92/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: تتمه فرمایش محقق اصفهانی/ معانی حرفیه/ مسائل کاربردی علم اصول
بحث منتهی شد به فرمایش محقق اصفهانی در معانی حرفیه که ایشان در تبیین آن به تقسیمات وجود پرداختند و آن را به 4 قسم وجود واجب الوجود و وجود جوهر و وجود عرض و وجود رابط تقسیم کردند و گفتند که وجود رابط یعنی ربط بین دو شیئ و ارتباط بین جوهر و عرض و آن معنای حرفی است .
حال برای معلوم شدن وجود رابط– نه رابطی که عرض باشد- ایشان دو برهان بیان کردند .
برهان اول: گاه اصل موضوع و محمول وجودشان محقق است ولی ارتباط بین آن دو مشکوک است؛ مثلا جدار و بیاض محققاند ولی ثبوت بیاض للجدار مشکوک است.
مثال
رنگ سفید موجود است و جدار هم هست و نقاش هم هست ولی آیا دیوار فقط با وجود این امور رنگ میشود؟ خیر. نیاز است تا نقاش رنگ را به دیوار بزند تا دیوار متصف به بیاض شود؛ پس غیر از وجود این موارد شیء و مورد دیگر هم محقق است که آن وجود ارتباط و اتصاف جدار به بیاض باشد .
این امر میتواند مشکوک یا متیقن باشد و آنچه که متعلق شک و یقین در اینجا قرار گرفته به راستی واقعیت و حقیقتی است که موجود است و آن نسبیت بین بیاض و جدار است و طرفین نسبت هستند .
پس وجود دیگری هست که نامش وجود رابط است؛ یعنی ارتباط بیاض و جدار که همان معنای حرفی است؛ پس معنای حرفی نیز دارای حقیقتی است ولی تحقق آن در خارج منوط به تحقق طرفین است زیرا این وجود رابط بین دو شیء است؛ پس وجود رابط متمایز از وجود جوهر و عرض، ولی ضعیفتر از آن دو است و بدون طرفین، این وجود نه در ذهن و نه در خارج محقق نمیشود .
برهان دوم: پیوسته در قضایای حملیه ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت مثبت له است؛ مثلا در زید قائم، اثبات قیام برای زید غیر از خود زید و قیام اوست و ممکن است این نسبت مشکوک، متیقن الوجود یا متیقن العدم باشد؛ پس سه شیئ داریم اول قیام، دوم زید، سوم ربط و ثبوت قیام لزید .
بنابراین در قضیه حملیه که بین موضوع و محمول نسبتی برقرار است، این نسبت و انتساب امری غیر از زید و قیام است که امری حقیقی و واقعی است .
حال که با این دو برهان که در قالب دو نکته بیان شد
این همان است که حروف یا هیئات برای اثبات این حقیقت وضع شدهاند؛ پس حروف دارای معنا هستند ولی معانی نسبتها که این نسبتها دو خاصیت واضح و روشن دارند:
خاصیت اول: بنفسه اصلا وجود ندارد بلکه تحقق آن قائم به طرفین است همانگونه که در مثال دیده میشود .
خاصیت دوم: پیوسته این انتسابات جزئیاند در خارج؛ یعنی اتصاف جدار شخصی به بیاض و انتساب و وجود رابط میتواند مشکوک یا قطعی یا معدوم باشد؛ لذا چون موضوع له حروف جزئی انتساب است ناگزیر موضوع له حروف هم پیوسته جزئی است نه کلی به عکس آنچه آخوند فرموده است .
سوالاگر معانی حروف انتساب باشند پس باید گفت معانی حرفیه کلیاند؛ همانند اعراض نسبیه که در ذهن متصورند و مفاهیم آنها کلی است پس اگر معانی حرفی هم این نسبتها باشند؛ پس معنای «فی» انتساب به ظرفیت است و معنای «من» انتساب به ابتدائیت .
