درس خارج اصول استاد اشرفی

91/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: تخطئه و تصویب

ابتدائا حکم را تقسیم می کنیم به اعتبار واقعی و ظاهری و بعد آراء سنی ها را به عرض می رسانیم و بعد روشن می‌شود که حمله اخباریین به اصولیین بر چه اساس بود فرق بین اجتهاد شیعه با سنی ها در چیست. اگر بخواهیم درس را دسته بندی کنیم چند امر امروز مورد بحث است .

امر اول این است که از دیدگاه ما شیعه احکام الهی بر دو گونه است 1- احکام واقعی 2- احکام ظاهری

احکام واقعی: احکامی که خداوند بر موضوعات واقعیه (نه توهمیه) جعل کرده مثلا الماء طاهر «انزلنا من السماء ماء طهورا»؛ «حرمت علیکم الخبائث» حالا ممکن است کسی در موضوع اشتباه کند چیزی که آب نیست آب بپندارد یا چیزی که خبیث نیست خیال کند خبیث است. به تخیل حکم الله واقعی عوض نمی‌شود احکام واقعیه احکامی هستند که روی موضوعات واقعیه ثابت شده‌اند این همان احکامی است که می‌گوئیم به علم و جهل تغییر ناپذیرند و بر اساس نظر عدلیه برخاسته از مصالح و مفاسد واقعیه است با قیام اماره یا حتی قطع حکم واقعی عوض نمی‌شود اگر مطابق واقع بود فبها اگر مخالف واقع بود حکم الله به قطع شما یا به قیام اماره تغییر نخواهد کرد. حداکثر معذر است؛ یعنی در مخالفت با واقع شما صاحب عذرید ابتدا این احکام واقعیه گاهی حکم واقعی است اما اضطراری است یعنی در ظرف اضطرار این حکم صادر شده اما در عین حال در همان ظرف اضطرار حکم الله واقعی است مثل جواز اکل میته در حال اضطرار که حلال می‌شود اما این باز هم حکم واقعی است اما عند الاضطرار .

أحکام ظاهری: حکمی که شارع مقدس برای جاهل به واقع وضع کرده و گاه ممکن است این حکم را عقل کشف کند. دیگر کار عقل جعل حکم نیست بلکه کشف از حکم است حالا آیا عقل حکم دارد یا فقط نقش آن نقش کاشفیت است به جای خودش. عقل فقط ابزار شناخت است یا حاکم هم هست.

نظر اکثر علماء منهم سیدنا الاستاد این است که عقل فقط نقش کاشفیت و ابزار شناخت دارد اما عقل حکمی نمی‌کند. در قبالش دسته‌ای می‌گویند عقل نیز حاکم است و بعد می گویند «کلما حکم بالعقل حکم بالشرع» .

به هر حال حکم ظاهری حکمی است که شارع مقدس برای جاهل به حکم واقعی یا احیانا عندالجهل بالاحکام الواقعی وضع کرده باشد . مانند مؤدیات امارات. اگر فرض کردیم حکم الله واقعی در روز جمعه وجوب صلاة جمعه است اگر اماره قائم باشد یا دلیل معتبری قائم شد که این مقام مختص به معصومین است و در عصر غیبت امام نماز جمعه واجب نیست مؤدای این اماره حکم ظاهری و از همین قبیل است مؤدیات اصول و استصحاب می‌گوئیم زمان پیغمبر نماز جمعه واجب بوده الان هم استصحاب می کنیم وجوب صلاة جمعه را در این زمان. یا مؤدای اصل برائت «کل شی لک حلال حتی تعرف الحرام» همه این احکام ظاهریه همانا احکامی هستند که وضع شده‌اند برای جاهل به واقع، جز اینکه گاه واضع شارع است و اگر دست شارع هم دلیلی پیدا نکردیم عقل حکم می‌کند مثل تخییر عند دوران امر بین الوجوب و الحرمة یا مثل برائت عقلی که حکم عقاب بلا بیان عند عدم الظفر بالدلیل.

