درس خارج اصول استاد اشرفی

92/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: حقیقت شرعیة/ الفاظ

آیا الفاظی که در شریعت در عبادات یا معاملات رائج شده در همان معانی لغوی خود استعمال شده اند یا دارای وضع تعیینی یا تعینی در معانی شرعیه است ؟

مثلا «ان الصلاة‌ تنهی عن الفحشاء و المنکر» یا «اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل» یا «آتوا الزکاة» یا «اذن فی الناس بالحج» یا «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» و صدها استعمال از این قبیل در قرآن و احادیث است باید دید آیا مراد از صلاة و صوم و زکاة و حج ... همان معانی لغوی دعا، امساک، عطای مالی و قصد بیت الله است یا مراد آن معانی شرعیه وارد در آیات و روایات است که هر کدام قیود و آداب خاص دارد ؟

طبعا اثر عملی بحث کاملا مشخص است: اگر مراد الفاظ معانی شرعیه باشد، طبعا آنچه در شریعت است حمل بر همان معانی شرعیه می شود؛ مثلا مراد از صیام همان امساک از 9 چیز است و مراد از حج همان مناسک خاص است و اگر قائل به حقیقت شرعیه نشدیم الفاظ بر همان معانی لغوی حمل می شود. ما ابتدا در الفاظ عبادات بحث می کنیم.

استاد خوئی می فرمودند این بحث در زمان ما ثمره‌ای ندارد؛[1] زیرا بلاریب آنچه از روایات به دست ما رسیده از صادقین (علیهم السلام) و من تاخر عنهما می باشد و مسلم است که در آن زمان این الفاظ در همان معانی شرعیة آن استعمال شده است و لااقل در آن زمان بعد از صد سال از صدور اسلام و دارج شدن آن الفاظ، هیچ کس شک نمی کرد که مثلا مراد از «صلاة» همین عبادت مخصوص است و مراد از «صوم» همین عبادت مخصوص است و چون عمده روایات از ائمه دین به ما رسیده و اگر به فرض این الفاظ وضع برای معانی شرعیه در زمان پیامبر اکرم نشده باشد، ولی چون روایات پیامبر عمدتا از اهل بیت به ما رسیده و در لسان ائمه این الفاظ به همین معانی شرعیه بوده، لذا اثر عملی ندارد و هیچ فقیهی هم در سراسر فقه در معانی این الفاظ مردد نشده و حتی در کتب قدما همانند مقنعه مفید و مقنع صدوق و کتب ابن ابی عقیل، فقیهی در معانی و مفاهیم این الفاظ شک نکرده یا بگوید معانی لغوی این الفاظ مراد است .

لذا ایشان می فرماید کبرای مساله درست است. ولی این مساله صغری ندارد یعنی جائی که ما مردد شویم چنین اجمال و ترددی در کار نیست .

نکاتی ارزشمند در این جا مطرح است

نکته اول: وضع تعیینی این الفاظ عادة منتفی است که مثلا نبی اکرم در جلسه‌ای نشسته باشد و وضع کنند نماز را برای ارکان مخصوصه اذا لم یصل الینا هذا حتی فی خبر ضعیف و لو کان لبان .

بنابراین ‌اگر وضعی بوده باشد تعینی است؛ یعنی در اثر کثرت استعمال این الفاظ در آن معانی تا آنقدر که بلا قرینه متبادر از این الفاظ همین معانی شرعیه شده است .

ولی آخوند میفرمایند:[2] ممکن است و دعوای قطع به امکان آن غیر مجاذفة؛ یعنی بعید نیست وضع‌ها به خود استعمالات حاصل شده باشد؛ یعنی نبی اکرم به نفس استعمال «صلوا کما رایتمونی اصلی» هم لفظ صلاة را در ارکان مخصوصه استعمال کرده و هم قصد وضع کرده که به نفس استعمال صلاة برای همین ارکان مخصوص وضع شود .

