درس خارج اصول استاد اشرفی

92/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: صحت سلب/ الفاظ/ مسائل کاربردی علم اصول

گفتیم عدم صحت سلب یا صحت حمل را نشانه و علامت حقیقت دانسته اند و صحت سلب و عدم صحت حمل را نشانه مجاز دانسته‌اند .

بزرگان اشکالات متعددی ذکر کرده‌اند که صحت حمل نمی تواند علامت برای تشخیص حقیقت از مجاز باشد .

محقق عراقی[1] در نهایة الافکار فرموده‌اند: خیر، حمل در موارد زیادی صادق است با اینکه ابدا دلیل بر حقیقت نیست «الانسان حیوان ناطق»، «الانسان الانسان ابیض»، «الانسان طویل» در حالی که هیچ‌ یک معنای حقیقی و موضوع له «انسان» نیست، پس نمی توان صحت حمل را نشانه حقیقت قرار داد .

استاد خوئی اشکال کرده‌اند[2] که عدم صحت سلب یا صحت حمل نشانه حقیقت و مجاز نیست .

بیان ذلک

حمل به دو نوع تقسیم شده که اولی ذاتی و شایع صناعی که هیچ یک نمی تواند قرینه باشد که معنای موضوع له همانا همان محمول به معنای حقیقی است .

حمل اولی یعنی اولیات موضوع در محمول ذکر می شود که همان ذاتیات محمول است و اطلاق ذاتی هم به آن جهت است که ذاتی عین محمول است

حمل شایع صناعی هم به جهت آن شایع نامیده می شود به جهت شیوع آن است و اطلاق صناعی هم به جهت آن است که در صناعات خمس و سائر صناعات و اقیسه که اتحاد در وجود است، به کار گرفته می شود.

 

حال با توجه به مقدمه دیروز که گفتیم لازم است در حمل اتحاد من جهة و مغایرت من جهة اخری در این دو قسم حمل به نظر استاد خوئی هیچ کدام نمی‌تواند علامت حقیقی بودن لفظ در معنای محمول با‌شد .

اما در اولی ذاتی دو قسم داریم

تارة: از قبیل حمل «الانسان بشر» اینها دو لفظ دارای یک معنا است. اینجا اتحادهم در حقیقت و ذاتیت است و هم در وجود و فقط تغایر بین این دو در وضع است تارة کلمه انسان وضع شده و گاه بشر که نام این ترادف است .

اخری: حمل محمولی که با موضوع اتحاد در وجود و ذات دارند و تغایر مفهومی دارند همانند الانسان حیوان ناطق. روشن است که مفهوم این دو با هم متحد است ولی وجود و ذات آن دو متحد است .

حال به نظر استاد خوئی در هیچ یک از دو نوع حمل اولی ذاتی دلیل بر معنای حقیقی نیست زیرا در این حمل در حقیقت ما تفسیر موضوع مجمل کرده ایم؛ یعنی انسان را به تفصیل معنامی کنیم همانطور که «دار» را تبیین می کنیم که دار عبارت از غرف و حیطان و ... است .

در تفسیر لفظ بلا اشکال معتبر نیست که حتی ما الفاظ حقیقی به کار بریم، بلکه از مجازیات هم می توان استفاده کرد و ابدا معتبر نیست که محمول، معنای حقیقی لفظ موضوع باشد، چه آنکه در تعاریف منطقی متعارف است که به رسم تام و ناقص و حد تام و ناقص تعریف می شود .

پس در اولی ذاتی در صدد تبیین ماهیت هستیم و لو با الفاظ مجازی، لذا نمی‌توان گفت حمل اولی و ذاتی علامت برای حقیقی بودن معنای لفظی موضوع است .

به عبارة اخری: موضوع در علم اصول تشخیص معنای موضوع له از معنای مجازی است و دخلی به عالم ماهیات و ذاتیات اصلا ندارد .

بعید نیست استاد اشکال را از شیخ خود محقق اصفهانی گرفته باشد که در اولی ذاتی ما تفسیر موضوع می کنیم اما در مورد استعمال در معنای حقیقی یا مجازی این را اثبات نمی کند مگر قائل شویم به قول سید مرتضی که اصل در استعمال حقیقیت است .

