درس خارج اصول استاد اشرفی

92/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: اطراد/ الفاظ/ مسائل کاربردی علم اصول

یکی از علائم شناخت معنای حقیقی الفاظ اطراد است؛ و آن به معنای کثرت استعمال لفظ در یک معناست بدون قرینه .

مثلا انسان در هزاران فرد از افراد انسان شیوع استعمال دارد و کثیر است و قرینه‌ای هم وجود ندارد. این شیوع و اطراد عادة کاشف می کند که موضوع له انسان معنائی است که بر همه این افراد صادق است .

اما در مجاز مطرد نیست؛ مثلا «اسد» در رجل شجاع به کار می رود، ولی در مورچه شجاع یا در گنجشک شجاع استعمال نمی‌شود، پس کشف می کنیم استعمال اسد در هر شجاعی مطرد نیست و این نشانه مجازیت است .

این علامت را اصولی و لغوی از نشانه های حقیقت از مجاز قرارا داده‌اند.

و گوئیا اشکالی در مقام موجودست که مرحوم آخوند می‌خواهند با همان بیان مختصر دفع آن اشکال کنند[1] : در مجازات هم علاقات مجاز مثل علاقه مشابهت یا جزء و کل و حال و محل و امثال ذلک وجود دارد که با وجود علاقه استعمال آن لفظ در معنای غیر موضوع له نیز مطرد است، همانطور که انسان در هزاران افراد انسان مطرد است. استعمال اسد هم در زید و عمر شجاع و امیر المومنین و ... نیز مطرد است، پس فرقی بین معنای حقیقی و مجازی نیست و این علامت کلیت ندارد .

جواب مرحوم حآخوند: ما اول باید مقصود از اطرد را بدانیم. محقق اصفهانی در حاشیه کفایة آن را به خوبی تبیین کرده‌اند .

مراد از اطراد

در «زید رجل» چرا حمل رجل بر زید شد. علت آن، وجود رجولیت در مقابل «انوثیت» در زید است؛ مثلا چون زید دارای خصوصیت مردی است (نه مردانگی) در مقابل انوثیت، به او اطلاق رجل شده است و هر کسی این خصوصیت رجولیت در او بود، بی درنگ بر او رجل اطلاق می‌شود، پس مطرد است .

اما در مجازات هریک از علائق را در نظر بگرید، می‌بینید این طور نیست. شایع‌ترین نوع مجاز، استعاره است که به قرینه مشابهت است و این اطراد ندارد؛ مثلا بر انسان بلند قامت سرو اطلاق می‌شود ولی مناره یا جدار طویل بر او اطلاق نمی‌شود با اینکه این علاقه در او هست. یا به انسان شجاع اسد اطلاق می‌شود، ولی به عصفور شجاع اطلاق اسد نمی‌شود تا چه رسد به سایر علاقات مثل علاقه جزء و کل؛ مثلا «رقبه» بر انسان اطلاق می‌شود ولی سایر اعضائی که یقوم به الانسان مانند قلب و کبد و ... اطلاق انسان نمی‌شود و یا به «دست» یا «پا» انسان اطلاق نمی‌شود .

پس می‌فهمیم که حتما لفظ رجل در کسی که رجولیت دارد، مطرد است، ولی اطلاق اسد در حیوان مفترس حقیقت است ولی در معانی مجازی اطراد ندارد لذا اطراد و کثرت استعمال لفظ در یک معنا نشانه حقیقت است و عدمش نشانه مجاز .

بعد مرحوم آخوند می فرماید: بعضی گفته‌اند اطراد در معنا بلا تاویل و علی وجه الحقیقة، حقیقة. و بعد می‌گویند این مستلزم دور است. ما با این مطلب کاری نداریم و متعرض آن نمی شویم.

استاد خوئی اشکالی بر محقق اصفهانی دارند که همانطور که استعمال رجل بر هر کسی اطلاق نمی‌شود بلکه باید واجد شرائط مردی باشد، پس در این دایره خاص شایع است و اطلاق رجل بر زنان اصلا متعارف نیست و شیوع ندارد .

