92/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: ماده امر
ماده امر ظهور در عالی بودن طالب نسبت به مطلوب منه دارد و آمر باید در مقام استعلاء هم باشد ولی درخواست مادون از ما فوق از سنخ تقاضا است نه امر و اما استعلاء که غیر از تکبر و تجبر است. پیامبر اکرم که از نظر تواضع فوق تمام بشریت بود ولی فرمایشات آن عزیز اوامر ایشان بوده است .
فرمان ما دون به ما فوق امر نیست و ادای ما فوق را در آورده است بنابراین عالی بودن و در مقام مولویت بودن نیز شرط است که قضیه بریره دیروز گذشت، لذا استاد خوئی عالی بودن و مستعلی بودن را هم شرط کرده است؛ یعنی در مقام مولی و الآمر باشد، نه اینکه در مقام تجبر و تکبر و اظهار مافوقیت باشد .
در مورد امر و نهی مرد به همسرش، تارة دو نفر را به اعتبار حالات شخصی خوشان میسنجیم در این مقام ممکن است «رب امرة افضل من الرجل بل من الرجال» باشد و اخری به عنوان زوج و زوجه میسنجیم که در این مقام مرد بر زن قوام است و از این حیث ما فوق زن است.
دلالت ماده امر بر وجوب
آیا کلمه امر نه صیغه امر دلالت بر وجوب از حیث لغت دارد و به عبارت دیگر متفاهم عند العرف در لفظ امر به معنای طلب نه امر به معنای شیء و شان و ... در صورت فراهم بودن شرائط مذکور، وجوب است یا مثل آن مثل مطلق طلب است یعنی همانطور که طلب دال بر وجوب نیست امر هم دلالت بر وجوب ندارد .
نظر آخوند خراسانی در ماده امر
مرحوم آخوند میفرماید[1] ظاهر آن است که ماده امر بما له من القیود، ظهور در وجوب دارد؛ و این انسباق وجوب از امر همان تبادر است که علامت حقیقت است سپس به عنوان مؤید به آیات قرآن و روایات تمسک کرده است که قرآن میگوید ﴿فلیحذر الذین یخالفون عن امره﴾[2] و نیز میفرماید ﴿ما منعک الا تسجد اذ امرتک﴾[3] در مقام ملامت و مؤاخذه کسی را که مانند ابلیس از امر خدا مخالفت کند سرزنش میکند و از نظر عرف هم اگر مولائی آمرانه شیئی را طلب کرد و عبد مخالفت کرد قطعا مواخذ است و در قضیه بریره هم استفاده کرد که اگر امر باشد اطاعت لازم است .
آخوند به این چهار دلیل تمسک کردند برای اثبات ظهور عرفی ماده امر در وجوب ایجاب .
آری طلب ظهور در وجوب ندارد زیرا طلب عرفا و لغتا دلالت بر وجوب ندارد، زیرا در مستحبات هم کثیرا ما میآید و لذا طلب اعم از وجوب و ندب است اما ماده امر اولا به دلیل صحت مواخذه در عرف و ثانیا و ثالثا به دلیل دو آیه مذکور و رابعا به دلیل دو حدیث پیش گفته کشف میکنیم ماده امر هر جا باشد دلیل بر ایجاب و الزام است نه مطلق طلب .
برخی از مستشکلین این موارد را همراه باقرینه میدانند و لذا قائلند ماده امر مفید وجوب نیست و محقق عراقی گرچه اراده وجوب را در آیات پذیرفته است ولی میگوید ثبوت اراده وجوب در این امثله دلیل بر حقیقت بودن ماده «امر» در وجوب نیست .
انصاف آن است که گرچه در مواردی مثل داستان بریره قرینه هست که مراد از امر الزام باشد اما آیه اول میگوید اگر امر صادر شد باید از مخالفت امر بر حذر بود و در این آیه قرینهای نیست یا در آیه «ما منعک» قرینهای نیست.
الحق آیات نشانه آن است که از ماده امر استفاده ایجاب میشود .
ممکن است کسی ادعا کند که بله معنای امر مطلق طلب است اما وقتی از مثل خداوند متعال صادر میشود باید اطاعت کرد و فرمان برد
در جواب میگوئیم به هر دلیلی مستفاد از ماده امر الزامی بودن است چه در لغت قائل به الزام باشیم و چه با قرینه عام مثل حق الزام قائل بدان باشیم .
انصاف صحت کلام آخوند است و گرچه صیغه امر مثل افعل و اکتب، ظهور در وجوب نداشته باشد، اما «کلمه امر» بما له من المعنی که در او اعتبار علو شده است از نظر عرف یا ظهور دارد یا لااقل قرینه تضمن و علو اقتضا دارد که پیوسته در معنای امر ایجاب و الزام تزریق شده باشد.
آری طلب دلالت بر وجوب فی نفسه ندارد اما اگر امر با آن شرائط صادر شد، ظهور در معنای ایجاب و الزام دارد .
آیا طلب و اراده یک معنا دارد و هم از نظر معنا و هم از نظر مصداق متحدند یا به قول آقای نائینی و من تبع ایشان، طلب غیر اراده است و اساس اختیار آدمی برای این است که بین طلب و اراده فصل است و دو چیزند و بعد از اراده باز اختیار آدمی سلب نمی شود و بر این اساس انسان در افعال مختار است .
قبل از ورود در این بحث دو مقدمه را فی الجمله اشاره می کنیم
مقدمه اول
فلاسفه اصل مسلمی قرار دادند که «الشیء ما لم یجب لم یوجد» و معلول از علت تامه انفکاک پیدا نمی کند پس مادامی که علت تامه نباشد معلول تحقق پیدا نمیکند و بعد از تحقق علت تامه مستحیل است معلول از علت تامه جدا شود لذا گفتهاند سر وجود شیء، وجوبش است و مادامی که واجب الوجود نشود، شیء وجود پبدا نمیکند.
در قبال این نظریه گفته شده است منشا وجود اولویت است، نه ایجاب و ممکن که نسبتش به وجود و عدم تساوی است، آنگاه که رجحان وجود پیدا کرد موجود میشود و علت تامه نمیخواهد .
مقدمه دوم
همه مرتب نفس ممکناتند که به وسیله علت وجود پیدا می کنند پس بین علت و معلول واسطهای به نام اختیار نیست و وقتی شیئی میخواهد تحقق پیدا کند مراحلی مانند تصور و تصدیق به فایده و عزم و جزم و اراده و صدور فعل طی شده که همه ممکناتند و تا علت تامه پیدا نکنند تحقق پیدا نمیکنند و با تحقق علت تامه وجود معلول ضروروی است و دیگر نفس اختیار ندارد و سیاتی باقی الکلام ان شاء الله