درس خارج اصول استاد اشرفی

91/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ادامه ادله عدم لزوم تقلید از اعلم و نقد آن

سخن در عدم لزوم تقلید از اعلم بود و دلیل اول آن در جلسه گذشته بیان شد مبنی بر اینکه هیچ یک از ادله لزوم رجوع جاهل به عالم، مقید به رجوع به اعلم نشده است و طبق اطلاق آن ادله، رجوع به غیر اعلم هم جایزست.

در جواب این دلیل گفتیم که این ادله نمیتواند شامل فتوای اعلم و غیر اعلم، در فرض اختلاف شود زیرا اگر دو فتوا مخالف باشد و از جانب شارع،تعبد به هر دو واردشود لازمه اش تعبد به متخالفین(اعم از متضادین یا متناقضین) است. و بعد از جواب، مستشکل گفت که برای فرار از این محذور،میتوان قائل به تخییر شد، مساله تخییر هم مساله جدیدی نبوده و موارد فراوانی از آن در فقه قابل استشهادست ومحذور استلزام تعبد به ضدین و متناقضین در صورت اختلاف قولین، مرتفع میشود؛ در جواب از این اشکال گفتیم قیاس تخییر در مساله فقهی به مساله حجیت دو دلیل متخالف،قیاس مع الفارغست، شرح تمایز دو مساله فی الجمله گذشت.

بعد از تقریر دیروز، با مراجعه به برخی از تقریرات معاصرین که این بحث را به قلم درآورده اند از قصور بیانی آن آگاه شدیم لذا بحث دیروز را به فارسی نوشتیم تا دوستان به وجه تفاوت و مع الفارغ بودن قیاس، بهتر احاطه یابند فلیراجع الطلاب.

دلیل دوم در جواز رجوع به غیر اعلم:ارجاع ائمه دین علیهم السلام به آحاد روات: قبلا گفتیم که یکی از ادله جواز تقلید ارجاعات خود ائمه دین بود که به امثال یونس بن عبد الرحمن و زراره و...مردم را ارجاع میدادند. در صورتی که همه میدانیم که این افراد از نظر علمی در سطوح متفاوتی بودند مثلا هرکس که به روایات جناب زراره رجوع کند میفهمد که وی براستی در عصر خود اعلم اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است که این ادعا در سوالات وی از امام به روشنی قابل مشاهده است در شرح حال وی هم واردست که پیوسته قلمدان بر کمر بسته و دفتر به زیر بغل داشت و چون به مدینه می آمد، ملازم رکاب امام باقر و امام صادق علیه السلام بود، این داستان هم از وی معروفست که در جلسه ای سوالی از امام پرسید و پس از سکوت امام، تا سه بار بر سوال خود را تکرار کرد و پس از امتناع نهایی امام از جواب،گفت علینا السوال و لیس علیکم الجواب...

همانطور که مرحوم کشی در مورد اصحاب اجماع میگوید:«اجمعت العصابۀ علی تصحیح ما یصح عن هولاء» و از سه طایفه شش نفره خبر میدهد که اجماع بر صحت روایاتشان وجود دارد طایفه اول اصحاب امام باقر دوم اصحاب امام صادق و طایفه سوم اصحاب موسی بن جعفر و امام رضا علیهم صلوات الله اجمعین می باشند در طایفه اولی زراره، محمد بن مسلم، ابی بصیر، برید عجلی و عبد الله بن یعفور قرار دارند و در پایان ذکر شش تن میفرماید:« افضلهم زرارۀ بن اعین.»در عین این درخششی که زراره و برخی همگنان او در فقه وروایات اهل بیت دارند اما ائمه از جمله امام صادق گاهی به زراره گاهی به محمد بن مسلم و گاهی به دیگران ارجاع میدهند، از این تنوع ارجاعات در عین تفاوت در مقام و رتبت علمی کشف میکنیم که مراجعه به اعلم تعیینا لازم نبوده است علاوه بر آنکه با وجود شخص امام علیه السلام و قابلیت دسترسی به ایشان، این ارجاعات به خصوص در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام قابل تاملست و دلیل متقن تری میتواند بر عدم لزوم تقلید از اعلم بشمار آید.