حکم ظاهری ممکن است نسبت به افراد کاملا مختلف باشد یک مجتهد طریق قطعی به واقع پیدا کرده اما آن مجتهدی که طریق به واقع پیدا نکرده به اماره عمل می کند اماره مؤدایش مثلا وجوب صلاة ظهره این برای او حکمی است بالفعل و لو مخالف واقع باشد پس ممکن است یک مجتهد به واقع برسد ولی مجتهد دیگر که اماره بر خلاف واقع نزد او قائم شده است مؤدای اماره برای او وظیفه فعلی است قطعا یا اگر مجتهد دومی حتی اماره پیدا نکرد به استصحاب متوسل شد می‌گوئیم مفاد استصحاب برای او وظیفه ظاهری است قطعا پس ممکن است سه مجتهد باشند یکی به واقع دست یافته حکم فعلی او همان حکم واقعی است یکی به واقعی دست نیافته به اماره‌ای دست یافته مؤدای آن اماره حکم ظاهری فعلی است مجتهد سومی به هیچ کدام دست نیافته پناه به استصحاب می برد باز مستصحب برای او حکم فعلی ظاهری است حکم واقعی برای کسی فعلیت دارد که ظفر به واقع پیدا کرده حکم ظاهری برای مجتهدی فعلیت دارد که ظفر به واقعیت پیدا نکرده ولی ظفر به اماره‌ای یا اصل معتبری پیدا کرده اما پیوسته حکم ظاهری محدوده به علم به خلاف اگر علم به خلاف پیدا کرد آن حکم ظاهری کأن لم یکن است.

حکم واقعی خود دو قسم بود اضطراری و غیر اضطراری .

رسیدیم به عامه یعنی سنی‌ها می‌گویند که اجتهاد از زمان خود پیغمبر اکرم متعارف بوده بلکه گاهی بعضی ادعا می‌کنند که حتی خود پیغمبر هم اجتهاد می‌کرده اگر وحی‌ای نبود و از جانب خداوند متعال به وسیله جبرئیل یا غیر او حکم الله به پیامبر نمی‌رسید، پیامبر اکرم اجتهاد می‌کرد و بر اساس اجتهاد رای می‌داد و بعد گفتند که حتی خود رسول اکرم به اصحابش یاد می‌داد که رای بدهید و اجتهاد کنید از آنجا که آقایان خلفای اربعه را خلفای راشیدین می دانستند می‌گفتند این آقایان اربع رای می‌دادند و رای همان اجتهادی بوده که پیامبر اجازه داد پس اجتهاد به رای درست است و مصوب.

بعد مقداری دایره اجتهاد را دیدند خیلی مشکل شد آنرا مضیق کردند به اینکه باید رای و اجتهاد در چهار چوب خاص باشد آن چهار چوب خاص قیاس به اشباح و نظایر و اقلا اگر نبود استنباط بر اساس مصالح و مفاسد و امثال اینها باشد .

رای این است که شخص مسلمان یک مقداری فکر می‌کند و بر اساس آنچه که از آموزه های دینی دارد به نظرش یک چیزی می‌آید که درست باشد بعد یک مقدار دایره‌ رای را محدود کردند گفتند رای در وقتی درست است که شما قیاس کنید به اشباح و نظائر و ببینید که شبیه این در شرع چه حکمی دارد و بعد بر اساس قیاس حکم و نظر .

بعد دیدند این مشکل‌تر از رای است و لذا نامش را کوشش و اجتهاد قرار دادند بعد گفتند اجتهاد تقسیم بندی مفصلی دارد. در جلد دوم المستصفی غزالی توضیح می‌دهد اجتهاد بر اساس قیاس چطوری است قیاس یا منصوص العلة است، گاهی به تنقیح مناط استخراج علت حکم می‌کنیم و بعد بر اساس استخراج آن علت به موارد دیگری تعدی می کنیم. اگر هم یقین به علت پیدا نکردیم به همان ظن علت اکتفا می‌کنیم و می‌گوئیم آن علت مظنون به همه جا تسریه پیدا می کند.

قیاس هم به انواع مختلفی است که بخش بزرگ آن قیاس بر اساس تنقیح مناط و استخراج و استنباط علت حکم است که این علت‌ها را خودشان به حسب ظن استخراج می کردند و بعد تسریه می دانند به اشباه و نظائر و بعد قیاس می‌کردند و بعد اگر دستشان از قیاس هم کوتاه می‌شد می‌گفتند خدا به ما عقل داده بر اساس نظرات آنچه عقل آن را بپسندد و بر اساس استحسانات عقلی باز حکم می‌دادند استسحانات را بررسی می کردند و به قول خودشان مصالح و امثال این ها را می سنجیدند و بر اساس آن باز رای می‌دادند کم کم دایره اجتهاد عبارت شد از رای .