در علاقات هم همینطور است که با علاقه در چارچوب خاص خودش مطرد است؛ مثلا در علاقه شجاعت گرچه در مورچه هست ولی اطلاق اسد بر آن نمی‌شود؛ زیرا دائره مشابهت ضیق است و آن مشابهتی است که با او هیکلی هم مثل انسان همراه باشد و با این تطبیق همگانی است و اطراد در همه انسانهای شجاع اطراد هست یا حیوانات بزرگ وجود دارد، پس همانطور که در الفاظ حقیقی در دایره خود معنای خاص، لفظ مطرد است، در علائق هم همینگونه است؛ یعنی علاقه با خصوصیت خاص مطرد است؛ مثلا علاقه مشابهت در دایره خاص مطرد است .

پس اینطور نیست که هر جا شیوع و اطراد در معنای خاص خودش بود این علامت حقیقت باشد، بلکه در مجازات هم با خصوصیات خودش، استعمال در معنای مجازی مطرد است .

این اشکال استاد بر شیخ خود محقق اصفهانی است .

ولی انصاف آن است که بالاخره همه عقلا با اطراد کشف معانی حقیقیة می‌کنند و موارد علاقات که منشأ استعمال می‌شود، امر خارج و زائدی از اصل لفظ است و خود لفظ بما هو خال عن القرینة، وقتی معنائی از آن استفاده می‌شود و با آن معنا در موارد کثیره بلا قرینه به کار می رود کشف می شود آن معنا حقیقی است. مثلا ما فارسی زبان‌ها از کلمه «ذهاب» کشف می کنیم، که معنای آن رفتن است.

پر واضح است که منشا این فقط شیوع استعمال در لسان عرب است، ولی در معانی مجازی خواه ناخواه امر زائدی بر اصل معنای لفظ منظور است که آن همان علاقه بین معنای حقیقی و مجازی است، پس اطاله سخن بیش از این نکنیم .

آری اشکالات در تبادر و صحت سلب مانند اشکال دور نیز اینجا مطرح است که همان جوابهای قبل کافی است.

گرچه در‌ اینجا کلام زیاد است، ولی بیش از این اطاله کلام نمی‌کنیم .

تعارض احوال

مرحوم صاحب قوانین[2] در دو صفحه در تعارض احوال بحث کرده که؛ مثلا اذا دار الامر بین المجاز و الاشتراک فالمجاز اولی. و اذا دار الامر بین الاضمار و الاشتراک فالاشتراک اولی. و اذا دار الامر بین المجاز و الاضمار فالمجاز اولی که پنج حالت برای الفاظ تصور کرده‌اند: حقیقت، تجوز، اضمار، اشتراک و حذف و بحث کرده‌ که کدام مقدم است؛ مثلا فرموده در آیه «فسأل القریة» آیا حذف شده یا مراد استعاره است؟

این بحث کم فایده است و برای مستنبط مدار ظهورات الفاظ است ولی این تقدمات استحسانی که بعضی اصولیین بیان کرده‌اند اثری در ظهورات عرفی ندارد .

 

حقیقت شرعیه

آیا براستی الفاظ مستعمل در شرع؛ مثل کلمه ضمان و بیع و اجاره و نکاح، براستی نقل شده از معانی لغوی خود به این مصطلاحات شرعی تا هر جا این الفاظ در منابع استنباط آمد حمل بر معانی مستحدثه شود یا چنین حقیقت شرعیه‌ای ثابت نشده و صلاة و زکاة و ... الفاظ به همان معانی خود استعمال شده‌اند .

اولین بحث: آیا می‌شود به خود استعمال، اثبات وضع کرد ؟

مرحوم آخوند می‌گویند[3] ممکن است شارع مقدس به خود استعمال وضع کرده باشد این الفاظ را برای معانی شرعیه .

توضیح: در معالم می‌گوید وضع تعیینی از طرف نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل البیت (علیهم السلام) نداریم که مثلا بفرمایند وضعت الصلاه لهذه الاعمال یا وضعت الحج لهذه المناسک این طور نیست و لو کان لبان.

اما وضع تعینی حاصل است یا به خود استعمال اراده وضع شده باشد یا به کثرت استعمال و لو در ابتدا با قرینه بوده باشد .

آخوند میفرمایند[4] : ربما یمکن که به خود استعمال وضع اراده شده مثلا با گفتن «یا ایها الذین آمنوا صلوا» و صلوا هم در ارکان به خصوصه استعمال شده باشد و هم اراده کرده باشد که لفظ صلاة را برای این ارکان وضع کردم.

در امکان آن کلامی است که سیاتی ان شاء الله تعالی .


[1] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص20.
[2] قوانین الاصول، میزای قمی، ج1، ص17.
[3] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص21.
[4] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص21.