درس خارج اصول استاد اشرفی

92/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: استعمال لفظ در اکثر

آیا عقلا استعمال لفظ در اکثر از معنا جائز است؟

محقق نائینی و اصفهانی و خراسانی قائل به استحاله‌اند .

عمدتا فرمایش اصفهانی[1] و صاحب کفایة[2] مبتنی بر این بود که گفتند حقیقت استعمال فناء لفظ در معنا است و در حقیقت معنای استعمال، تنزیل لفظ است منزله معنا؛ زیرا لفظ فنای در معنا شده و معرف و وجه و عنوان برای معنا است. بنابراین غیر ممکن است لفظ فانی در معنای دیگر شود یا تنزیل شود منزله معنای دیگری شود

بعض معاصرین نتوانستند فرمایش محقق اصفهانی را درست تفسیر کنند .

عمدتا این بزرگواران می‌گویند همانطور که وجوب کتابی زید همان وجود زید است تنزیلا، در لفظ هم وجود زید است د رعالم لفظ و چون لفظ وجه و معرف یک معنا است و دیگر نمی‌تواند وجه و عنوان معنای دیگری باشد .

محقق نائینی[3] هم به حسب نقل استاد فرموده ممکن نیست در آن واحد ذهن انسان منصرف به دو معنا به طور مستقل که هر کدام نیاز به لحاظ مستقل دارد، باشد، در صورتیکه استعمال در دو معنای مستقل مستلزم دو لحاظ مستقلا در آن واحد است .

ظاهر این کلام قابل جواب است زیرا در یک جمله خبریة و حملیة آدمی سه چیز را منظور دارد موضوع و محمول و نسبیت بین این دو یا در جمله «البیاض و السواد متضادان» هر یک از دو مفهوم بیاض و سواد در آن واحد مستقلا ملحوظند .

به هر حال ادله استحاله یا مبتنی بر بنای مخدوشی است مثل فرمایش صاحب کفایه و محقق اصفهانی که وجود تنزیلی و عنوان برای معنا باشد یا استعمال دو لحاظ مستقل در افق نفس ولی مرحوم استاد بر اساس انتخاب التزام و تعهد تفسیر وضع بلکه در تفسیر استعمال براهین عقلی است؛ زیرا بنا بر نظر استاد که وضع را تعهد و التزام واضع می‌دانند و استعمال هم همان فعلیت تعهد و التزام است پس در عالم وضع تعهد و وضع بین اراده معنی عند التکلم باللفظ الخاص است و در عالم استعمال این تعهد به مرحله فعلیت می رسد .

اکنون که می‌گوئید «رایت اسدا» این تعهد و التزام شما بر اراده حیوان مفترس از اسد، را به مقام فعلیت رساندید

و هکذا اگر گفتید لفظ علامت برای معنا است بنا بر این دو مبنا محذوری ندارد که در افق نفس دو معنا ملحوظ شود و بعد در مقام استعمال ملتزم شوید که از این دو معنا به یک لفظ ابراز کنید یا یک لفظ را علامت برای دو معنای مستقل قرار دهید

مثال: اگر کسی بخواهد بفهماند که عربی می‌داند با گفتن جئنی بماء افاده دو امر مستقل کرده است هم طلب آب و اعلام عارف بودن به لغت عربی. پس محذوری ندارد که یک لفظ را بگوید با لحاظ دو معنا یا در مقام علامت گذاری یک لفظ را علامت برای دو معنا قرار دهد .

این بیان استاد است که جمعی بر این اساس قائلند که استحاله عقلی ندارد .

صاحب معالم[4] : در مثل تثنیه و جمع هم استعمال در اکثر از معنای واحد ممکن است و هم حقیقت است؛ مثل اینکه می گوید زیدان و دو زید متقاوت و مستقل را اراده کرد همینطور اگر گفت عینان و اراده کرد عین جاریه و باکیه را هم جائز است و هم حقیقت است زیرا بازگشت عینان به تکرار عین است و تثنیه هم به معنای تکرار واحد است

صاحب قوانین[5] : استعمال در اکثر معنا حقیقت نیست و لو جائز است ولی بما اینکه لفظ برای معنا به قید وحدت وضع شده است، استعمال در اکثر از معنا بر خلاف وضع است لذا جائز نیست .

