92/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: مبدا اشتقاق/ مشتق / الفاظ
علمای صرف و نحو کوفی مبدا مشتقات را فعل دانستهاند ولی بصریین مصدر را مبدا اشتقاق دانستهاند ولی بعضی این را هم رد کردهاند و گفتهاند این دو حرف باطل است و مصدر و فعل خود هر دو مشتق هستند و مبدا اشتقاق باید لفظی باشد که از نظر حروف و نظم بین حروف، بین همه مشتقات مشترک باشد و معنای آن هم در همه مشتقات موجود باشد. چنین چیزی مبدا اشتقاق میشود.
مثلا در یضرب و ضرب سه حرف «ض» و «ر» و «ب» هست و معنا هم اصل «کتک زدن» است که در مصدر و ماضی و مضارع و اسم فاعل و مفعول هم هست.
بنابراین اگر بخواهیم مبدا اشتقاق را در مشتقات تصور کنیم باید لفظی باشد که در همه مشتقات؛ هم ماده و هم هیئت و هم معنایش یکی باشد. بر این اساس بهتر آن است که مبدا اشتقاق را اسم مصدر بدانیم نه خود مصدر که اصل کتک است مثل غَسل و غُسل که غسل (به فتح غ) شستن است ولی اسم مصدر یعنی غسل بالضم به معنای پاکیزگی است
برخی نیز قائلاند که اسم مصدر هم مشتق از مصدر است پس باید گفت خود حروف با نظم تقدم بعضی بر بعض دیگر اصل است ولی در مقام اشکال جواب گفتهاند ماده بدون هیئت نمیتواند مبدا اشتقاق باشد زیرا قابل تلفظ نیست و از طرفی این مواد بدون هیئت اگر دارای معنا باشد و در ذهن بیاید پس باید در همه کلمات مهمل متشکل از این حروف مثل ضِرِب و ضُرب هم آن معنا باشد در صورتیکه الفاظ مهمل معنا ندارند
در جواب گفتهاند این مبدا تهیئی است نه مبدا فعلی یعنی حروف و مواد برای معنائی وضع شده اند که قابلیت برای ورود هیئات مختلف داشته باشد و در مبدا تهیئی هیئت بعدا ملحق میشود بر اساس وضع پس مهملات از دائره مقصود خارج است زیرا به مقام فعلیت نرسیدهاند .
نظر آخوند خراسانی در مورد دلالت افعال بر زمان
مرحوم آخوند قائلند[1] بر خلاف آنچه بین نحاة معروف است که فعل ماضی بر حدوث حدث در زمان گذشته و مضارع دال بر حدوث در زمان آینده است و در تعریف فعل گفتهاند آنچه دال بر معنا در یکی از ازمنه ثلاثه باشد؛ این حرف را قبول ندارند. می گویند این دروغ است؛ زیرا فعل امر و نهی دلالت بر زمان ندارند و طبعا در زمانی که امر و نهی می شود چون زمان انشاء طلب است پس زمان امر حال است یعنی چون به فعل امر و نهی طلب انشاء میشود، هم زمان با گفتن صیغه امر و نهی، طلب فعل یا ترک، انشاء میشود و لذا میگویند امر دلالت بر حال دارد
خیر امر دال بر انشاء است و معلوم است هیچ وجودی از ایجاد منفک نمیشود و در همان زمان ایجاد امر، طلب هم وجود پیدا می کند و این از باب دلالت امر بر حال نیست؛ چرا که اخبار هم بنابراین دال بر حال باید باشد؛ زیرا اخبار عبارت است از خبر دادن و آن نیز در حال تکلم به جملة خبریه است در صورتی که اخبار را نگفتهاند دلالت بر حال دارد.
پس امر و نهی هم دال بر حال نیست بلکه آن دو انشاء الطلب هستند، و هر وجودی منفک از ایجاد نیست. پس اینکه در فعل امر ونهی زمان اخذ نشده است، کشف میکنیم که خاصیت فعل دلالت بر اقتران بر ازمنه ثلاثه آنچنانکه نحاة و صرفیین گفتهاند ندارد .