پاسخ از دلیل دوم: شکی نیست که ارجاعات متنوعی از سوی ائمه علیهم السلام به شاگردانی که دارای اختلاف مقام علمی بوده اند در تاریخ نقل شده است اما باید پرسید که این ارجاعات در فرض اختلاف بین روات هم بوده است یا خیر به احتمال خیلی بالا بین ایشان اختلافی در مسائل نبوده است چه آنکه همه شاگردان از مسائل و آراء فقهی ائمه اهل بیت با خبر بودند و اگر فتوا به مساله ای میدادند به متن آنچه از امام شنیده بودند فتوا میدادند شاهد آنکه مرحوم کشی و دیگر رجالیین که به شرح حال روات پرداخته اند گزارشی مبنی بر اختلافات و اختصاصات هریک از روات در نقل احکام شرعی، در شرح حال آنها مشاهده نمیشود. آری گاهی ائمه بر اساس تقیه در مساله ای بین اصحاب اختلاف می انداختند ولی همین حکم تقیه ای مجزی عن الواقع بوده است؛ ولی اینکه در شناخت احکام متلقات من المعصوم بین اصحاب ائمه اختلاف بوده ست و ازین اختلاف به ضمیمه اطلاق در ارجاع ، بخواهیم نتیجه بگیریم در مسائل اختلافی به اعلم و غیر اعلم در عرض هم میتوان مراجعه کرد فدونه خرط القتاد.نکته دیگر آنکه در مورد مسائلی که اصحاب بر اساس اصول متلقات، حکم مساله را نمیدانسته اند بعیدست که خود به استنباطات بعیده دست زده باشند و هریک صاحب رای و نظری متفاوت از دیگر اصحاب امامیه شده باشند، بلکه در این مسائل میتوان به نامه نگاریهایی که اصحاب با اهل بیت دارند استناد جست و رسم جاری را در راستای کم بودن دامنه اختلافات و اتفاق نظر در فتاوا و انظار فقهی شیعه امامیه، اثبات کرد.

دلیل سوم : رجوع به یک نفر آن هم اعلم از همه فقها دچار مشکلاتیست اول شناخت مفهوم اعلم از مشکلاتست آیا به معنای احاطه بر احادیث و کتاب وسنت است یا کسی که تسلط بیشتری به قواعد دارد(بزرگان اختلاف در مفهوم دارند) شناخت مصداق از شناخت مفهوم باز مشکل ترست، قصص فراوانی از علمای دور دست وناشناخته منتشر در بلاد از بزرگان نقل شده مبنی بر اینکه گاهی بر مراجع مشتهر به اعلمیت، مقدم بوده اند ، سومین مشکل رساندن فتوا به عامه مردم شیعه در اطراف دنیاست مثل شیعیان مصر یا الجزایر یا در روستاهای دور افتاده و...به خصوص این مشکل در ازمنه قدیم محسوس تر بوده است.

پاسخ دلیل سوم:شناخت مفهوم چه مشکلی دارد؟ اعلم یعنی کسی که بهتر بتواند تطبیق کبریات بر صغریات کند. مفهوم اعلم در همه رشته های علمی به روشنی و وضوح وجود دارد و در همه رشته ها افرادی به این عنوان مشتهرند مثل اعلم مهندسان یا صاحب صنایع یا اطبا، اعلم مجتهدین هم یعنی کسی که بیشتر و بهتر از همه مسلط بر کبریات باشد و بعد از احاطه بر کبریات،قدرت تطبیق آن کبریات را بر صغریات، بهتر دارا باشد.

تشخیص هم کار مشکلی نیست در زمان صاحب جواهر همه میدانستند که اعلم فقهای زمان ایشانست قبل از ایشان هم مرحوم کاشف الغطاء و پیش از آن در زمانهای قدیم تر شیخ مفید وسید مرتضی، اعلم از علمای شیعه بوده اند به همین جهت، سوالات از سراسر سرزمینهای اسلامی به سوی ایشان سرازیر می شده است. المسائل الصاغانیۀ یا المسائل الطوسیه متعلق به شیخ مفید یا رساله هایی موسوم به جوابات المسائل الطبریه یا جوابات المسائل الرازیه و...متعلق به سید مرتضی رضوان الله علیهم اجمعین.

اما رساندن فتاوا در زمان ما که کار بسیار آسانیست و این اشکال در زمان ما مصداق ندارد.

دلیل چهارم: تمسک به سیره:اگر یک روحانی به میان مردم عامی برود، مردم به عنوان عالم دین از وی مسائل خود میپرسند و بدان عمل می کنند و این سیره در بین متشرعه رواج دارد واینگونه نیست که مومنان در جستجوی از اعلم برآیند و با احتیاط و وسواس و بعد از اطمینان به اعلمیت به مسائل وی عمل کنند.

جواب: این سیره با فرض عدم علم به اختلاف قابل قبولست اما اگر متشرعی در مشهد باشد و بداند فتوای آقایی که از او سوال میکند با قول اعلم اختلاف دارد دیگر بدان اکتفا نمیکند. شاهد آنکه در رجوع به اطبا هم اگر مریض علم به اختلاف اطبا پیدا کند معلوم نیست که رجوع به هر طبیبی را کافی بداند و الحمدلله.