89/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: پاسخ به شبهه عبائیه
بحث در شبهه عبائیه بود که اصل القائش از مرحوم سید اسماعیل صدر از اعلام کاظمیه بود که درنجف این را مطرح کردند و بین علماء در جوابش مباحثی القاء شد .
اولین جواب محقق نائینی در دوره های قبل فرمودند استصحاب کلی قسم ثانی در جائی است که کلی مردد بین دو فرد طویل و قصیر باشد و به عبارت دیگر بین فرد زائل و فرد باقی باشد اما اگر فرد، فرد معین خاصی است و از نظر مکان یا زمان مردد شده است اینجا استصحاب از قبیل استصحاب فرد مردد است نه از قبیل استصحاب کلی و در مثال عبا میدانیم یک نجاست معینی مثلا بول بر عبا واقع شده ولی مکان نجاست مردد بین قسمت اعلای عبا و قسمت اسفل عباست اگر در قسمت اعلا بوده زائل شده با شستن بخش اعلای عبا و اگر در پایین و اسفل عبا بوده باقی است. اینجا میفرمایند دو فرد از نجاست نیست بلکه یک نجاست واحدة معینه است لیکن مردد از نظر مکان است. اینجا استصحاب جا ندارد چون کلی نیست که مردد بین دو فرد باشد .
دو مثال هم محقق نائینی برای تقریب نظر خودشان ذکر فرموده بودمثال اول: زید در دار بوده ولی مکان زید مردد بین شرق و غرب دار است و یقین داریم شرق دار خراب شده و اگر زید در شرق بوده او هم فانی شده است اینجا استصحاب بقاء زید جا ندارد .
مثال دوم: یک درهمی که مردد بین سه درهم و این درهم زید یکی از سه درهم است و بعد یقین داریم که احد الدراهم تلف شده استصحاب بقاء درهم زید غلط است .
محقق نائيني فرمود ما نحن فیه هم از این قبیل است بنابراین استصحاب نجاست متیقن بر عبا به صورت استصحاب کلی جاری نمیشود تا آن اشكال معروف را بر او مترتب کنیم که ملاقی احد الاطراف چرا محکوم به طهارت است ؟
اشکالی که بر این تقریب وارد است روشن است و آن این است که مراد از کلی مستصحب، کلی عقلی که موطن او عقل است نیست؛ کلی عقلی همان است که در منطق تفسیر کردند بما لایمتنع صدقه علی الکثیرین؛ بلکه گفتیم مراد ما از کلی که استصحاب قسم ثانی در آن جاری است همانا همان شیء موجود خارجی است که این شی موجود خارجی مردد بین زائل و باقی است این عنوان در ما نحن فیه هم صادق است بالاخره نجاستی قطعا بر عبا وارد شده است حالا همان نجاست خاص مردد است بین اینکه در قسمت اعلای عبا بوده تا زائل شده باشد یا در قسمت اسفل بوده تا باقی مانده باشد الان هم به همان نجاست اشاره میکنیم میگوئیم آن نجاست واقع مردد است بین زائل و فانی، در آن نجاست بدون تعیین شخص و محل در آن نجاست غیر متعین استصحاب جاری میکنیم. چه فرقی کرد بین اینکه حیوان مردد بین فیل و پشه باشد یا بلل خاص مردد بین بول و منی باشد یا اینکه نجاست واقع فی العبا مردد بین اعلا و اسفل عبا باشد.
تردد چه در مکان و زمان باشد یا تردد بین دو فرد باشد آنچه ما در او استصحاب جاری میکنیم در هر دو جا صادق است در هر دو جا همان شیء موجود خارجی است که در بقاء همان شیء موجود خارجی شک داریم و علت شک هم این است که بر یک تقدیر زائل شده و بر یک تقدیر باقی است؛ حالا این دو تقدیر گاهی به خاطر دو فرد است و گاهی به خاطر دو مکان از فرد واحد است .
