درس خارج فقه استاد اشرفی

96/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: التقیّه/ أهل السنّة و التقیّه.

از آنجا که خداوند متعال فرموده است: «جٰأدلّهمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» ما در بحث تقیّه با أهل تسنّن به عنوان معاند و متعصّب برخورد نمی کنیم بلکه مشرب و منهج سید شرف الدین موسوی ره را پیش می گیریم این بزرگوار در مناظرات خود نسبت به

شیخ سلیم سنّی با کمال ادب و انسانیّت و خلق حسن برخورد نمود.

بیان شریف أستاد أشرفی : به عرض سنّی ها می رسانیم که خدا را خوش نمی آید این قدر تهمت و افترا در موضوع تقیّه و غیر آن، به شیعه بزنید و به جهت دشمنی با شیعیان به آنان نسبت زنادقه داده و بگویید کلام یهود و نصاری را قبول نموده ولی کلام روافض را قبول نمی کنیم چرا که آنان در نقل حدیث دروغ گو هستند.

شما خودتان قبول دارید که أصل تقیّه در دین مقدّس إسلام تشریع شده است، بزرگترین محدث شما آیات و روایات تقیّه را در کتاب خود صحیح بخاری آورده [1] و تصریح نموده که قرآن تجویز نموده هنگام خطرِ جانی و مالی برای خود و اطرافیان خود می توانیم تقیّه کنیم یعنی بر خلاف آنچه در دل داریم بر زبان جاری کنیم و تقیّه به این معنی متّفق علیه بین شیعه و سنّی است ولی به چه جهت این قدر تقیّه شیعه را مخالف با واقع و شرع مقدّس بیان نموده و به شیعیان تهمت و افتراء و نسبت های ناروا می زنید؟

علت تهمت و افتراء برخی از أهل تسنّن به پیروان أهل بیت پیامبر اکرم  .

به نظر ما این نیست مگر از جهت این که چون خود را عاجز می دانید در مقابل براهین به حقّی که شیعه در مورد وصیّ به حقّ پیامبر اکرم  امیر امؤمنین علی  ، اقامه نموده است و از طرفی آن قدر فضائل بی شمار امیر امؤمنین علی  در کُتُب خود شما ذکر شده است که نمی توانید منکر آن شده و یا مساوی با فضائل خلفاء خود قرار دهید از این جهت تقیّه شیعه را که همان تقیّه ای است که توسّط بزرگان خود شما در کُتُبتان نقل شده ، بهانه و دست آویز خود در طعنه زدن به پیروان أهل بیت پیامبر اکرم  قرار داده اید.

ابن ابی الحدید بر اساس صریح کلام پیامبر اکرم  که فرمود «يَا عَلِيُّ حَرْبُكَ حَرْبِي، وَ سِلْمُكَ سِلْمِي» [2] معتقد به کفر معاویه شده است زیرا این حدیث مورد اتّفاق فریقین است و حرب با علی مثل حرب با پیامبر بوده و محارب با پیامبر قطعاً کافر است ولی شما همین معاویه ای که دشمن علی  بوده و هجده ماه جنگ صفین را به راه انداخت و مسلمانان را به کشتن داد به نیکی یاد نموده و خال المؤمنین خطاب می کنید و در مقابل کسانی که در مقام منقصت او کلامی را ذکر کنند

جبهه می گیرید چطور ممکن است دوستی با علی  و در عین حال دوستی با دشمنان حضرت، حتّی فرزند او یزید بن معاویه که در رذالت و پستی او جای هیچ گونه شک و شبهه ای نیست چرا که او حسین بن علی  را که خود شما به عنوان سیدی شباب أهل الجنه به دروغ یاد می کنید به بدترین وجه ممکن به شهادت رساند و بدترین برخورد را با أهل بیت او نمود و مثل اسراء روم، ماه ها در شهرها گرداند از چنین فردی به نیکی یاد می کنید و جانب داری شما از امثال یزید و معاویه و حسن قول در مورد آنان، در حقیقت نیست مگر به جهت دشمنی با امیر امؤمنین علی  و أهل بیت او و از همین جهت نیز با شیعیان که از دوستان و پیروان أهل بیت عصمت و طهارت هستند دشمنی نموده و تهمت و افترا می زنید که تقیّه شیعه

خدعه و نیرنگ و نفاق است و شیعیان تقیّه را در همه جا لازم می دانند.

کی ما چنین گفته ایم که تقیّه در همه جا لازم است؟ این تهمت محض است و در کُتُب ما مذکور و مشهود است که تنها در بعض مواقع و عند الضروره تقیّه لازم است و در بعض موارد تقیّه حرام است بر اساس کدام أصل انسانی «نه أصل دینی» این همه افتراء و تهمت به شیعه که دوست دار أهل بیت پیامبرند، می زنید به نظر می رسد که جرم ما نیست مگر دوستی و تبعیت از أهل بیت پیامبر اکرم  .

