92/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: نظر آقا ضیاء عراقی در معانی حرفی/الفاظ/ مسائل کاربردی علم اصول
بحث در نقل نتایج کلام محقق نائینی بود. آخرین نتیجه آن است که حروف مثل عقود و ایقاعات است و همانطور که اینها معانی خود را به الفاظ ایجاد میکنند معانی حرفی نیز که عبارت است از نسبت بین دو شیء به وسیله حرف ایجاد می شود یعنی نسبتهائی مثل ظرفیت و ابتدائیت و انتهائیت که در حروف فی و من و الی است به الفاظ خاص خودش ایجاد میشود پس همانطور که نکاح یا ملکیت به بعت یا انکحت در عالم اعتبار تحقق و وجود پیدا میکند حروف نیز ایجاد نسبتهای مذکور می کند یعنی «من» ایجاد نسبت ابتدائیت و «فی» ایجاد نسبت ظرفیت و «الی» ایجاد نسبت انتهائیت میکند ولی عقود و حروف با هم دو فرق دارند
فرق اول: در عقود و ایقاعات خود آن معانی که عبارتاند از ملکیت یا زوجیت معانی اسمیه و قابل برای تحقق مستقلا در عالم ذهن و وعاء ذهن هستند منتهی این معانی به وسیله انکحت و ملکت در عالم اعتبار ایجاد میشود ولی در حروف اصلا خود معانی مستقل در ذهن نیستند و مثلا فی اصلا به تنهائی افاده معنائی نمیکند و هکذا سائر حروف بنابراین هرچند ایجادیند ولی مفاهیم عقود و ایقاعات مستقل در تصورند که به انشاء بعت و ملکت در عالم اعتبار وجود پیدا میکنند اما معانی «من» و «الی» ابدا دارای استقلال و تصور مستقل نیستند بلکه تا در ضمن جملهای به کار گرفته نشوند معنائی از آنها فهمیده نمیشود.
فرق دوم: بالاخره در عقود و ایقاعات بعد از انشاء آن مفاهیم منشآت در عالم خود باقی است ولی نسب در عالم حرفی اصلا نیست و فانی میشود . مثلا زوجت و قبلت که امری اعتباری است در اعتبار عقلا تا زمانی که طلاق نیامده باقی یا معتبر است و یا ملکیت زید برای دار بعد از گفتن ملکت بقاء اعتباری دارد اما فی در زید فی الدار که ایجاد نسبت ظرفیت به استعمال کرده ایجاد شده و معنای نسبیت ظرفیت به مجرد تمام شدن کلام منتفی میشود .
تا اینجا در این چند روز فرمایش محقق نائینی را در معانی حرفی ذکر کردیم ولی بعضی درست به نظر ایشان توجه نکردند و اشکالاتی کردهاند که انصافا وارد نیست .
اما اشکالاتی دیگر استاد خوئی بر محقق نائینی دارند که مهم آن به این بر میگردد که شکی نیست که با گفتن «فی» در «زید فی الدار» یا «من» در «سرت من البصرة الی الکوفة» یک معنای نسبی ظرفیت و ابتدائیت حاصل میشود، یعنی بدون تردید «زید» و «دار» اگر به تنهائی استعمال شوند و یا لحاظ گردند از آنها استفاده نسبت ظرفیت زید برای دار یا ابتدائیت بصرة برای سیر نخواهد شد بلکه این نسبتها در ضمن جملة حاصل میشوند.
این مطالب قابل قبول است ولی چرا این معانی ایجادی هستند نه اخطاری ؟
همه بحث در این است که در عقود و ایقاعات خود ملکیت و زوجیت مستقل در تصورند چرا که با الفاظ زوجت و انکحت بین زوج و زوجه و بعت و اشتریت بین بایع و مشتری وجود اعتباری زوجیت و ملکیت حاصل میشود اما در مورد حروف من و الی و فی و هیئات اینها ایجاد معنی نمی کنند؟
بله با گفتن «زید فی الدار» معنای نسبی ظرفیت دار مشخص میشود و با گفتن «سرت من البصرة» نسبت ابتدائیت تحقق پیدا میکند اما این انشاء نیست و چه بسا این معانی اخطاری باشند زیرا معنای فی مثلا و ظرفیت منتسب به غیر است ولی نقش «فی» ایجاد نیست. مادامیکه به کلمه زید و دار تکلم نشود معانی این دو در ذهن اخطار نمیشود و حاضر نمیشود و حضور متوقف بر اسماع است و شما نمیگوئید اسماء ایجادیاند.
