درس خارج اصول استاد اشرفی

92/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: دومین علامت حقیقت/ الفاظ/ مسائل کاربردی علم اصول

گفتیم یکی از علائم تشخیص حقیقت از مجاز تبادر است و اشکالی شد که تبادر وقتی حاصل می‌شود که علم به وضع باشد در صورتیکه شما می خواهید علم به وضع را از تبادر تحصیل کنید و این مستلزم دور بود که دو جواب آخوند از مشکل دور را ذکر کردیم .

اول اینکه تبادر عند اهل اللغة موجب علم جاهل بوضع به معنا شود و دوم تبادر برای اهل لغة تبادر ناشی از علم اجمالی به معنا است و بعد از تبادر علم تفصیلی حاصل می شود و در نتیجه علم تفصیلی متوقف بر علم اجمالی و ارتکازی می شود تا مستلزم دور نباشد .

دومین علامت برای تشخیص حقیقت از مجاز عدم صحت سلب است. اگر فرض کردیم نتوانیم شیئی را از لفظ بما له من المعنی سلب کنیم این نشانه حقیقی بودن معنا است؛ مثلا نمی‌توان از انسان حیوان ناطق را سلب کرد و گفت الانسان لیس بحیوان ناطق» این نشان دهنده صحت حمل است و عدم صحت سلب به معنای صحت حمل است و اگر دیدیم لفظی بما له من المعنی قابل حمل بر دیگری است می فهمیم که آن لفظ بما له من المعنی با معنای اول ممنطبق است و آن لفظ در معنای اول حقیقت است و این هم در معانی کلی و هم در مصادیق جزئی درست است و بازگشت عدم صحت سلب به صحت حمل است مثلا نمی‌شود از انسان حیوان ناطق را سلب کرد و صحت حمل الانسان حیوان ناطق این دو یعنی عدم صحت سلب و صحت حمل، قرینه بر حقیقت است و گاه عدم صحت سلب در فرد تعقل می‌شود می‌گوئیم «زید انسان» صحیح است یا می‌گوئیم «زید لیس بانسان» غلط است پس کشف می کنیم که اطلاق انسان بر زید حقیقت ولی اطلاق انسان بر جدار غلط است صحت سلب علامت مجازیت است و عدم صحت سلب یا صحت الحمل علامت حقیقت است .

حمل بر دو گونه است اولی ذاتی و شایع صناعی. در هر دو حمل «هو هویت» شرط است؛ یعنی المحمول هو الموضوع ولی حمل دو گونه است که در اولی هوهویت در مفهوم و ماهیت است؛ الانسان حیوان ناطق در این حمل ذات محمول با ذات موضوع متحد در معنا و هویت و ماهیت‌اند .

در حمل شایع صناعی «زید انسان» اتحاد در معنی نیست؛ زیرا قطعا معنای زید با معنای انسان متفاوت است و منظور اتحاد در وجود است آنجا که بین موضوع و محمول اتحاد وجودی باشد حمل شایع است .

حال این صحت حمل به هر دو معنا دلیل بر حقیقت است. عدم صحت سلب عبارة اخری از صحت حمل است اگر لفظی بما له من المعنی بر معنای دیگر حمل می‌شود این علامت حقیقت بودن لفظ در آن معنای اول است اما در حمل اولی و ذاتی به خوبی روشن است معنا اتحاد مفهومی است و این همان علامت بودن برای حقیقت بودن لفظ انسان در حیوان ناطق معنا است

اما در حمل شایع صناعی اتحاد در وجود است و معنای آن این است که دایره مفهوم انسان به حدی است که زید یکی از افراد این دائرة است مثلا هذا مائ یعن یمعنای آب آنقدر متسع است که شامل آب گل آلود هم می‌شود و همانطور که به آب در لیوان آب گفته می‌شود شامل آب کدر و مخلوط با تراب می‌شود پس د رهر دو فرض کشف از حقیقت می‌کند در حمل اولی ذاتی کشف از حقیقت مفهوم می کند و در شایع کشف از سعه مفهوم محمول به حدی که شامل موضوع شود این معنای عدم صحت سلب یا صحت حمل است

اگر به عکس صحت سلب بود و گفتیم گلاب آب نیست این کشف می‌کند که مفهوم شامل گلاب نمی‌شود این کشف می‌کند که مفهوم ماء شامل گلاب نمی‌شود چنانکه وقتی می‌گوئیم الانسان لیس بحمار این کاشف از تباین مفهوم انسان از مفهوم حمار است. اگر مفهومین یکی بود هوهویت صادق بود اکنون که هو هویت صادق نیست کشف می کنیم دو معنا یکی نیستند .

در اینجا اشکالی شبیه اشکال در تبادر وارد است: اگر کسی عالم به معنای موضوع و محمول هر دو بود و عالم به معنای لفظ و محمول الفظ بود دیگر حاجتی برای اثبات معنا به حمل ندارد؛ مثلا اگر می‌دانیم معنای صعید مطلق وجه الارض است و اشاره به سنگ کردیم هذا صعید معنای آن این است که می دانیم دائرة معنای صعید آنقدر متسع است که به سنگ هم اطلاق می‌شود و اگر نمی‌دانیم معنای صعید را، پر واضح است که حمل غلط است و الا اگر جاهل به معنای صعید بودیم نمی‌توا‌نستیم صعید را بر سنگ حمل کنیم پس دور روشن است: صحت حمل متوقف بر علم به معنای صعید است و الا با جهل به معنای صعید حمل ممکن نبود پس صحت حمل متوقف بر علم به وضع است پس محتاج به راه کشف معنا از راه صحت حمل نیستیم پس صحت حمل متوقف بر علم به وضع است در صورتیکه می خواهید علم به وضع را از راه صحت حمل اثبات کنید .