برخی دیگر گفتند رای وقتی درست است که در چارچوب قیاس باشد به انواع قیاس که غزالی آورده و دیگران به این تفصیل البته نگفتند ولی بالاخره قیاس بعد از قیاس باز اگر دست کوتاه شد پناه می بریم به مصالح مرسله و استسحانات عقلیه بعدا برای اینکه دیدند در زمینه فهم احکام دایره اش بیش تر شود و بهتر بتوانند از نصوص کمی که دارند بهره ببرند یا از آیات ، آمدند کتبی را به نام اصول تدوین کردند که گفتند این مسائل از قبیل ناسخ و منسوخ محکم و متشابه مطلق و مقید عام و خاص انواع دلالات التزام و وضعیه و غیر ذلک را همه را تبیین کردند برای اینکه بتوانیم از نصوص قرآن و روایات بر چه اساس بهره وری کنیم و بعد حکم الله را با اجتهاد خودمان استنباط و استخراج کنیم طبعا مثل استخراجات سنی ها مثل احکام ظاهری است که ما گفتیم همان طور که دیدیم احکام ظاهری ما بر حسب قیام حجج و امارات و اصول نزد مجتهدین متفاوت است این ها هم تصریح می کنند غزالی و دیگران که آنچه که مجتهد به او رسیده بر اساس قیاس یا بر اساس مصالح مرسله و استحسانات این حکم الله است در حق او لذا می‌گویند هر مجتهدی مصیب است .

از زمان مولا علی علیه السلام شاید هم از زمان پیغمبر در نهج البلاغه شدیدا به رای و اجتهاد در فرمایشات حضرت حمله شده است . بعد که قیاس را مخصوصا ابو حنیفه بیش از دیگران به کار گرفت و مبانی دین را بر اساس قیاسات عند الفقد النص قرار داد حمله امام صادق به قیاس شدید است: «یا ابا حنیفه اول من قاس ابلیس»؛ «السنة اذا قیست محق الدین» .

رسیدیم به مصالح مرسله و امثال ذلک شاید بیش از 100 یا 200 روایت به این مضمون داریم که «دین الله لایصاب بعقول الرجال» و عجب این که اکثر عامه قائل‌اند که عقل کاربرد ندارد حتی منکر حسن و قبح عقلی هستند اما در عین حال اینجا که می‌رسد یکی از مستندات برای استخراج مصالح و مفاسدی است که از دیدگاه آقایان تشخیص دادند و بعد حکم الله را بر اساس این مصالح استخراج کردند اما رای را از بس خودشان دیدند که مسخره است زودتر رای را جمع کردند چون دیدند عمر و ابوبکر رای می‌دهند می‌گویند ممکن است مطابق واقع باشد فمن الله والا فمن شیطان دیدند عمر رسما بر خلاف نصوص قرآن و سنت پیامبر رای داده: مثلا گفته است قطع کنید سهم مؤلفة قلوبهم را از زکاة، سه طلاق در مجلس واحد درست است، «متعتان محللتان و انا احرمهما»، منتهی از آنجا که خیلی به عمر عقیده دارند آراء او را با اینکه بر خلاف نص قرآن و سنت بوده درست کردند اما بعد گفتند رای در چهار چوب قیاس و استحسانات آن هم عند فقد النص در کتاب و سنت درست است و الا باید اجتهاد کرد و مستند در درجه اول کتاب و سنت است و با فقد کتاب و سنت مستند قیاس است و اگر نه استحسانات عقلی و نظائر اینها .

اخباریین می‌گویند ما بیش از سیصد روایت داریم مرحوم شیخ حر در فواید طوسیه آورده و مرحوم فیض کاشانی در کتاب وسیله النجاة که اخیرا به چاپ رسیده آورده که این همه روایات که گفته است قیاس در دین باطل است، رای و اجتهاد غلط است، مصالح مرسله غلط است. لذا به اصولیین ایراد گرفتند که این اصول شما همان مباحث اهل سنت است و اجتهاد شما همانی است که در روایات به آن حمله شده، چطور شما دارید نشخوار می کنید حرف‌های سنی‌ها را مگر این سیصد روایت در دست شما نیست. پس روشن شد سر حمله اخباریین به اصولیین چیست .

و الحمد لله