همین معنا در فی و الی همین گونهاند یعنی قبل از فی و من معانی ابتدائیت و ظرفیت اخطار نمیشوند و با این الفاظ انتساب زید به دار بر نهج ظرفیت تا انتساب سیر به ابتدائیت از بصره اخطار در ذهن میشود پس دلیل و برهانی که حتما حروف ایجاد نسبت میکنند نیست بلکه میتوان گفت حروف نیز دارای معانی غیر مستقلی هستند که به تلفظ این الفاظ اخطار در ذهن میشود؛ لذا این دقتها برای ایجادی بودن معانی حرفی قابل مناقشه است .
وجودات در عالم سه گونهاند
گونه اول: وجود جواهر که مستقل در وجودند و نیاز به محل و موضوع ندارند
گونه دوم: وجود اعراض غیر نسبی مانند کم و کیف و بیاض و سواد و حرکت و کیف و زوجیت و فردیت
گونه سوم: وجود اعراض نسبی که قائم به دو شیاند مثل ابوت و بنوت. ایشان میفرمایند معانی حرفی از این قبیلاند. همانطور که در این قسم امور نسبی قائم به غیر هستند و از آنها تعبیر به اعراض نسبیة میشود. حروف هم دارای معانی هستند که منطبق بر این وجودات نسبی هستند و وجود رابط که معانی نسبیه را برای موضوعات آنها اثبات میکند مفاد هیئت جمله اسمیه یا فعلیه ناقصه یا تامه است .
مثلا بیاض و جدار هر دو دارای وجودی مستقل هستند اما وجود دیگری هست که از آن به وجود رابط تعبیر میکنیم که بین بیاض و جدار قرار گرفته و بیاض را مرتبط به جدار کرده. این وجود رابط است یعنی دو شیء مستقل را به یکدیگر ربط میدهد که معنای هیئت است و حروف حاکی از وجودات رابطی که مفاد حروفند هستند و «فی» در مثال رابط بین ظرفیت دار و وجود زید را اثبات میکند و بدون آن دو، اثبات ظرفیت نمیکند .
استاد خوئی منکر وجود رابطی هستند یعنی غیر از وجود طرفین چیزی به نام وجود رابط نداریم بلکه آنچه موجود است فقط وجود موضوع و عرض است و میگویند وجود ثابتی به نام وجود رابط در کار نیست.
علاوه بر این استاد خوئی اشکال میکنند که اگر معانی حرفی وجود اعراض نسبیه باشند در جائیکه طرفین ممتنع الوجودند باید وجود عرض نسبی هم در کار نباشد و استعمال حروف در آنجا غلط است؛ مثل «شریک الباری لیس فی العالم» اگر «فی» دلالت بر وجود عرض نسبی یعنی مقوله «این» باشد و ظرفیت را افاده کند پس وجود رابطی هم بین شریک الباری و عالم هستی باید باشد و قطعا این غلط است و شما میگوئید «فی» دال بر وجود عرض نسبی و ظرفیت است، پس باید بگوئید «لیس» معنا ندارد یا مجاز است. بلکه بالاتر اگر فرض کردیم خدای متعال که عرضی بر او لاحق نمیشود در جمله اسمیة «لله ما فی السموات و ما فی الارض» اگر لام برای دلالت بر وجود عرض نسبی و هیئت رابط باشد پس باید به خدای متعال وجود رابطی ملحق شود در حالیکه محال است ذات حق متعال متعلق وجود عرضی قرار گیرد لذا فرمایش آقا ضیاء که فرموده حروف دال بر وجودهای اعراض نسبی و رابطیاند باید در آنجا وجود رابط نباشد و حقیقتی در خارج نداشته باشد و استعمال حروف در این موارد غلط یا مجاز باشد در حالیکه حقیقت است .
و الحمد لله