92/07/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: فرمایش استاد خوئی در معنای حرفی/ الفاظ/ مسائل کاربردی علم اصول
از دیگر انظار در مساله معانی حرفی نظر استاد خوئی است که در خور توجه است ایشان پس از رد نظرات مطرح در معنای حرفی و مناقشه در همه آنها میفرمایند:
شکی نیست که معمولا اسامی برای ماهیات مهمله وضع میشوند ولی حروف برای دلالت بر حصهای از مفاهیم کلی و تحصیص آن که همان معانی اسماء است وضع شدهاند .
توضیح مطلببلا اشکال معانی اسمیه مستقل در تصورند و معمولا این معانی عبارتاند از همان طبایع ماهیات به نحو مهمل مثلا کلمه انسان که اسم است برای ماهیت حیوان ناطق - به زعم علماء منطق- که در ذهن مستقل در تصور و تعقل است. اما این مفهوم مستقل مهمل و اصل طبیعی و بدون هرگونه قیدی که ممکن است برای انسان عارض شود، میباشد. حتی قید لابشرطیت و هکذا کلمه رجل برای انسان مذکری که عاری از هرگونه خصوصیت مازاد بر رجولیت است وضع شده. پس قیودی مانند سفید و زرد و قوی و ضعیف و عرب و عجم و علم و جهل و... در این ماهیت لحاظ نشده است .
ضمنا در همین جا فرق مطلق و ماهیت مهمل روشن میشود.
مطلق مفهوم به قید عدم لحاظ قیود است که به مقدمات حکمت اثبات میشود ولی ماهیت مهمل اطلاق هم در او لحاظ نمیشود؛ مثلا «رجل» برای انسان مذکر بدون هرگونه قیدی حتی قید عدم القید یا اطلاق وضع شده است که آن ماهیت مهمل و اصل طبیعی است.
همه مفاهیم از این قبیل است خواه جوهر مثل جسم و روح یا عرض از قبیل سواد و بیاض یا از قبیل امور اعتباری مانند ممکن و واجب و مالکیت و زوجیت باشند. همه این اسماء دلالت بر معانی مستقل فی الذهن دارند؛ مثلا ما برای ممکن و واجب و ممتنع در ذهن معانی مستقلی مییابیم و از ممکن تعبیر میکنیم به آنچه نسبت آن به وجود و عدم، علی السواء است و واجب آن است که ضرورت وجود دارد و ممتنع عبارت است از آنچه ضرورت عدم دارد. اینها همه معانی اسمی مستقل در وعاء ذهن هستند .
حال گاه غرض متکلم ابراز همین معنای اسمی و ماهیت مهمل است و میخواهد از این ماهیت سخن بگوید و میگوید «الانسان غیر الحیوان»؛ «البیت غیر الجدار»؛ و قوله تعالی ﴿اول بیت وضع للناس للذی ببکة﴾ [1] .
اما گاه معنای کلی طبیعت مورد نظر متکلم نبوده بلکه حصه خاصی از این معنا مورد نظر است؛ مثلا میگوید خانه ما در نیشابور است یا برادر من آمد. پس کلمه برادر یا بیت به نحو کل یمقصود متکلم نبوده بلکه به نحو اضافه و مقید مطلوب است.
به عبارت دیگر: اینجا آنچه مطلوب است ماهیت مهمل نیست بلکه ماهیت مقید به حصهای خاص است که در خارج تحقق پیدا کرده و موجود است و مراد متکلم می باشد .
و ممکن است این قیود در مفاهیم حقیقی یا اعتباری لحاظ شوند؛ مثلا «الممکن فی ذاته معدوم» پس معدوم که محمول قضیه است بر ممکن فی ذاته حمل میشود و حتی مفاهیمی مانند شریک الباری نیز میتواند مقید به قیودی شود و سپس بر آن حکمی حمل شود؛ «شریک الباری بما هو هو معدوم».
پس تا اینجا استاد خوئی سه مطلب را بیان کردند.
مطلب اول: مفاهیم، مخصوصا مفاهیم اسمی در متصورات ماهیات مهمل و لیسیده از هر قیدی هستند .
سورهمطلب دوم: گاه متکلم یا مستمع نظرش روی ماهیت مهمله است .
مطلب سوم: گاه متکلم یا واضع قیود ملحوظ در ماهیات را با یک لفظ ابراز میکند و گاه با چند لفظ؛ مثلا قیدهای متعددی برای ماهیت آورده تا معنای خاصی را افاده کند .
مثالاگر واضع بخواهد معنای «زدن» را بفهماند بدون اینکه به کیفیت خاصی نظر داشته باشد از کلمه «ضرب» استفاده میکند. ولی اگر بخواهد نوع خاصی از ضرب را اراده کند و مثلا ضرب شدید با دست به صورت را بفهماند کند کلمه «لطم» را وضع کرده و آن را به کار میبرد؛ پس کلمه لطم لفظی است که برای معنای مقید ضرب وضع شده است .
گاه نیز قیود ماهیت با اضافه فهمانده میشود؛ مثلا میگوئیم «غلام زید» که غلام بدون اضافه به زید ماهیت بدون قیدی است ولی با اضافه حصه خاصی از ماهیت را میفهماند .
گاه نیز با وصف قیود فهمانده میشود؛ «الرجل العالم» که بدون وصف عادل، ماهیت رجل بی قید است
و گاه نیز واضع با حروف افاده تحصص و تقیید میکند «الرجل فی الدار» اینجا نیز باز مفهوم تحصیص شده یعنی مردی که در خانه است .
استاد خوئی میفرمایند اکثر اوقات تحصیص و نشان دادن حصص به وسیله حروف انجام میشود؛ پس در حقیقت حروف برای افاده حصهای خاص از مفاهیم کلی وضع شدهاند و موجب میشود یک مفهوم کلی مبدل به مفهوم مقید شود؛ پس حروف معنائی مستقل در تصور ندارند بلکه افاده معنائی در ضمن غیر میکنند که این همان بیان نحویین در معنای حرفی است .
و الحمد لله