درس خارج اصول استاد اشرفی
89/12/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: استصحاب در زمانیات
بحث در مقام اول، استصحاب در خود زمان بود که به نحو کان تامه استصحاب جاری میشد.
اما در مقام دوم که استصحاب در امور زمانی و متدرج مثل جریان دم یا تکلم یا حرکات ورزشی یا راه رفتن است خود بر دو قسم است .
قسم اول: اموری که خودشان ذاتا غیر قارند یعنی متدرج در وجودند مثل سیلان الماء یا حرکت شخصی از نقطهای به نقطه دیگر .
قسم دوم: اموری که خود به ذاته قارند ولی مقید به زمانند؛ مثلا مولی امر میکند به جلوس از صبح تا به ظهر.
اما قسم اول: مانند شک در استمرار جریان آب در حین شستن لباس، در این قسم همان اشکال زمان جاری است که عبارت بود از این که اجزاء زمان آناتند و هر آنی بعد از انقطاع و زوال آن قبل پدید میآید، بنابراین استصحاب دو شیء که اجزائش منفصل از یکدیگرند چگونه استصحاب جاری است؟
همین اشکال در متدرجات هم صادق است. یک سخنران که تکلم میکند سخنانش مجموعهای از جملهها و جملهها مجموعهای از کلمات و کلمات هم مجموعهای از حروف است و پر واضح است که هر حرف پس از انقضاء حرف قبل و هر کلمه و جمله پس از انقضاء کلمه و جمله قبل پدید میآید بنابراین آنچه متیقن بوده زائل شده و آنچه بالفعل مشکوک است، اصل حدوثش مشکوک است، پس چگونه ممکن است استصحاب که مقومش متیقن سابق و شک لاحق است جاری شود. یک خطیب آنچه را قبلا بدان مشتغل بوده جملی بوده که قطعا زائل شده اما اینکه بالفعل جمله جدیدی میگوید مشکوک است یا کسی که از طرقبه به سمت مشهد حرکت کرده مسافتی را که طی کرده گذشته و زائل شده و استمرار آن به احداث قدم برداشتن جدید است و واضح است که اینها مشکوک است پس متیقن غیر از مشکوک است و در بقاء متیقن سابق شکی نداریم و هکذا در جریان دم حیض که مقداری خون است که در رحم حائض جمع شده و به مرور زمان خارج میشود و در روز چهارم مثلا شک دارد خونی در رحمش باقی مانده یا نه، کیف یمکن جریان استصحاب در این امور متدرجه؟
جواب همان جوابی است که در زمان گذشت و آن این بود که اساسا در جهان هستی امور بر چند قسمند: بعضی متدرج و بعضی ثابتند و وجودات هم تابع ماهیاتند؛ یعنی همانطور که اگر ماهیتی ثابت بود وجود ثابت دارد، ماهیت متدرج نیز وجود متدرج دارد اما از آنجا که الاتصال مساوق للوحدة، هرگاه اجزاء شیای متصل به یکدیگر بود این یک موجود است و در دیدگاه عرف یک وجود دارد گرچه از نظر فلسفی و عقلی وجودات غیر متناهی است اما در عین حال یک سخنرانی ولو یک ساعت طول بکشد یک سخنرانی است و یک وجود و یک ماهیت دارد، پس اگر در وجود این واحد متدرج شک کنیم ناگزیر مثل شک در وجود نارواست و استصحاب چون مدارش بر عرف و بر بقاء عند العرف و وحدت متیقن است پس یک سخنرانی بیش نیست و عند الشک در زوال استصحاب این واحد جاری است . پس آن اشکال در زمان با جوابی که گذشت به عینه در قسم اول از متدجات هم جاری است.
اینک میگوئیم امور متدرجه شک در بقائشان به سه نحو متصور است .
