درس خارج اصول استاد اشرفی

91/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ادامه ادله جواز تقلید از مجتهد

آیه نفر: « فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»

غایۀ الواجب واجب(غایت انذار واجب حذرست) غایت انذار برای آنست که مردم شاید حذر کنند و از مخالفت الهی دست بردارند. حذر هم یعنی اتخاذ راهی که موجب امان از هلاکت میشود، سرانجام آیه شریفه دلالت دارد که باید عده ای دین را بیاموزند و به مردم دیگر انذار و تخویف کنند و حذر کردن و تخویف به انذار، مطلوب خداوندست؛ یکی از بهترین مصادیق این آیه فتوای به وجوب یا حرمت شیی است زیرا فتوای به وجوب یا حرمت، انذار به ارتکاب فعل حرام یا ترک واجبست و مخالفت با آن مستلزم عقاب الهی است. اگر افتا واجب باشد لامحاله قبول فتوا هم که حذر باشد واجب می باشد معنای حذر یعنی پذیرفتن انذار منذر، در فتوا هم مقلد وظیفه قبول انذار را دارد و این آیه یکی از مصادیق کاملش افتا وفتوا دادن به وجوب و حرمتست. از طرفی قطع داریم که دیگر فصل و فرقی بین افتای به وجوب و حرمت با سایر احکام الهی نیست خواه احکام دیگر تکلیفیه از قبیل کراهت و استحباب و اباحه و خواه احکام وضعیه از قبیل ضمان و ملکیت و ...

نکته دیگر آنکه اطلاق آیه همانطور که همگان متفقند شامل میشود همه مواردی را که انذار موجب علم منذرین بشود یا نشود بنابر این آیه سه دلالت پشت سر هم دارد اولی وجوب تفقه.زیرا غایت نفر، تفقه است و به دلیل وجوب نفر غایت آن یعنی تفقه هم واجب می باشد.دومی وجوب انذار خواه به صورت مطابقی باشد مثل وعظ وعاظ خواه به صورت التزامی و لو موجب علم منذرین به منذَر نباشد- به مقتضای اطلاق آیه،بلکه موید اطلاق و عدم حصول علم کلمه لعل است که معلوم میشود یقینیی در کار نیست-

سومی دلالت بر حجیت فتوا دارد زیرا اگر فتوا حجت نباشد حذر کردن غلط است .

ان قلت: آیه در مقام حجیت قول راویست نه مفتی زیرا در آیه شریفه فرموده است که انذار کنند تا مردم خوف پیدا کنند و این کار ناقلین و روات حدیث است کار آنها اینست که کلمات انبیا و معصومان را به مردم ابلاغ کنند زیرا همه افراد نمیتوانند خدمت پیامبر ص برسند دسته ای باید عهده دار این کار شوند، این مطلب دخلی به مقام افتا ندارد در مقام بیان حجیت قول نافرینیست که آمده اند از پیامبر ص دین را آموخته اند تا به مردم ابلاغ کنند.(مرحوم کمپانی در کتاب اجتهاد و تقلید ص18 چنین اشکالی می کنند)

دو جواب به این اشکال داده شده است: اول آنکه در آیه شریفه تفقه اخذ شده است،تفقه با فهم مطلق فرق دارد تفقه فهم از سر عمق و از سر برهانست، در مقابل فهم مطلق امر عادی و بی زحمت. اما برای راوی حتی فهم معنا شرط نیست زیرا کار او نقل سخنان معصومست لذا فرموده اند «رب حامل فقه الی من هو افقه منه» اصلا در مقام اثبات قول حجیت راوی نیست چرا که تفقه در راوی که برای شنیدن روایت از معصوم می آید و آن را نقل می کند و لو توجه به معنا نداشته باشد درست است تا چه رسد به اینکه تفقه لازم باشد.

ثانیا این که خدای متعال در آیه شریفه عنصر فقاهت را دخل داده است کشف میشود که در مقام حجیت قول راویان اخبار نیست زیرا در روایت و نقل حدیث، تفقه و فقاهت شرط نیست در صورتی که در آیه منظور از نفر را تفقه و فهم عن دلیل اعتبار کرده است و اگر بنا شد روایت در مقام حجیت قول راوی باشد در نقل حدیث احتیاج به تفقه ندارد.

اشکال دوم مرحوم اصفهانی آنست که مقصود از فقاهت در عصر معصوم با فقاهت زمان ما فاصله فراوانی دارد درست که قرآن کتابی دستوریست الی یوم القیامه اما قطعا آیات به شرایط زمان نزول نیز نظر دارد و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، مردم میآمدند احکام را فرا میگرفتند در حالیکه دنبال عام و خاص و تعارض روایات و...غیره که برای مجتهد در زمان ما پیش می آید نبوده اند و قطعا از اجتهاد زمان ما اثری در آیه نفر نیست بلی این آیه دلالت دارد که باید عده ای بیایند و از رسول خدا ص و ائمه علیهم السلام دین را فراگیرند و به مردم برسانند، این کجا و فتوا دادن مجتهدین در عصر غیبت و بعد از چهارده قرن کجا؟!! این اجتهاد زمان ما در تفقه آیه شریفه وجود ندارد. تفقه زمانه ما اجتهاد به معنای کامل کلمه یعنی استفراغ الوسع است و دخلی به زمان نزول آیه ندارد.

از این بیان دو جواب داده شده است: اولا اگر چه تفقه به معنای تعلم و آموزش دین از سر دانایی و تاملست اما اختلاف به حسب صعوبت و سهولت موجب تغییر اصل این معنا نمیشود همان طور که لغویین گفته اند الفاظ برای معانی کلی وضع شده است نه برای جزئی و مصادیق معنا، مثلا میزان به معنای «مایوزن به» است که مصادیق متفاوتی دارد گاهی قرآن گاهی امیر المومنین و گاهی میزان عمل در روز قیامت و گاهی میزانهای فلزی و غیر فلزی عصر ماست ولی این اختلاف در مصادیق موجب اختلاف در معنا نمیشود؛تفقه هم عبارت از آموختن عن عمق و عن دلیل است منتها این آموزش در زمان پیامبر آسان بوده است زیرا مردم حجاز در آن زمان، عرب بوده اند نیاز به یادگیری لغت و عربیت نداشتند همه به آسانی ظهورات را درک می کردند برای آنها فهم احکام عن عمق مشکل نبود، اما در زمان ما پس از گذشت این مدت مدید، همین کار مستلزم تحمل مشکلات شده است و مصداق سخت تری از تفقه را به دنبال آورده است بنابر این اختلاف در مصادیق یک مفهوم کلی به نام«تفقه»موجب اختلاف در معنا نخواهد شد.

ثانیا در عصر خود ائمه هم افتا و فتوا متعارف بوده است که مصادیق آن را در جلسه گذشته نقل کردیم. یا آنکه خود ائمه به اصحاب یاد میدادند به ایشان اجتهاد و استنباط روشمند از قرآن و سنت را آموزش میدادند، مثل اینکه در پاسخ به حد مسح سروپا در وضو و مستند قرآنی آن میفرمایند« لمکان الباء»و موارد دیگری از این قبیل که تفصیل آن را باید در بحثهای تاریخی و رجالی به جستجو نشست.