بنابراین این اشکال وارد نیست و خصوصیتی در تردد بین دو فرد یا تردد از حیث مکان در کار نیست.بر فرض قبول نفی کلیت در ما نحن فیه در بحث ما در بقاء شی موجود فرقی بین دو نوع کلی و جزئی نمیکند برای اینکه همان طوری که کلی تردید بین دو فرد در او موجود شده و در بقاء کلی حادث شک میکنیم اینجا هم میگوئیم همان مناط به عینه جاری است گرچه از قبیل کلی نباشد آن مناط این است که شخص شیء خارجی و این فرد متیقن الوجود مردد است بین زوال و بقاء؛ همان مناطی که در استصحاب قسم ثانی به خاطر تردید جاری بود همان مناط در فرد متیقن الوجود هم باقی است و آن این بود که آیا آن فرد متیقن باقی است یا زائل؛ منتهي در قسم کلی به خاطر تردد بین دو فرد است و در ما نحن فیه به خاطر تردد بین دو مکان است؛ لذا از نظر فلسفه بحث فرقی بین دو قسم یعنی بین کلی مردد بین الفردین و بین فرد مردد بین المکانین ابدا نیست.
اما این دو مثال كه خواستید ما نحن فیه را از دایره استصحاب خارج کنید میگوئیم اتفاقا در این دو مثال نيز استصحاب جاری است.
در مثال اول گفتید زید در میان دار قرار گرفته و نمیدانیم در جانب شرق دار بوده تا مرده باشد یا غرب دار تا باقی باشد میگوئیم در همین مثال هم استصحاب حیات زید جاری خواهد شد اگر ما مثلا در بلد دیگری هستیم و خبر دار شدیم که زید در خانهای که بوده نصف آن خانه خراب شده است بلاریب تا یقین به ممات زید استصحاب حیات زید جاری خواهد شد و آثار حیات که بقاء ملکیت اموالش است يا بقاء زوجیت برای همسرش است این آثار را بار میکنیم و مادامی که یقین به فوت زید حاصل نشده آثار بقاء حیات مترتب خواهد شد. پس به جناب محقق نائینی میگوئيم در این مثال آيا شما حکم به موت زید می کنید؟! قطعا چنین نیست .
در مثال دوم که یکی از سه درهم مال زید بوده و اکنون یکی از آنها فانی شده و از بین رفته اینجا هم میگوییم استصحاب بقاء زید ایضا جاری است.
آری اینجا معارض در مقام هست و آن استصحاب بقاء دراهم غیر زید است؛ میگوییم در اینجا چون استصحاب بقاء درهم زید معارض است با استصحاب بقاء درهمین عمر و یقین داریم که یکی از این دو استصحاب خلاف واقع است، از این حیث استصحاب بقاء درهم زید جاری نمیشود یعنی جاری میشود و به تعارض تساقط میکند؛ پس فی نفسه از اجراء استصحاب بقاء درهم زید که درهم شخصی است و ملک زید است مانعی نیست و این غیر فرد مردد است و شاهدش این است که اگر فرض کردیم استصحاب در آن دو درهم دیگر جاری نشود تا موجب تعارض بشود مثل اینکه به قول استاد ما میدانیم سه تا چوب است كه دوتاي آنها مباح است و یکی از آنها چوب شخصی زید بوده و حالا یکی از این سه چوب سوخته است اینجا استصحاب بقاء چوب زید جاری میشود چون معارض ندارد آن دو چوب دیگر مباح بالاصالة بوده الان هم به حال خودش باقی است و استصحاب در آنها بلا اثر است و ما قبلا گفتيم اگر اصل در بعض اطراف به خاطر بلااثر بودن جاری نشود استصحاب در یک طرفی که اثر شرعی دارد جاری خواهد شد؛ لذا در مثال درهم میگوئیم اگر استصحاب بقاء دو درهم دیگر اثر شرعی نداشت و در آنها اصل جاری نشد مثل مثال چوب، استصحاب در بقاء درهم زید جاری خواهد شد .
پس اینکه فرد مردد است این مانع از جریان همان فردی که بقائش مردد است در بین نخواهد بود فعلی ذلك ميگوئیم نجاستی که بر عبا واقع شده گرچه نجاست شخصی است و ترددش بین دو محل عباست مانعی از استصحاب بقاء همان نجاست شخصی در بین نخواهد بود
بنابراین جواب اول آقای نائینی چون خودشان هم بعدا توجه کردند که این جواب رفع اشکال شبهه مرحوم صدر را نکرد در دوره اخیر به جواب دومی متوسل شدند.
جواب دوم محقق نائيني از شبهه عبائيةمستصحب ما در این شبهه مفاد کان تامه است و مفاد کان تامه اثبات ما نحن فیه را نخواهد کرد مگر بنا بر قول به اصل مثبت .
