

مرحوم بروجردی به حسب نقل بعض فضلاء می‌فرماید طلب انشائی امری اعتباری است و اعتباریات شدت و ضعف ندارند و وجوب از امور خارج از اصل اعتبار استفاده می‌شود؛ مثلا در حال عصبانیت دستور می‌دهد، که از اینجا استفاده وجوب می‌شود چنانکه اگر در مقام دیگری بود و قرینه دیگری بود که معلوم شد الزام در اعتبار نیست کشف می‌شود مراد امر ندبی است نه ایجابی .

 

نظریه صاحب کفایة

در قبال این نظریه صاحب کفایه فرمودند[1] بین وجوب و ندب با اتحاد در ماهیت فرق در شدت وضعف همان ماهیت است؛ مثل فرق بین نور شدید و ضعیف است اگر خواسته و طلب مولی، شدید بود وجوب است و اگر اراده مولی شدید نبود ندب است.

به هر حال بزرگان کان همه قبول دارند که وجوب و ندب با هم مختلفند، ولی کلام در این است که آیا این فرق بالماهیة است یا فرق به شدت و ضعف است یا به خاطر حکم عقل است یا به خاطر مقدمات حکمت است یا به خاطر قرائن مقام اثبات است و الا در مقام ثبوت فرقی بین این دو نیست .

پس اگر بخواهیم این اقوال متفرق را جمع کنیم در دو مبنا جمع می‌شود.

مبنای اول: مبنای اول یک شیء بودن وجوب وندب است پس حقیقت وجوب و ندب گرچه متفاوت است اما ماهیت هر دو طلب است و وجوب و ندب از ناحیه خود طلب نیست و فرقی بین این دو در اصل الطلب نیست؛ زیرا هر دو اعتبارند و در حقیقت اعتباری است که در ذمه عبد گذاشته می‌شود و فرقی بین وجوب و ندب از نظر ماهیت نیست .

مبنای دوم: آن است که گفته‌اند وجوب و ندب فرق ماهوی دارند گرچه به فصل بعد الاشتراک فی الجنس باشد مثلا وجوب عبارة‌ است از طلب مع المنع من الترک و ندب طلب نع عدم المنع من الترک یا وجوب طلب شدید است و ندب طلب ضعیف است .

این دو نظر متفاوت در تفسیر وجوب وندب است. اما بهترین نظر را نظریه آخوند دانستند که از نظر اراده شیء واحد است اما ما به التفاوت همان شدت و ضعف است. اگر خواستن و ارداه شدید بود وجوب است و الا ندب است .

برخی گفته‌ اند اعتبار مردد بین وجود و عدم است، اما شدت و ضعف در اعتباریات غیر معقول است.

بله در امور خارجی و اعراض خارجی مثل حرکت و نور شدت و ضعف معقول است اما در اعتبار کردن شیئی بر ذمه مکلف امرش مردد بین وجود و عدم است و شدید و ضعیف در امور اعتباری غیر معقول است .

با توجه به اختلاف انظار آیا وجوب با ندب به راستی در مقام طلب مولی فرق دارد یا نه ؟

بله قطعا فرق هست؛ زیرا بعضی از بعضی اوامر تعبیر به واجب و از بعضی تعبیر به ندب می‌شود الا اینکه باید دید منشا فرق چیست. آیا منشا به قرائن خارجیه یا حکومت عقل بر می گردد یا یه مقتضای اطلاق و عدم اطلاق است این بحثی دیگر است بعید نیست بگوئیم اگر ماده امر قرینه بر خلاف ظهور نباشد، در مقام ثبوت و واقع اعتباری بر نفس مکلف است و عقل مستقل است به لزوم اتیان.

باری دنبال کیفیت فرق گشتن چندان اثر عملی در فقه ندارد، باید دنبال این باشیم که مستفاد از ماده امر چیست ؟

این مقدار مسلم است که اگر مولی و عالی طلبی از عبد کرد و قرینه‌ ای بر ندب نباشد انصاف آن است که عبد باید اطاعت کند و فرقی نمی کند به خاطر تبادر یا حکم عقل یا اطلاق یا ... باشد به هر حال اگر قرینه بر ندب نباشد مقتضای امر که طلب عالی من السافل است، لزوم اتیان است الا اذا ثبت بالقرینه. باقی نکات د رفرق و اعتراضات در این فرقها را متعرض نمی‌شویم .

