درس خارج اصول استاد اشرفی

89/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: اشکالات در استصحاب قسم دوم کلی و جواب آن

بحث در قسم ثانی استصحاب کلی بود که اگر یک کلی مردد بین دو فرد شد که یقین به زوالش داریم و دیگری یقین به بقائش داریم (فرد قصیر و طویل) اینجا مانعی از جریان استصحاب نیست؛ زیرا بالاخره به وجود این فرد یقین حاصل شد به تحقق کلی. بعد از مدتی اگر کلی در ضمن فرد قصیر بود زائل شده و اگر در ضمن فرد طویل بوده باقی است در اینجا چون منشأ شک در تردد کلی بین دو طرف است و اصل وجود کلی متیقن الحدوث است و عند الشک می‌شود بقاء کلی را استصحاب کرد .

همه بزرگان بعد از شیخ ملتزم به این شده و گفته‌اند استصحاب در کلی بلا محذور است. الا اینکه چند اشکال بود که عمدتا مربوط به اشکال سببیت و مسببیت بود.

اگر اصل عدم در سبب بقاء کلی جاری ‌شد دیگر نوبت به استصحاب بقاء کلی نخواهد رسید و از آنجا که بقاء کلی به بقاء فرد طویل است و حدوث فرد طویل مشکوک است پس می‌توان استصحاب عدم حدوث فرد طویل را جاری کرد، اگر فرد طویل حادث نشده باشد ناگزیر حکم هم باقی نخواهد بود مثلا اگر بللی مردد بین بول و منی از انسان خارج شد و بعد وضوء گرفت در اینجا احتمال کلی حدث فرد ناشی از آن است که شاید بلل منی باشد و با شک در خروج منی استصحاب می‌کنیم عدم حدوث آن را، پس لا محالة حدث کلی هم بعد از وضوء باقی نمی‌ماند؛ پس استصحاب در سبب جاری می‌شود اگر به اصل ثابت کردیم که منی که موجب بقاء کلی است صادر نشده با انتفاء سبب ناگزیر مسبب هم منتفی است .

اشکال روشن است. آقای نائینی به تعارض اصل سببین جواب داده که همراه با مناقشه آن گذشت .

مرحوم آخوند هم سه جواب دادند که جواب اول از شیخ در رسائل است که متفاوت از تعبیر آخوند است.

شیخ می‌فرمایند: بقاء کلی مسبب از حدوث فرد طویل نیست تا به استصحاب عدم فرد طویل ثابت شود عدم بقاء حدث. بلکه زوال یا بقاء کلی حدث ناشی از این است که آ‌یا فرد موجود بول بوده یا نه یعنی آیا فرد حادث قصیر بوده تا مطمئنا رفع شده باشد یا قصیر نبوده تا بعد از وضوء باقی باشد لذا بقاء کلی مسبب از حدوث فرد طویل نیست .

تعبیر آخوند: استصحاب بقاء حدث ناشی از آن است که آیا ما هو الحاصل و ما هو الحادث، فرد طویل بوده یا فرد قصیر؟ و اصلی که بتواند اثبات کند که آن بلل حادث بول بوده و منی نبوده وجود ندارد چرا که وقتی نبوده که یقین به منی نبودن آن بلل نداشته باشیم و چنین حالت سابقه‌ای وجود نداشته تا آن را استصحاب کنیم و بگوئیم پس حدث باقی نیست .

نکته بحث: منی نبودن این بلل عدم نعتی است که اگر جاری شود دیگر نوبت به بقاء حدث نخواهد رسید چرا که بعد از وضوء دیگر حدثی نیست یا در مثال حیوان، فیل نبودن حیوانی که دار بوده عدم نعتی است و با جریان آن دیگر بعد از سه روز حیوانی در دار نیست. اما مفروض آن است که عدم نعتی که اصل سببی است حالت سابقه ندارد تا با اجراء آن نوبت به اصل مسببی نرسد.