تقریب مطلباگر فرض کردیم آبی موجود است و لباس نجسی به این آب شسته شده تارة این آب خاص قبلا كر بوده الان شک میکنیم در بقاء کریت این آب به نحو کان ناقصه یعنی میگوئیم کان هذا الماء کرا و الان نشک، استصحاب میکنیم بقاء کریت همین ماء را بالخصوص به نحو کان ناقصه و بعد لباس نجس هم شستیم ناگزیر حکم میکنیم به طهارت این لباس مغسول بالماء. ميگوئيم یک جزء بالاصل ثابت شد و آن کریت الماء، یک جزء هم بالوجدان ثابت شد وآن غسل هذا الثوب بهذا الماء؛ پس هذا ثوب غُسِل بالماء الکر، و حکم چنين ثوبی طهارت است.
اینجا خیلی روشن است پس اگر موضوع ما مسبوق به صفت علی نحو کان ناقصه بود اثر بر استصحاب بار میشود و حکم به طهارت مي شود .
اما اگر ما قبلا میدانستیم آب کری در مقام موجود بوده و استصحاب بقاء کر به نحو کان تامه ميکنیم؛ می گوئیم میدانیم قبلا آب کر وجود داشته و الان در بقا الکر به نحو کان تامه یعنی وجود الکر شک ميکنیم؛ استصحاب بقاء وجود کر ثابت نمیکند طهارت ثوب را. چرا ؟
چون گرچه کر موجوده اما این که غسل ثوب به ماء کر شده است لازمه عقلی بقاء کر است نه لازمه شرعی و اثر مترتب شرعی؛ زیرا مفاد کان تامه اثبات کان ناقصه را نمیکند .
حال در ما نحن فيه آقای میرزا میفرمایند در مثال عبا نجاستی بر یک ناحیه عبا وارد شده نمیدانیم بالا یا پایین، اینجا قسمت بالای عبا که شسته شده بلااشکال طاهر است و بر آن هم هیچ اثری از حیث نجاست بار نخواهد شد چون یقین به طهارت داریم. حالا شما میخواهید بقاء نجاست را به نحو کان تامه استصحاب کنید و بگوئید که قبلا در این عبا نجاست بوده و بعد از غسل اعلا شک در بقاء نجاست کنیم و بگوئیم نجاست به نحو کان تامه قبلا وجود داشته الان هم نجاست در عبا موجود است . آیا این اثبات میکند مفاد کان ناقصه را یعنی ثابت میکند که جزئی از این عبا نجس است و بنابراین ملاقی با یکی از اطراف محکوم به نجاست است ؟ کلا .
درست است که دست مرطوب ما با این عبا ملاقات کرده اما بقاء نجاست به نحو کان تامه در عبا، ثابت نمیکند که دست من با شیء محکوم به نجاست به نحو کان ناقصه ملاقات کرده باشد. در صورتی دست محکوم به نجاست میشود که دست ما با شیئي که متصف به نجاست است ملاقات کرده باشد، استصحاب شما نمیگوید که این عبا نجس است بلكه کان تامه را ثابت می کند یعنی ثابت می کند وجود نجاست را. اما اینکه دست ما با شیء محکوم به نجاست ملاقات کرده این را ثابت نمیکند چون این اصل، اصل مثبت است .
پس محصل اشکال دوم آقای نائینی این است که جناب صدر اینکه فرمودید لازمه استصحاب قسم ثانی حکم به نجاست عباست و چون ملاقات با عبای محکوم به نجاست شده باید حکم به تنجس ملاقی کنیم؛ عرض ميکنیم استصحاب در عبا اثبات نمیکند که دست مرطوب من با عبای محکوم به نجاست ملاقات کرده بلکه غایة الامر ثبوت نجاست در عباست به نحو تامه و وجود نجاست به اين نحو ثابت نمیکند که دست مرطوب من با شیء محکوم به نجاست به نحو کان ناقصه ملاقات کرده .
پس دقت کنید حکم به تنجس دست مرطوب وقتی است که ملاقات کند با شیئی که نجاست به نحو کلی و کان تامه ثابت است این اثبات حکم به تنجس نمیکند مگر به نحو اصل مثبت و چون اصل مثبت حجت نیست لذا استصحاب بقاء نجاست در عبا مستلزم تنجس ملاقی با عبا نخواهد بود .
استاد خوئي در جواب میگفتند خیر به نحو کان ناقصه درعبا نجاست موجود است و للكلام تتمة
و الحمد لله