همان کسانی که مخزن علم پیامبرند و اگر علم پیامبر  نزد أهل بیت او نباشد نزد چه کسی است؟ و کدام بشری قبول می کند که دیگران افضل و اعلم از أهل بیت پیامبر اکرم  باشند که در خانه وحی بزرگ شده و تربیت یافته اند آنان که گوشت و پوست و خونشان از پیامبر اکرم  است و خداوند محبت آنان را به جهت تبعیت از آنان فرض نموده است «قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ، قُلْ مٰا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلّٰا مَنْ شٰاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا» و خودتان به قداست و پاکی و علمیت آن ها نیز اعتراف دارید.

انکار فضائل مسلّم أهل بیت پیامبر اکرم  یکی از نشانه های دشمنی با آنان است.

در ابتداء رسالت که پیامبر اکرم  مأمور به دعوت خویشاوندان خود شدند «أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» اوّلین فردی که إیمان آورد امیر المؤمنین علی  بود ولی شما منکر این امر هستید و در مقام توجیه می گویید درست است که اوّلین فردی که إیمان آورد علی  بود ولی چون ده سال داشت و به سن تکلیف نرسیده بود ایمانش إعتباری ندشته و پذیرفته نیست و نتیجه می گیرید که اوّل مؤمن ابوبکر بوده است البتّه علت انکار شما مشخص و واضح است و این گونه توجیهات از شما بعید نیست شمایی که برای معاویه عزت و مقام قائلید و تحسین نموده و خطاب به خال المؤمنین می کنید انکار فضائل امیر المؤمنین علی  نیز آسان است و این نیست مگر به جهت دشمنی با امیر المؤمنین علی  .

شما دشمنان او را تحسین می کنید و در مقابل دوستان و پیروان او را مذّمت نموده و دشمن می دارید و از طرفی إدّعای دوستی خاندان پیامبر را می کنید در مورد محمد بن ابی بکر سکوت می کنید و این در حالی است که او برادر عایشه و فرزند ابوبکر است که به قول شما افضل زنان عالم عایشه و افضل صحابه پیامبر اکرم ابوبکر است ولی همین محمد بن ابوبکر را عمر و عاص بعد از یک هفته تشنگی به آتش کشید ولی شما به جهت دوستی محمد بن ابی بکر با علی  مقام و احترامی برای او قائل نیستید ولی معاویه ای که پدرش ابوسفیان بوده که اوّلین جنگ ها را به پیامبر اکرم تحمیل نمود و مادرش هند جگر خوار بوده، به معاویه عنوان خال المؤمنین داده و احترامش را لازم می دانید چطور از شما بپذیریم که به حقیقت أهل بیت پیامبر اکرم و خصوصاً علی  را دوست داشته و به عنوان خلیفه سوّم قبول دارید و به دروغ بعد از ذکر اسم مقدس علی «رضی الله عنه» می گویید، بدانید که دوستی با أهل بیت پیامبر با دوستی با دشمنان أهل بیت قابل جمع نیست چرا که دوستی با دشمنان أهل بیت در حقیقت دشمنی با أهل بیت و دشمنی با خداوند است چنان که این امر در روایات مشهود است:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِيِّ عَنْ‌ ‌أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الرِّضَا  قَالَ: «مَنْ وَالَى

أَعْدَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى اوّليَاءَ اللَّهِ وَ مَنْ عَادَى اوّليَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ حقّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ نَارَ جَهَنَّمَ».

و از این جهت با شیعیان و پیروان علی  نیز عداوت دارید و به آنان تهمت های ناروا می زنید که از جمله آن ها افتری و تهمت هایی است که در مورد تقیّه شیعیان ذکر نموده و دانسته یا ندانسته افتراء به شیعه زده اید و هفت فرق بین تقیّه شرعیه و تقیّه شیعیان بیان نموده اید که همگی کذب و افتراء و تهمت بوده و باطل است:

1-الفرق الاوّل: التقية الشرعية: إنما هي من مسائل الفروع لا الأصول، و لا بأس إذا ترَكها المسلم ولم يأخُذ بها، أما التقية الشيعية: فهي من أصول الدِّين، و من لوازم الاعتقاد، بل لا دين و لا إيمان لمن لا تقيَّة له!

2-الفرق الثانِي: التقية الشرعية إنما تستخدم مع الكفَّار لا مع المؤمنين، أما التقية الشِّيعية: فهي مع أهل السُّنة

3-الفرق الثالث: التقية الشرعية رخصة و ليست عزيمة: أما التقية الشيعيَّة: فهي عزيمة و واجبة، و ليست اختيارًا بحيث يمكن تركُها، و لا فرق في استخدامها بين حالة الإكراه والاضطرار، و بين حالة السَّعة و الاختيار.