پاسخدر اعراض مفاهیم پیوسته در ذهن قابل تصوراند همانطور که بیاض به نفسه قابل تصور است و کم و کیف قابل تصور است همچنین معنای «متی» و «این» و «وضع» که اینها حقایقی هستند که در ذهن بانفسها قابل تصوراند اما معانی نسبت مانند نسبت قیام به زید و بیاض به جدار که قابل قبول است ولی در ذهن به تنهائی قابل تصور نیستند مگر با تصور دو طرف نسبت و می توان برای آن عنوانی مانند «نسبت» یا «ربط» تصور کرد که آنچه در خارج است مصداق عنوان است و خود دارای ماهیت نیست بلکه مرتبهای از وجود ضعیف است که نامش را وجود رابط نهادهاند و اضافه وجود رابط مصداق ارتباط است نه آنکه ماهیت آنها ارتباط باشد زیرا ماهیت باید دارای وجود ذهنی و وجود خارجی باشد و وجود رابط تنها مرتبه ضعیف از وجود است که عنوان ارتباط باشد بر او صادق است .
به بیان دیگراعراض بر دو قسماند: اعراض نسبی و غیر نسبی .
اعراض نسبی آن قسم از اعراضاند که در اصل ماهیت متقوم به غیر باشند؛ مثلا «متی» که به معنای کون الشیء فی الزمان است و «این» که به معنای کون الشیء فی المکان است و این عرض «کون الشیء فی الزمان» و «کون الشیء فی المکان» مانند بیاض است که معنای مستقلی دارند زیرا مقوله «این» مثالا هیئت قائم بالکائن فی المکان است نه نسبت بمکان گرچه در آن نسبت به مکان ملحوظ شده ولی «این» خود نسبت نیست پس اعراض نسبی پیوسته نیاز به انتساب به شیء دارند ولی تصور مفاهیم اعراض غیر نسبی نیاز به غیر ندارد .
سوال
با توجه به آنچه شما گفتید که موضوع له الفاظ حروف جزئی است چگونه اعراض نسبی را موضوع له حروف قرار می دهید در صورتیکه معانی اعراض نسبی کلی است؟ آیا معانی حروف همان معانی اعراض نسبی است؟ اگر چنین است پس باید معانی حرفی هم کلی باشند .
پاسخ
اعراض نسبی هر چند از نظر تحقق نیاز به شیء دیگری دارند و در مفهوم ذهنی هم منتسب به غیراند. اما آنچه مانند «این» و «متی» در فلسفه به آن عرض نسبی گفته شده، هیئتی است که با توجه به زمان و مکان به دست میآید و این هیئت غیر از انتساب به غیر است و زید قبل از ورود به دار، دارای این هیئت نبوده و بعد از اتصاف به کینونت فی الدار، شده است پس آنچه در تعریف «این» یا «متی» در فلسفه گفته شده دخلی به معنای «فی» که تنها به معنای ربط و نسبت الشیء الی المکان او الزمان است ندارد بنابراین معانی حرفیه، هیئت قائم به غیر نیستند بلکه اصل ارتباط و نسبت بین دو شیءاند؛ لذا حروف با معانی اعراض نسبیه در فلسفه هم فرق روشنی دارند. معانی اعراض نسبی در تعریف فلسفی متصور در ذهن و کلی هستند. اما معانی حروف که عبارتند از ارتباط بین موضوع و محمول هیچگاه خود معنا مستقل در وجود حتی در تصور نیستند و لذا داخل در تحت هیچ یک از مقولات نیستند گرچه وجود ضعیفی هستند و بر این اساس وضع آنها عام و موضوع له آنها خاص است زیرا نسبت معنای موضوع له با آنچه در حال وضع لحاظ میشود متحد باشد حال وضع و موضوع له یکی است یعنی هر دو عام یا هر دو خاص است ولی اگر ملحوظ در مقام وضع مثلا ظرفیت بلحاظ آلی (نه استقلالی) به حمل اولی باشد و موضوع له ظرفیت به حمل شایع باشد لامحالة موضوع له خاص و وضع عام است .
و الحمد لله