عین همین اشکال در مفهوم هم می‌آید و اگر بدانیم حیوان ناطق مفهوما با مفهوم انسان متحد است حاجتی به علامت شناخت نداریم و اگر نمی‌دانیم معنای مفهوم حیوان ناطق را قهرا نمی‌توانیم حیوان ناطق را بر انسان حمل کنیم پس لامحاله صحت حمل حیوان ناطق بر انسان متوقف بر علم بر معنای انسان و حیوان ناطق است در این فرض اولا چه نیازی به علامت صحت حمل و عدم صحت سلب داریم و اگر نمی دانیم حمل غلط است پس بنابراین چه حمل اولی ذاتی و چه شایع صناعی زمانی حمل صحیح است که عالم به معنا باشیم و الا صحت حمل درست نیست

پس همان اشکال که در تبادر بود که مستلزم دور بود در صحت حمل نیز وارد است یعنی علم به وضع متوقف بر صحت حمل است در صورتیکه صحت حمل نیز متوقف بر علم معنا است پس علم به وضع متوقف بر علم به وضع است .

جواب این اشکال همان نحوه جوابی است که در مورد تبادر ذکر کردند منتهی اینجا جواب دوم خیلی زیبا است ولی جواب اول قدری مشکل است .

جواب دوم این بود که تبادر معنا عند اهل اللغة علامة للمعنی عند الجاهل باللغة یعنی اگر فارسی زبان دید از ماء آب نزد شنونده تبادر می کند این تبادر علامت حقیقت است پس دور این طور رفع می شود که علم جاهل بالوضع متوقف بر تبادر معنا عند اهل اللغة است.

حال عین همین در صحت حمل است اگر فارسی زبانی دید حمل می کنند اعراب، انسان را بر حیوان ناطق یا حمل می کنند ماء را بر آب سیل از اولی کشف اتحاد معنای حیوان ناطق با انسان و از دومی کشف می شود سعه معنا ماء به حیثی که شامل آب گل آلود هم می شود

پس علم جاهل به لغت متوقف بر صحت حمل و صحت حمل متوقف است بر علم اهل لغت پس دور لازم نیامد.

اما آیا جواب اول در تبادر هم در صحت حمل جاری است؟

اینجا عویصه‌ای است که آخوند گفته‌اند[1] : «ان عدم صحة سلب اللفظ - بمعناه المعلوم المرتکز فی الذهن اجمالا کذلک - عن معنی یکون علامة کونه حقیقة فیه کما ان صحة سلبه عنه علامة کونه مجازا فی الجملة» د رتبادر در جواب اول از اشکال گفتیم تبادر علامت آن است که موضوع له معنای حقیقی کلمه است و خود تبادر متوقف بر علم به وضع است اما تبادر متوقف بود بر علم اجمالی و به این کیفیت اشکال دور را بر طرف کردیم اما آیا در صحت حمل هم این جواب که - علم تفصیلی به معنا متوقف بر صحت حمل است و صحت حمل متوقف بر علم اجمالی و ارتکازی است- صحیح است؟

اینجا کار مشکلتر است زیرا واضح است در جائی که حمل می‌کنیم حیوان ناطق را بر انسان یا تراب خالص را بر صعید «التراب الخالص صعید» مراد آن نیست که دو لفظ بر هم حمل می شود زیرا مسلم است دو لفظ دو وجود متباین هستند که قابل حمل هو هویت نیستند.

از طرفی مسلم است که در معنای محمول لفظ و معنا هر دو ملحوظ نیستند یعنی در «التراب الخالص صعید» مقصود آن نیست که صعید به لفظه و معناه حمل بر تراب می‌شود زیرا همانطور که اتحاد لفظ با لفظ غلط بود اتحاد لفظ با معنا هم غلط است اتحاد مرکب از لفظ و معنا هم بر معنا غلط است؛ یعنی اگر مقصود آن است که دو لفظ و تراب و صعید متحدند این که قطعا دروغ است ولی اگر مراد این است که در طوف موضوع معنا مراد باشد و در طرف محمول لفظ و معنا هر دو مراد باشد این نیز غلط است؛ زیرا تراب لفظ صعید به اضافه معنا قطعا نیست زیرا لفظ با معنای تراب متحد نیست پس معنای صحت حمل اتحاد معنای موضوع با معنای محمول است .

حال اگر ما معنای صعید را می‌دانیم پس حملش بر تراب خالص صحیح است و دیگر احتیاج به صحت حمل نداریم و اگر معنای صعید را نمی دانیم چگونه صحت حمل علامت حقیقیت باشد

آخوند برای دفاع از اشکال می گویند اگر صعید را حمل بر معنای مرتکز در ذهن حمل کردیم بر تراب علم تفصیلی به معنای تراب کردیم پس علم ارتکازی به معنای صعید موجب تفصیلی به معنای صعید می شود .

و الحمد لله

 


[1] کفایه آخوند خراسانی، ج1 ص19.