92/02/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أدلّه قرآنی منع تلقیح با منی بیگانه
سخن در تلقیح مصنوعی زن یا زوجه به منی اجنبی بود. دلیل اولی که برای منع این کار بیان شد آيه حفظ فرج در سوره مؤمنون بود. إشکالاتی در إستدلال به این آیه و پاسخ آن ها بیان شد. إشکالات دیگری نیز پیرامون این آیه وجود دارد که به طرح و رد آن ها می پردازیم.
إشکال: عده ای گفته اند این آيه دلالت بر حکم شرعی ندارد یعنی آیه در مقام جعل حکم شرعی نمی باشد. طبق نقلی که از مجمع البیان شده است حفظ فرج به معنای حفظ فرج «عمالایحل» است. پس در مواردی که بدانیم موارد استعمال حرام فرج چیست می توان به آیه إستدلال کرد اما مثل فرض مانحن فیه که به دنبال حکم شرعی آن هستیم و از حرمت یا جواز آن خبر نداریم نمتیوان برای منع به این آیه استناد کرد. همانگونه که اگر مولا بگوید اکرم العالم و ندانیم زید عالمست یا نه نمی توان ، عام مزبور را دلیل بر وجوب اکرام زید مشکوک دانست. به عبارت دیگر این آیه در مقام جعل حکم تشریعی نیست و فقط برای بیان صفات مؤمن است که منجمله مؤمن از گناه فرج،احتراز می کند و اما این که آيا حقن نطفة الاجنبی گناهست و حلال نیست دلالت ندارد.
جواب أستاد اشرفی :: به نظر ما خود این آیه در مقام تشریع حکم شرعی می باشد و متکفل حکم وجوب و حرمتست.
زیرا اگرچه این آیه اوصاف مؤمنین را بیان می کند و مستقیما دستور به انجام کاری نمی دهد و از انجام کاری نهی نمی کند اما بیان این صفات، بسان جملات خبریه ایست که دلالتش بر امر یا نهی در روایات کمتر از جملات انشائیه نیست.شاهد آن که فقها برای لزوم احتراز از لغو به آیه قبل از آن با همین سیاق تمسّک می کنند. پس مجموعا آیه بر حفظ فرج از آن چه ناپسندست دلالت دارد. به دیگر عبارت گرچه معنای مطابقی آيه بیان صفت مؤمنین است ولی معنای التزامی آن،نفی إیمان از فاقد حافظ فرج است که معنای آن حرمت رعایت نکردن فرج خواهد بود بخصوص که در آيه بعد تصریح می کند که:«فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون» یعنی کسی که حافظ فرج خود از همسر نباشد از محدوده شرع،تعدی و تجاوز کرده است، آيا این بیان دلیل بر حرمت نیست؟ فرضا اگر کسی دلالت این آیه را بر حکم تشریعی انکار کند آيه حفظ فرج در سوره نور جایی برای انکار باقی نمیگذارد:
﴿وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ﴾ [1]
چرا که این آیه امر به حفظ فرج می کند و امر هم دلالت بر وجوب دارد.اگر کسی إشکال کند که بر اساس روایتی که ذیل این آیه آمده است آيه اختصاص به حفظ فرج از نگاه دارد، در جواب گوییم دلالت التزامی بر اساس اولویت گوید اگر حفظ فرج عن النظر لازم باشد به طریق اولی باید لمس فرج توسط بیگانه یا حفظ آن از منی اجانب، ضرورت داشته باشد.آيا شکم زنی که از نطفه اجنبی بالا آمده بالاتر از نظر اجنبی به فرج آن زن نیست؟
إشکال: گاهی منی بیگانه، توسط طبیب بیگانه ای در مهبل زن قرار می گیرد پس بی شک می توان این آیه را مستند منع این کار بشمار آورد اما اگر زن،خود طبیبی حاذق باشد و توان تلقیح صناعی با منی بیگانه را داشته باشد و از لمس و مقدمات حرام احتراز کند حرمت آن معلوم نیست زیرا معنای حفظ فرج، حفظ آن از اغیارست نه حفظ آن از خود صاحب فرج.
جواب: همان مطالبی که در دلالت آيه حفظ فرج در سوره مؤمنون گفتیم اینجا هم می توان تکرار کرد از جمله این که باید با توجه به مناسبت حکم و موضوع دایره دلالت این آیه را مشخص کرد. در این جهت دلالت اقتضایی آیه را باید مد نظر گرفت. همانگونه که در آیه«و اسأل القریة» باید أهل را مقدر گرفت و مورد سؤال را أهل قریه دانست در این آیه هم باید دایره فرج را تعیین کرد که از چه کارهایی یا چه کسانی باید آن را حفظ کرد؟ فرج یا دامن مرد و زن در شرع مقدس فقط انحصار به آلت جنسی ندارد که بازداری آن ها از تمتع نامشروع جنسی، حفظ آن را رقم بزند بلکه لوازم و آثار آن دارای اهمیت بوده و باید به تناسب این آثار و لوازم، دایره حفظ فرج را تعیین کرد. یکی از کارکردهای فرج،تمتع می باشد یکی از کارکردهای آن لقاح و إستیلاد می باشد لذا وقتی حفظ فرج را واجب می دانیم و بنابر آیه شریفه، کاربرد آن را منحصر به زوجیت یا ملک یمین بدانیم لاجرم باید تمتع جنسی و إستیلاد را در این دایره مجاز بدانیم.