بهترین نظر از مرحوم آخوند است که فرق را به شدت و ضعف دانسته اند که همانند آن در امور تکوینی قابل قبول است پس طلب هم مثل نور و حرکت قابل تشکیک است و ما به التفاوت آن عین ما به الامتیاز است .

ما دنبال شناخت بررسی فلسفی و ماهوی این بحث نیستیم بلکه در استنباط دنبال ظهورات هستیم امر لو خلی و طبعه ظهور در وجوب دارد و ترک طلب مولی بلا قرینه عقلا قبیح است و جائز نیست .

 

مطلب بعد طلب و اراده

آخوند این بحث را که بحثی کلامی است به مناسبت آورده‌اند و ما هم مختصرا مطرح می کنیم .

مرحوم آخوند می فرماید[2] بلا اشکال در نفس آدمی سه چیز است که قابل انکار نیست.

اول: خواستن دل است یعنی اول شخصی امری را تصور کرده و بعد تصدیق به فایده آن نموده و شوق شدید و دفع موانع کرده است و سخت آن را طالب است و به راستی اراده در نفس او حاصل شده است .

دوم: مفهوم اراده است. بلا ریب آدمی به دنبال فهم معانی الفاظ حرکت کرده و می خواهد بفهمد معنای اراده چیست و مفهومی از آن تصور می کند و چه بسا اصلا در نفس خواستنی نیست و تصور فرق بین معنای اراده با ضرب می‌ کند .

پس دومین معنا مفهوم اراده است که دخلی به وجود اراده قائم به نفس ندارد .

سوم: انشاء اراده است که به آن هم اراده انشائی یا طلب انشائی هم گفته می‌شود. از آنجا که آخوند قائلند اراده و طلب شیء واحدی است و لذا می گویند اراده ای که در نفس پیدا می شود همان طلبی است که در واقع در نفس آدمی آمده است و این عرضی است از اعراضی که قائم به دل شده است. از این به اراده نفسانی و طلب نفسانی تعبیر می‌شود .

دوم هم مفهوم اراده است و چون مفهوم اراده با طلب یکی است پس معنا و مقصود در مقام تصور نیز شیء واحد است، خواه در نفس متکلم باشد یا خواستی در دل متکلم وجود نداشته باشد .

مرحله سوم که از دید آخوند و غیر او مرحله انشاء است. اینجا نیز طلب و اراده شیء واحد است چه بگوئیم اضرب طلب انشائی است و چه بگوئیم اراده انشائی است یعنی ایجاد طلب به وسیله اضرب و یا اطلب منک الضرب .

پس سه مرحله برای اراده است: اول مرحله عرض قائم به نفس و دوم مرحله تصور و مفهوم و سوم مرحله انشاء است . چون اراده با طلب شیء واحد است طبعا همین سه مرحله در طلب هم موجود است .

این مطلب اول است الا اینکه ایشان می گوید عادة در عرف اراده، ظهور در اراده واقعی دارد و کلمه طلب غالبا ظهور دارد در طلب انشائی و الا آنچه در نفس و واقع وجود دارد، همانا امر واحد است به نام طلب یا اراده. اراده نفسانی همان طلب نفسانی است و مفهوم الاراده همان مفهوم الطلب است و انشاء الاراده همان انشاء الطلب است ولی در مقام استعمال، منصرف از اراده، همان حالت نفسانی است که در دل وجود پیدا می‌کند و منصرف از طلب هم طلب انشائی است و الا به حسب واقع اراده و طلب شیء واحد است، خواه در مقام مفهوم یا در مقام تحقق خارجی و خواه در مراد استعمالی .


[1] کفایة الاصول، محقق خراسانی، ج1، ص63.
[2] کفایة الاصول، محقق خراسانی، ج1، ص65.