پس آخوند می‌گوید: با نبود چنین اصلی ما هستیم و یقین به وجود اصل حدث عند خروج البلل و شک در بقاء حدث بعد از توضی، ارکان استصحاب در کلی تام است و استصحاب در کلی حدث جاری است و هکذا در مثال حیوان .

استاد خوئی مناقشه‌ای با آخوند دارند که بله استصحاب عدم نعتی جاری نمی‌شود اما به تبع آخوند استصحاب عدم ازلی جاری می‌کنیم و موضوع را برمی‌داریم .

یادآوری از مباحث الفاظ

مثال: عامی داریم «کل مرءة تحیض الی خمسن سنة» و مخصصی وارد شد که «القرشیة تحیض الی ستین سنة‌« نتیجه آن می‌شود که هر مرءة‌ غیر قرشیة تحیض الی خمسین سنة. این نتیجه معنون شدن عام است به ماسوای خاص؛ یعنی عموم کل مرءة معنون به غیر قرشیة‌ شد، حال اگر خانمی مردد بین قرشیه و غیر قرشیه است گفته‌اند این مرءة‌ حالت سابقه ندارد لذا با استصحاب نمی‌شود حکم عام را که تحیض الی خمسین سنة بر مرءة‌ مردد جاری کرد .

اما آخوند در همان بحث عام و خاص تحت عنوان ایقاظ آورده‌اند که می‌شود عدم ازلی جاری کرد که در ازل این مر‌ء‌ة نبوده و اتصاف به قرشیت هم نبوده بعد شک می‌کنیم که اتصاف به قرشیت با آ‌مدن زن حاصل شده یا نه؟ آن عدم ازلی (عدم اتصاف قبل از وجود مرءة) را استصحاب کرده ثابت می‌شود که زن، متصف به قرشیت نیست پس عموم تحیض الی خمسین سنة جاری است .

حال در مثال بلل بعد از وضوء (که استصحاب عدم بولیت اثر ندارد) استصحاب عدم منویت اثر دارد و خود آخوند در ایقاظ به ما یاد داد که استصحاب عدم ازلی در منی جاری است. قبل از وجود بلل اتصاف به منویت نبود بعد از حصول در اتصاف به منویت شک می‌کنیم و به استصحاب عدم ازلی اثبات می‌کنیم عدم منویت را .

البته به قول استاد خوئی در جائی که عام و خاص باشد مثالش روشن‌تر است

مثال: هر متنجسی یجب الغسل بالماء اما در بول یجب الغسل مرتین. حال اگر یقین داریم ثوب با نجسی ملاقات کرده ولی نمی‌دانیم بول بوده یا عرق نجس؟ می‌توانیم بگوئیم عامی که یجب غسل الثوب عن النجس مرة واحدة‌ خُصِّصَ به عدم بول، حال اگر شک کردیم عرق نجس بوده یا بول بوده استصحاب کلی نجاست می‌کنیم .

نگوئید این کلی به استصحاب عدم فرد طویل جاری نمی‌شود؛ زیرا می گوئیم در جائی که استصحاب عدم ازلی را حجت بدانیم می‌توان گفت شک داریم بول بوده یا نه؟ قبل از تحقق بلل اتصاف به بول نبوده بعد از تحقق بلل در اتصاف به بول شک می‌کنیم نتیجه هذا نجس و لم یکن بولا و دیگر بعد از غسل استصحاب بقاء نجاست جاری نخواهد شد .

سرانجام اشکال اول آخوند وارد است اما بر مبنای خودشان که استصحاب عدم ازلی را حجت می‌دانند جائز است استصحاب عدم فرد طویل و اگر جاری شد که اصل سببی است دیگر نوبت به استصحاب کلی نخواهد رسید پس به مبنای شیخ درست است ولی به مبنای آخوند ناتمام است .

  و الحمد لله