گفته‌اند این ممکن است؛ مثلا پدر تصمیم گرفته که اگر خداوند به او پسری بدهد نامش را محمد بگذارد و وقتی به دنیا آمد می‌گوید «جئنی بولدی محمد». همچنین ممکن است با گفتن صلاة وضع این لفظ برای ارکان مخصوص کند .

مرحوم آخوند چنین ادعائی کرده ولی در حواشی گفته‌اند گرچه امکان دارد ولی دعوای وقوع آن هم به نحو قطع بسیار مشکل است .

اما آقای نائینی می‌فرمایند: خیر ممکن نیست به استعمال وضع حاصل شود، زیرا در مقام وضع نظر به لفظ استقلالی است ولی در مقام استعمال نظر به لفظ، آلی است و جمع بین این دو نظر مستحیل است؛ مثل نگاه کردن در آینه برای بررسی لباس و وجه در اینجا نظر آلی است و خود آینه و خصوصیات آن مراد نیست ولی در هنگام خرید آینه، نظر استقلالی است زیرا می‌خواهد خصوصیات آینه را بررسی کند و در مقام استعمال و اراده مفاهیم نظر آلی و مرآتی است و معانی القاء شده مقصود است و چه بسا متکلم اصلا به الفاظ توجه ندارد ولی در مقام وضع نظر به لفظ استقلالی است .

به همین بیان ایشان معتقد است که ممکن نیست به استعمال بتوان وضع کرد و جمع بین این دو لحاظ غیر ممکن است، خلافا لآخوند .

بعد از ایشان اشکال بر محقق نائینی زیاد شده گرچه بعضی اشکال ایشان را قبول کردند و سیدنا الاستاذ می‌فرمایند می‌توان قصد وضع یا ابراز وضع کرد زیرا وضع لفظ للمعنی ایجاد علقه بین لفظ و معنا است یا وضع تنزیل معنا به لفظ است و یا اعتبار ملازمه است و بنا بر این تفاسیر پیوسته وضع اعتباری است مقدم بر استعمال و استعمال متاخر از وضع به معانی مذکور است، پس محذوری ندارد که نبی اکرم قبلا اراده کند و ملتزم شده باشد عند نفسه و بعد استعمال کند در آن معنا.

اشکال بر مرحوم آخوند در جائی پیش می آید که استعمال متحد با وضع باشد. پس به یک عمل هر دو امر واقع نمی شود چرا که جمع بین دو لحاظ آلی و استقلالی است .

ان قلت: بالاخره در مقام وضع فقط امر اعتباری و تعهد نفسانی کافی نیست، بلکه باید ابراز تعهد شود همانطوری که مثلا نکاح که از معاملات است و اعتبار زوجیت در آن لحاظ می‌شود ولی به مجرد لحاظ، نکاح حاصل نمی‌شود، آنگاه که ابراز شد، آثار بر او بار می شود. منتهی ابراز گاه به لفظ می شود «وضعت هذا لهذا» و گاه به استعمال ابراز ما فی الضمیر حاصل می‌شود و اینجا اشکال بر می‌گردد زیرا ابراز به استعمال لحاظ در او آلی است، بینما اینکه ابراز اعتبار لفظ به ازاء معنی لحاظ استقلالی دارد .

جواب استاد خوئی:[3] مانعی ندارد که ابراز به گونه دلالت مطابقی یا التزامی باشد

مثلا تارة می‌گوید «ملکتک هذا الدینار» و اخری به دلالت التزامی ابراز می‌کند؛ مثلا می‌گوید« اشتر بمالی طعاما لنفسک» و معلوم است که خریدن طعام برای خود نیازمند تملیک قبلی مال است ولی اینجا با این جمله به دلالت التزامی ابراز تملیک کرده است و فهمانده است که مال را به تو بخشیدم .

در ما نحن فیه هم به استعمال لفظ در معنا، ابراز تعهدی است که قبلا اثبات کرده و گذرانده است، لذا مانعی ندارد که وضع با استعمال حاصل شود .

 


[1] محاضرات، السید الخوئی، ج1، ص126.
[2] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص21.
[3] محاضرات، السید الخوئی، ج1، ‌ص127.