درس خارج اصول استاد اشرفی
90/03/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: استصحاب عدم ازلی در مجهولی التاریخ در مفاد کان ناقصه
حکم استصحاب در دو حادث مجهولی التاریخ که موضوع آن مفاد کان تامة باشد گذشت .
حال اگر موضوع حکم ما در مجهولی التاریخ مفاد کان ناقصه باشد؛ مثلا اگر شیئی با کر ملاقات کند محکوم به طهارت است پس موضوع در اینجا عبارتست از ملاقات الشیء مع الکر و اثر برای شیء متنجس ملاقی با کر است که این عنوان مفاد کان ناقصه است: «اذا لاقی النجس کرا یصیر طاهرا» حال اگر ملاقات و کریت هر دو حاصل شده ولی در تقدم و تاخر آن دو نسبت به یکدیگر شک است آیا در اینجا استصحاب عدم ملاقات الثوب مع الکر یا استصحاب عدم حصول الکریت قبل الملاقات جاری میشود ؟
آخوند میفرمایند: این موضوع، مفاد کان ناقصه است که از آن به وجود نعتی تعبیر میشود؛ طبعا این دو استصحاب حالت سابقه ندارد لذا استصحاب در آن دو جاری نیست؛ یعنی زمانی نبوده که ثوب با آب غیر کر ملاقاتی داشته باشد تا عدم ملاقات با کر را استصحاب کنیم تا حکم به تنجس ثوب کنیم و همچنین زمانی هم نبوده که آب کر با ثوب ملاقاتی داشته باشد تا ملاقات با کر را استصحاب کنیم و حکم به طهارت ثوب کنیم .
پس اگر موضوع حکم ما شیء متصف به امر وجودی یا عدمی باشد نه میتوان برایش حالت سابقه وجودی یافت و نه حالت سابقه عدمی؛ لذا استصحاب در آن جاری نخواهد شد .
استاد خوئی بر صاحب کفایة اشکال کردهاند که هرچند استصحاب به لحاظ عدم حالت سابقه جاری نخواهد شد ولی به مبنای شما که در بحث عام و خاص در مخصص استصحاب عدم ازلی را جاری کردید؛ میتوان استصحاب عدم اتصاف را جاری کرد و در نتیجه ثابت کنیم که این شیء ملاقات با کر نکرده .
بیان ذلک
اگر عامی مانند «کل مرءة تحیض الی خمسین سنة» وارد شد سپس مخصصی وارد شد که «المرءة القرشیة تحیض الی ستین سنة»؛ اینجا عام به غیر قرشیة تخصیص میخورد و معنای عام این میشود که «المرءة المتصفة بغیر القرشیة تحیض الی خمسین سنة» و مخصص به منزله دلیل دوم است حال اگر زنی مردد است که قرشیة است یا نه، او نه میتواند قرشیت را استصحاب کند و نه عدم قرشیت را؛ زیرا حالت سابقه او برایش معلوم نیست؛ لذا گفتهاند این ثمربخش نیست و نمیشود در مورد او حکم تحیض الی ستین عام یا خمسین عام کرد چون اصلی که بتواند یکی از این دو حالت را ثابت کند در مقام نیست .
مرحوم آخوند در آنجا فرمودهاند: ما میتوانیم استصحاب عدم ازلی را جاری کنیم به این بیان که در ازل که این زن مشکوکه وجود نداشت اتصاف به قرشیت هم نبود بعد الوجود شک میکنیم که متصف به قرشیت شده یا نه، استصحاب عدم ازلی اتصاف به قرشیت را میکنیم .
حال در ما نحن فیه یقین داریم ملاقات بین ثوب متنجس و آب و بلوغ آب به حد کریت، اتفاق افتاده ولی زمان هر دو حادث برای ما مجهول است، اینجا به مبنای آخوند باید گفت استصحاب میکنیم عدم اتصاف به کریت را؛ زیرا ملاقات با آب متصف به کریت ازلا اتفاق نیفتاده بوده شک میکنیم در حدوثش، و استصحاب عدم حدوثش را جاری میکنیم در نتیجه تقدم ملاقات با کریت به استصحاب عدم ازلی ثابت میشود .
پس به مبنای آخوند در موارد کان ناقصه عند الشک استصحاب عدم ازلی جاری است. و للکلام تتمة
والحمد لله