و شاهد دیگر آن این است که ما خود این افعال را به خدای متعال هم نسبت میدهیم و میگوئیم «علم الله» یا «یعلم الله» اینها به معنای این نیست که خدا قبلا می دانسته یا بعدا میداند اگر بنا بود اقتران به زمان در معنای فعل اخذ شود پس در افعال علم الله یا یعلم الله باید مجاز باشد و هکذا در مضی الزمان باید معنای فعل را از معنای وضعی منسلخ کنیم؛ زیرا در مجردات و خدای متعال هم این افعال استفاده میشود لذا ایشان قائلند در معانی افعال زمان اخذ نشده است اما بلا ریب ما فرقی بین فعل ماضی و مضارع می بینیم در همه لغات مثلا فلانی نوشت و یا مینویسد.
جواب: یک خصوصیتی در فعل ماضی و فعل مضارع اخذ شده که عبارت است از ترقب در فعل مضارع و حصول در فعل ماضی؛ یعنی فعلی به صورت ماضی نسبت داده میشود، میخواهیم حصول شیء را خبر دهیم یا وقتی که فعل مضارع به کار میبریم، میخواهیم ترقب را خبر دهیم.
این ترقب و حصول در فعل ماضی و مضارع، قابل انکار نیست، منتهی طبعا لازمه حصول عمل زمانی وقوع آن در گذشته است و لازمه ترقب حصول فی الحال یا آینده است. پس از این جهت باید گفت فعل دلالت بر زمان ندارد ولی دلالت دارد بر خصوصیتی که عرف از آن خصوصیت گذشته و آینده را استنباط میکند .
مطلب دیگرآیا فعل ماضی به اوضاع متعدد وضع شده است ؟
استاد خمینی میگویند:[2] آری در افعال گاه صدوری است و گاه حلولی مثل ضرب و کتب که دلالت بر صدور دارد ولی بعضی از افعال دلالت بر حلول دارد مثل طهر البدن یا ابیض الجسم
و بعید نیست که از قبیل دو وضع و دو موضوع له باشد یعنی فعل ماضی گاه برای صدور و گاه برای حلول وضع شده باشد و نسبت به فعل مضارع هم می گوید وضع شده برای حال و استعمال آن برای آینده وضع نیز دومی است لیکن وضع برای حال تعیینی است و آنچه بعدا حاصل میشود وضع تعینی است
آقای نائینی میگوید:[3] خیر فعل مضارع برای حصول فعلی وضع شده است و آینده به برکت سوف و سین دلالت دارد .
اینها بحثی نیست که ما بخواهیم روی آن تکیه کنیم چرا که اثر فراوانی در استنباط ندارد و معمولا قرآئنی در آیات و روایات در مقام هست که معنا از آن فهمیده میشود . این بحثها شان لغویین ونحویین است که ما بیشتر از این صرف وقت در آن نمی کنیم
بحث بعدی آیا بحث مشتق اختصاص به اسم فاعل دارد؟
صاحب فصول گفته است[4] علما پیوسته به الفاظی که اسم فاعل است تمثیل آوردهاند یا همه مشتقات در این بحث داخل است و تمسک به اسم فاعل، این منشا اختلاف در هیئات مشتق نخواهد شد؛ زیرا مبادی در اسماء و الفاظ مختلف است. گاه مبدا در یک مشتق اصل حدوث عمل است، مثل ضارب و گاه مراد وقوع العمل است مثل مضروب و گاه مبدا حرفه و صناعت است مثل نجار و گاه مبدا ملکه است مثل مجتهد.
این اختلاف در مبادی اثری در بحث ما ندارد. بالاخره در جائی که مبدا ملکه است مثل اجتهاد باز هم بحث ما صادق است که آیا مجتهد مخصوص به متلبس بالفعل است یا شامل میشود کسی که انقضی عنه الملکه؟ در مجتهد مبدا اجتهاد بالفعل مراد نیست بلکه مبدا ملکه اجتهاد است یا در نجار، هنر نجاری است و اشتغال به این حرفه است نه عمل خارجی نجر .
بنابراین گاه این اشتباه منشا شده که بعضی از بزرگان جمعی از مشتقات را از بحث خارج کنند در حالیکه این خود مشتق بحث اساسی ندارد