اما اگر گفتیم استعمال اعم از حقیقت و مجاز است، تنها حمل اتحاد موضوع و محمول را اثبات می کند ولی اینکه معنای موضوع همان معنای حقیقی با شد این را اثبات نمی کند .

اقول: در حمل اولی در گونه اول (الانسان بشر) بلاریب لو خلی و طبعه دلالت بر اتحاد در مفهوم و موضوع له دارد. در مثال «الانسان بشر» عرف بدون ضم قرینه کشف می کند که معنای حقیقی انسان متحد با معنای حقیقی بشر است. پس فقط در مقام تفسیر فلسفی نیست بلکه در کتب لغت معانی الفاظ را با تفسیر لغوی کشف می کنیم و لغوی در مقام تفسیر فلسفی نیست؛ مثلا وقتی می‌گوید «ذهب» ای «سار» و «سار» ای «مد الطریق» اینها تفاسیر لفظی است و دخلی به تعابیر فلسفی و حد و رسم ندارد .

آری در حمل اولی ذاتی، فیلسوف و منطقی در مقام بیان حقایق اشیاء است و لو به الفاظ مجازی، ولی در تفسیر لغوی پیوسته معنای لفظ و متفاهم عرفی لفظ را بیان می کنند، منتهی گاه منتهی معنا بسیط است مثل «الانسان بشر» و گاه مرکب است مثل «اللطم» ای «الضرب علی الخد بالید» اما در هر دو مورد ظاهر آنست که می خواهند محمول را بر موضوع به عنوان تبیین معنای موضوع بیان می کنند نه به عنوان تبیین فلسفی موضوع .

اما در قسم دوم که حمل شایع صناعی است استاد آنرا بر سه قسم تقسم کرده اند .

قسم اول حمل شایع صناعی : اتحاد در وجود و ذات مثل «زید انسان» و تغایر در مفهوم است .

قسم دوم حمل شایع صناعی: حمل ذاتی بر ذات مثل «الانسان ناطق» یا «الانسان ضاحک» که ناطق جزئی از ذات انسان است که مراد اتحاد در وجود است

قسم سوم حمل شایع صناعی: حمل عرضی بر ذات است مثل «الانسان ابیض» یا «الانسان عالم» .

در هر سه این قسم منظور از حمل، اثبات اتحاد وجود بین موضوع و محمول است، نه تفسیر و معنای لفظ؛ یعنی در «الانسان ابیض» مقصود آن نیست که معنای لفظ «انسان ابیض» است یا در «الانسان حیوان» مقصود آن نیست که معنای انسان، حیوان است بلکه در این موارد سه گانه غرض از حمل، تنها اثبات اتحاد وجود بین موضوع و محمول است، لذا حمل شایع صناعی هم دخلی به تشخیص حقیت از مجاز ابدا ندارد .

محصل بیان استاد: هیچ یک از اقسام حمل نمی‌تواند مبین و علامت معنای حقیقی لفظ در مقام استعمال باشد .

اما باید گفت که یک دقت کوتاه می تواند اشکال را فی الجمله حل کند: در حمل اولی خلط شده بین تفسیر منطقی و معرف و حد و تام و رسم تام با بحث لغوی .

تفسیر یک واژه در لغت غیر از تعریف به حد یا رسم تام در منطق و فلسفه است. اینجا حق با مرحوم آخوند است که حمل قرینه بر اثبات معنای حقیقی لفظ است .

در حمل صناعی نیز دلیل است که معنای موضوع آن قدر متسع است که شامل محمول هم می شود یا معنای محمول آن قدر متسع است که شامل موضوع هم می شود؛ مثلا «السیل ماء» هرچند معنای آن اتحاد در وجود است، اما دلالت دارد که معنای آب آنقدر وسیع است که شامل ماء السیل هم می شود و در «الانسان ابیض» معنایش آن است که دایره معنای «انسان» آنقدر متسع است که شامل فرد ابیض هم می‌شود، لذا خیلی دور از واقعیت نیست که بگوئیم حمل یا عدم صحت سلب قرینه بر حقیقت است .

‌آری اشکال بزرگی بعض از معاصرین دارند که سیاتی ان شاء الله تعالی .

و الحمد لله

 


[1] نهایة الافکار، آقا ضیاء عراقی، ج1، ص68.
[2] محاضرات، السید الاخوئی، ج1، ص115.