نحوه اول: علم به مقتضی داشته باشیم در جریان وتدرج، اما احتمال وجود مانع از جریان بدهیم؛ مثلا میدانیم منبع چشمه برف کوه است و برف روی کوه باقی است ولی احتمال میدهیم شاید سنگی مانع از جریان آب شده باشد و هکذا احتمال حدوث مانع در جریان دم یا سخنرانی که به طور طبیعی باید ادامه داشته باشد میدهیم .
نحوه دوم: شک در مقتضی است مثلا نمیدانیم اساسا چشمه اقتضای بقاء جوشش دارد یا نه .
کسانی که استصحاب را مختص به شک در رافع میدانند در مورد اول استصحاب را جاری میکنند اما آنان که مانند مرحوم آخوند و من حذی حذوه، شک در مقتضی را هم حجت میدانند استصحاب را در فرض دوم هم جاری میکنند .
در اینجا قسم سومی هم هست که آخوند در کفایة میگوید از قبیل قسم ثالث استصحاب کلی است و آن این است که اگر جریان یک شیء متدرجی ناشی از عاملی بود که آن عامل منقضی شده اما احتمال میدهیم جریان متدرج مستمر باشد به خاطر حصول یک مقتضی جدیدی؛ مثلا بنا بود سخنوری در رابطه با شخصیت شهید اول سخنرانی کند این سخنرانی اقتضای ربع ساعت بیشتر نداشت اما احتمال میدهیم که در این اثناء تداعی معانی به شهید ثانی نیز شده است و سخن خطیب ادامه پیدا کرده باشد همانند آنچه در کلی قسم ثالث گفتیم که وجود انسان به وجود زید قائم بود و او از منزل خارج شد ولی احتمال میدهیم کلی به وجود عمرو باقی باشد در اینجا نیز ممکن است قسم ثالث هم متصور باشد مثلا در مورد چشمه که اقتضای بقاء بیش از یک ماه نداشته و این مدت سر آمده ولی احتمال میدهیم از منبع دیگری ارتزاق کرده و مجددا جریان آب استمرار پیدا کرده باشد .
مرحوم نائینی میفرمایند خیر در این قسم ثالث که منشأ شک در استمرار حدوث مقتضی جدید است استصحاب در امر متدرج جاری نخواهد شد زیرا این گونه امور که وحدتش عرفی است وحدتش قائم به وجود داعی است، اگر داعی تمام شد آن شیء واحد متیقن نیز تمام شده اگر به داعی دیگر ادمه پیدا کرده باشد این میشود فرد ثانی بنابراین با تعدد داعی یا تعدد منبع. در مثال چشمه ناگزیر دو فرد از جریان تحقق پیدا میکند و این بعینه مثل وجود انسانی است که قبلا قائم به زید بوده و زید از دار خارج شده وهمانطور که در قسم ثالث از کلی استصحاب جاری نیست در ما نحن فیه هم پس از زوال فرد متیقن در امر متدرج هم با انقضاء داعی یا منبع اول متیقن بقاء فرد دیگری است از تکلم یا از جریان دم یا جریان الماء زیرا به وحدت به وحدت منبع است و به وحدت خون در رحم در جریان الحیض یا به وحدت داعی در تکلم وسخنرانی، و اگر منبع و داعی تمام شده باشد فرد دوم مثل حدوث عمرو بعد از خروج زید است و دیگر استصحاب جاری نخواهد شد .
اما مرحوم استاد به شیخ اشکال میکردند که خیر اینچنین نیست که امور تکوینیة وحدتشان با انقضاء داعی منثلم و منقطع شده باشد و نقض میکردند که کسی که سر به سجده گذاشته و داعی او بر سجده ذکر سجود بود آیا اگر ذکر سجودش تمام شده باشد ولی سر از سجده برنداشته باشد آیا سجده او واحد حساب میشود یا با انقضاء داعی سجود ثانیه حساب میشود؟ کلا قطعا سجده واحد است پس تعدد داعی تکلم را متعدد نمیکند یا جریان الماء را متعدد نمیکند ناگزیر استصحاب در قسم سوم ایضا جاری است.
والحمد لله