این دو مطلب هر دو مخدوش است.

اما فرمایش معالم چون معنای تثنیه تعدد ما ارید بالمفرد است نه تکرار لفظ مفرد و به عبارة اخری کلمه زیدان مشتمل است بر دو دال و دو مدلول یک دال ماده زید است و دال دوم «ان» است که دلالت بر تعدد دارد. وقتی زیدان می گوئیم زید در معنای خود استعمال شده و «الف و نون» دلالت بر تعدد همان معنا دارد پس در حقیقت در مثل زیدان، زید در معنای مجازی استعمال شده است یعنی مسمی به زید و در عینان، عین هم در معنای خود استعمال شده و «ان» دلالت بر اثنینیت ماهو المراد به لفظ عین دارد نه اینکه عینان به منزله عین و عین باشد

پس عینان به معنای تعدد ما ارید به مدخول «ان» که اگر اردت به عین باکیه مراد از عینان دو فرد از باکیه است و ان اردت احدهما لا بعینه دو فرد از احدهما لابعینه است و اگر از کلمه عین اراده هم عین باکیه و هم عین جاریه شود طبعا معنای عینان دو فرد از هر یک باکیه و جاریه مراد خواهد بود .

اما حرف صاحب قوانین هم ناتمام است؛ وی فرموده است هرچند لفظ برای معنا وضع شده نه به قید وحدت بلکه در حال وحدت زیرا در قضیه حینیه، وقت نه جزء موضوع و نه جزء محمول است مثل القمر منخسف وقت التربیع ولی در قضیه مشروطه شرط جزء موضوع و قید موضوع است « کل متحرک الاصابع وقت الکتابة» وقت قید موضوع است و محقق قمی قید وحدت را به نحو قضیه مشروطه رد کرده ولی ظاهر کلام او آن است که وحدت معنی در استعمال الفاظ بنحو قضیة حینیة قابل قبول است و لذا استعمال در دو معنی بر خلاف وضع لفظ برای معنی در حال وحدت معنی است .

پس اگر مراد محقق قمی از «قید وحدت» وضع لفظ برای معنی به قید تنها بودن و واحد بودن است این غلط است زیرا هیچ کس الفاظ را برای معنا به قید وحدت وضع نمی‌کند مثلا پدر که نام فرزندش را محمد می گذارد، قید وحدت را در نظر نگرفته به نحو قضیه مشروطه.

و اگر مراد ایشان قضیه حینیه و وقتیه باشد؛ یعنی الفاظ برای معانی وضع شده در وقتی که معنا به تنهائی لحاظ شده بوده و در حالی که فرزند را تنها به دست گرفته است، ولی این مستلزم این نیست که استعمال در اکثر از معنا مجاز باشد زیرا اگر شرط بود، استعمال در دو معنا بر خلاف موضوع له است و اگر شرط و قید نبود استعمال در اکثر از معنا بر خلاف وضع هست ولی در غیر موضوع له نیست و ما هم تصدیق داریم. لذا عرفا ظهور الفاظ در ارداه ذات معانی است و حمل بر دو معنا بر حلاف ظهور عرفی است و شاهد آن این است که در هیچ جا متکلمی که می گوید رایت اسدا کسی احتمال دو معنای اسد و رجل شجاع را نمی دهد. پس استحاله عقلی ندارد ولی استعمال در اکثر از معنا بر خلاف ظهور عرفی است و لذا حتی لفظ مشترک ظهور در دو معنا ندارد یا یک لفظ در دو معنای که یکی حقیقی و دیگری مجازی باشد بر خلاف متفاهم عرفی است .


[1] نقد و فلسفه، محقق اصفهانی.
[2] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص36.
[3] محاضرات الاصول، السید الخوئی، ج1، ص206.
[4] معالم الاصول، حسن بن شهید ثانی، ص39.
[5] قوانین الاصول، میرزای قمی، ج1، ص39.