92/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: تحریر محل نزاع در مشتق
گفتیم اول کسی که موضوع مشتق را از نظر توسعه مفهوم نسبت به من انقضی عنه المبدا مطرح کرده است، فخر المحققین در کتاب ایضاح[1] و بعد شهید ثانی در مسالک مطرح کردهاند که آیا مشتق در خصوص متلبس بالمبدا حقیقت است یا در من انقضی عنه المبدا نیز حقیقت است مثل کسی که قبلا مجتهد بوده و الآن بیماری آلزایمر گرفته و ملکه اجتهاد را از دست داده است .
البته بحث مشتق ثمره عملی زیادی در فقه دارد .
شیخ هادی تهرانی فرمودهاند نزاع در مشتق نزاع در مفهوم نیست که آیا مفهوم مشتق دارای توسعه است تا شامل متلبس بالفعل و من انقضی عنه المبدا شود، بلکه نزاع در تطبیق است یعنی آیا صحیح است حمل مشتق بر ذاتی که انقضی عنه المبدا ام لا؟
البته مرحوم کمپانی بر آن به شدت اشکال کرده است که ما مطرح نمی کنیم .
به هر حال صدق عالم بر کسی که قبلا بوده و الآن آلزایمر گرفته صادق است یا مثلا عادلی که زال عنه الملکه آیا اقتداء به او جائز نیست .
دیروز مساله رضاع را بیان کردیم و ثمره بحث را در آن توضیح دادیم که اگر مردی دو زن کبیره داشت و یک زن صغیره مرتضعه داشت و این دو زن شیر دارند و زن اول بچه کوچک را شیر داد، اینجا هم مرضعه و هم مرتضعه حرام میشود.
زن شیر دهنده حرام میشود چون ام بچه مرتضع میشود و چون بچه مرتضع زن شوهرش است، زن اول ام الزوجه شوهر میشود و او قطعا بر شوهر حرام است.
از طرفی مرتضع هم حرام میشود زیرا او بنت زوجه مدخول بها میشود و بچه بنت مرد شده است و به منزله ربیبه مرد میشود و ربیبه مرد هم اگر با مادر ربیبه دخول شده باشد حرام می شود پس مرضعه اول مدخول بها و بچه مرتضعه ای که زوجه است دو هر دو حرام می شود .
اما اگر زوجه دوم هم بعدا شیر داد این مرتضعه قبلا زوجه بود ولی با شیر خوردن از زوجه اولی از زوجیت خارج شد حال که از مرضعه دوم شیر خورده، اگر مشتق حقیقت در من انقضی عنه المبدا باشد، الان هم به مرضعه دوم ام الزوجه صادق است؛ زیرا این بچه زمانی زوجه مرد بوده است اگر چه با شیر خوردن از او جدا میشود. اما در عین حال اگر مشتق در من انقضی نیز حقیقت باشد پس مرضعه دوم ام الزوجه بر او صادق است و او هم حرام میشود .
اما اگر گفتیم چون مرتضعه از زوجیت بالفعل خارج شده است و در زمان شیر خوردن از زوجه دوم متلبس به زوجیت نبوده پس قهرا زوجه دوم به کسی شیر داده که الان زوجه شوهر نیست و ام الزوجه شوهرش نیست و زن دوم بر شوهرش حرام نمیشود.
خلاصه آنکه حرمت مرضعه دوم مبتنی بر مساله مشتق شده است که اگر زوجه کبیره ثانیة زوجه صغیره را شیر داد به مقداری که موجب حرمت شد، این مبتنی بر این است که آیا ام الزوجه و ام رضاعی بر زوجه سابقه هم صادق است یا نه ؟
نا گفته نماند که اصل مساله را جمعی از فقها و اصولیین استطرادا مورد مداقه قرار دادند و به طوریکه ما بیان ثمره دو قول آوردیم نپذیرفتند که این بحث را مرحوم نائینی و استاد خوئی و خمینی قدس اسرارهم در همین بحث اصولی مفصلا به عنوان استطراد آوردهاند .
دایره بحث و تحریر محل نزاعاز همین مثال به خوبی روشن میشود که مشتق مورد بحث با مشتق نحوی متفاوت است
فرق اول: نسبت مشتق اصولی با مشتق نحوی عام و خاص من وجه است؛ زیرا مشتق نحوی شامل افعال و مصادر هم میشود و در اصطلاح نحویین هرچه که از یک ماده ای اشتقاق پیدا کند مشتق است حمل بر ذات شود یا نشود مثلا فعل ضرب مشتق نحوی است ولی در اصول فقه به آن مشتق نمی گویند زیرا بر ذات حمل نمی شود گرچه نسبت داده میشود و مشتق اصولی اخص است .
فرق دوم: کلماتی مثل ابن و ام و حر و ... در اصول مشتق و در نحو جامد محسوب میشوند زیرا در اصول بر ذاتی حمل میشوند که تلبس بر امر انتزاعی دارند پس مشتق اصولی لفظی است که دال بر ذات و اتصاف آن ذات بر امری از امور کند خواه امر از اعراض تسعه باشد یا از امور انتزاعی مثل بنوت و ابوت و ام الزوجه بودن یا امر اعتباری مثل زوجه بودن است
البته گاه هم مشتق نحوی و هم مشتق اصولی بر کلمهای صادق است مثل اسم مکان و اسم فاعل
پس نسبت بین این دو نوع مشتق عموم و خصص من وجه است
مراد از حال تلبسمراد از حال تلبس تلبس در حال نسبت است نه خصوص تلبس در حال فعلی مثلا تارة می گوید زید فی الامس کان عادلا اینجا حال انتساب عدالت دیروز بوده اگر تلبس به عدالت هم دیروز بوده تلبس فی الحال صادق است و اگر بگوئیم زید سیکون عادلا اینجا قطعا حقیقت است چون در حال نسبت تلبس ذات به مبدا موجود می باشد .
محل نزاعپس نزاع در این است که در زمان انتساب اگر مبدا وجود نداشت مثلا زید کان عادلا بالامس و زید دیروز عادل نبوده بلکه پریروز عادل بوده اینجا مورد نزاع است ولی اگر امروز عادل شده قطعا مجاز است چون هنوز یعنی در زمان نسبت تلبس به مبدا حاصل نشده است .
پس اگر در زمان نسبت (حال یا گذشته یا آینده) تلبس بود، قطعا حقیقت است و اگر قبل از زمان نسبت تلبس بود و در زمان نسبت انقضی المبدا مانند مثال اخیر این مورد نزاع است .