علاوه بر آن که یکی از صفات نیک ومستحسن برای زنان خدر و پرده پوشی است لذا زن باید از هر عملی که شنیع و ناپسندست و با خدر زن تعارض دارد دوری کند. حال چه کسی می توان إدّعا کند اگر زن شوهرداری با منی مرد دیگری به صورت مصنوعی تلقیح شود با خدر و پرده پوشی زنانه منافاتی ندارد. امروزه این عمل در میان مردم مغرب زمین هنوز پذیرفته نیست و با رسمیت یافتن و قانونی شدن آن در بسیاری از مناطق، مخالفت می شود. این نیست مگر آن که نفس بشری از این کار نفرت دارد و حاضر به تن دادن این امر ناپسند نبوده و لوازم آن را غیر قابل تحمل می داند.در این مقام إشکالاتی دیگر به إستدلال به آیه حفظ فرج وارد کرده اند که به نظر می رسد با توجه به آن چه بیان شد جواب آن ها هم روشن باشد لذا از صرف وقت در آن ها می گذریم.
به سه آیه دیگر در منع باروری زوجه یا مراة با منی بیگانه تمسّک شده است:1. ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً﴾ [2]
البته روشنست حفظ فرجی که در این آیه وارد شده با حفظ فرج در سوره مؤمنون یا نور به عنوان یک امر واجب و حکم تکلیفی، تفاوت دارد زیرا شواهدی در این آيه هست که حفظ فرج را به عنوان امری مستحبّ و دارای فضیلت معرفی می کند از جمله این که در عداد حفظ فرج ذکر کثیر را برمی شمارد:«الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات» همچنین وعده ای که برای مغفرت و اجر عظیم می دهد نشانگر رجحان استحبابی این عملست نه وجوب لزومی آن.
2. ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ... وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾ [3]
از استناد تحریم به مادر و دختر و زنان پاک دامن و استثنای ملک یمین، برخی خواسته اند استفاده کنند که تحریم، به ذات این گروهها تعلّق گرفته است لذا مطلق بوده و از هر أثر و ارتباط متصور بین مرد و این گروهها باید دوری شود که از جمله آن ها باروری این زنها با منی مرد بیگانه می باشد.
اما این إدّعا را با همان قواعدی که در جلسه گذشته بیان شد می توان منتفی دانست چه آن که مناسبت حکم و موضوع و قبل آيه: ﴿وَ لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ﴾ و بعد این آیه: ﴿أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأموالكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ﴾ جای شکی نمیگذارد که مقصود از تحریم در این آیه فقط وفقط منحصر در ازدواج با این گروههاست و نمی توان این آیه را مستند منع از تمتع جنسی یا منع تلقیح بشمار آورد.
3. ﴿وَ لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ﴾[4]
تقریب إستدلال:این آيه شریفه از نزدیک شدن به فواحش ظاهری و باطنی نهی می کند یعنی هر امری که فاحشه بشمار آید ممنوع و حرام می باشد. فاحشه از نظر لغوی از فحش مشتق می شود و ابن فارس در مقاییس اللغة فاحشه را دال بر قبح شیی و شناعت آن، می داند. ابن سیده در کتاب المحکم، فاحشه را عبارت از هر کار قبیح قولی و فعلی می داند. پس وجهی ندارد که فاحشه را مختص به زنا بدانیم. با توجه به همین معنای عامی که از فاحشه بیان شد این روایت مفهوم پیدا می کند:«ان الصوم لیس من الطعام و الشراب و انما جعل الله ذلک حجابا مما سواه من الفواحش من الفعل و القول»«ب11من ابواب آداب الصائم ح13» پس معنایی که در معتبرة اسحاق بن عمار از امام صادق نقل شده است:
«الفواحش الزنا و السرقة» دلالت بر حصر فاحشه در زنا و سرقت ندارد بلکه نمونه هایی از فاحشه در کلام إمام به عنوان مثال ذکر شده است تا مفهوم فاحشه به عنوان گناه کبیره در مقابل گناهان صغیره که با کلمه لمم در قرآن آمده است روشن شود: ﴿الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾[5] «النجم32» از جمله این کارهای شنیع یا زشت در نزد عرف می توان وارد کردن منی اجنبی در مهبل زن اجنبیه را نام برد به خصوص اگر این زن شوهر هم داشته باشد.
بیان أستاد اشرفی : در هر حال اگر شناعت این کار در نزد عقلا إثبات شود و فاحشه بودن تلقیح با منی بیگانه در نزد عرف، امری روشن و ثابت باشد این آیه قابل تمسّک خواهد بود اما اگر کار قبیحی به خاطر شیوع و رواج آن، حرمتش در میان مردم ریخته شود نمی توان آن جمع یا قوم گناهگار را به عنوان معیار عرف و عقلا بشمار آورد و باید به دنبال عقلائی گشت که رفتارهایشان برآمده از فطرت و عقل دور از هوی و هوس باشد، سپس مواجهه آن ها را با این امر نوپیدا به مشاهده نشست و شناعت یا عدم شناعت آن را از دیدگان آن ها به بررسی گذاشت.