4-الفرق الرابع: التقية الشرعيَّة تُستخدم في حالة الضَّعف لا القوَّة. أما التقية الشيعيَّة: فهي في جميع الأحوال، بلا استثناءٍ ولا تفريق بين حالة الضعف و حالة القوَّة،

5-الفرق الخامس: التقية الشرعية تكون باللسان لا بالأفعال، أما التقية الشِّيعية، فهي باللِّسان و بالأفعال، و بكلِّ ما يمكن فعله،

6-الفرق السادس: التقية الشرعية لا يجوز أن تكون سجيَّة للمسلم في جميع أحواله، أما التقية الشيعية: فهي مُلازِمة لطبيعة الفرد الشِّيعي، و مستمِرَّة معه، فهو يستخدمها في جميع أحواله؛

7-الفرق السابع: التقية الشرعية ليست هي الوسيلة لإعزاز الدين، أما التقية الشِّيعية: فهي من أجل إعزاز دينهم؛ فدين الشِّيعة كم يعتقدون لا يعزُّ إلا إذا كُتِم، يقول أبو عبدالله كما يزعمون: "إنَّكم على دينٍ مَن كتمه أعزَّه الله، و من أذاعه أذلَّه الله

1-به شیعیان تهمت می زنید که شیعیان تقیّه را جزء أصول دین خود می دانند در حالی که تقیّه شرعیه از فروع دین إسلام است. جواب أستاد أشرفی : شما خود می دانید «و از هر فرد عامی از شیعیان نیز اگر سؤال کنید می گوید» أصول دین نزد امامیه پنج چیز است نه بیشتر و نه کمتر: توحید، معاد، نبوت، عدل الهی و امامت که شما منکر این دو مورد اخیر هستید. چون بعد از فوت پیامبر اکرم  تمام قدرت در دست مخالفین أهل بیت  بود و از طرفی شیعیان و پیروان أهل بیت در اقلیت بودند و بناء خلفاء بر مخالفت و دشمنی با آنان بود در چنین شرائطی اگر أئمّه دین برای حفظ شیعه فرموده اند: لا دین لمن لا تقیّه له، مراد این بوده که اگر تقیّه نکنید و پایبند به آن نباشید دینتان سالم نمی ماند نه این که مراد این باشد که تقیّه یکی از أصول دین است، در کدام یک از کُتُب شیعه ذکر شده که تقیّه از أصول دین است؟

آیا این که در کُتُب روایی شما ذکر شده است: کسی که امانت دار نیست و یا به عهد خود عمل نمی کند إیمان ندارد، موجب می شود که امانت داری و عمل به عهد جزء أصول دین باشد؟

حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، حَدَّثَنَا الْمُغِيرَةُ بْنُ زِيَادٍ الثَّقَفِيُّ، سَمِعَ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ، يَقُولُ: إِنَّ رَسُولُ اللَّهِ  لَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: لَا إِيمَانَ‌ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ.[3]

حَدَّثَنَا عَبْدُ الصَّمَدِ، وَحَسَنُ بْنُ مُوسَى، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو هِلَالٍ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: مَا خَطَبَنَا النَّبِيُّ إِلَّا قَالَ:" لَا إِيمَانَ‌ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ"[4] .

2- گفته اید تقیّه شرعیه فقط در مقابل کفّار است و حال آن که شیعیان در مقابل أهل سنّت نیز تقیّه می کنند.

جواب: اوّلاً: در کُتُب متعدّد شما از جمله در صحیح بخاری در باب الاکراه از شافعی نقل شده که تقیّه اختصاص به کفّار ندارد. ثانیاً: ما از شما سؤال می کنیم که به چه دلیل شما تقیّه را مختص به کفّار می دانید و حال آن که آیات و روایات در این خصوص إطلاق دارد،[5] حال اگر کسی توسّط فردی مثل داعشی ها مورد حمله قرار گرفت و در معرض قتل واقع شد و یا به هر طریقی جانش در خطر بود آیا تقیّه جائز نیست و باید جان خود را فدا کند چون طرف مقابل إدّعای إسلام و إیمان می کند و یا اگر فرض شود کسی مثل یزید قصد کشتن پنجاه نفر از دوستان امام حسین  را دارد که به قول شما سید شباب أهل الجنه است آیا اگر برای حفظ جان خلاف إعتقاد خود را بر زبان ابراز کنند اشکال دارد و خلاف شرع عمل نموده اند و وظیفه آن ها این بوده که تقیّه نکنند و جان خود را به خطر بیاندازند چرا که تقیّه فقط در مقابل کفّار جائز است خودتان در کُتُبتان نوشته اید هر کجا جان انسان در خطر باشد می تواند به جهت تقیّه بر خلاف إعتقاد خود ابراز عقیده نماید.

ثالثاً: کسانی که اوّلاد پیامبر خدا را می کشند آیا أصلاً مسلمان هستند چطور شد کسانی همچون یزید که فرزند پیامبر خدا را کشتند مسلمان درجه یک هستند ولی ما که می گوییم پیامبر اکرم وصّی معيّن و معرفی کرده و خلافت اوّلی و دوّمی را قبول نداریم از جمله زنادقه و کفّار هستیم.

رابعاً: خیلی هم قبول نداریم کسانی که کلام پیامبر اکرم  را در مورد وصایت علی قبول ننمودند مؤمن درست و حسابی باشند تا این که بگوییم در مقابل مؤمن تقیّه جائز نیست به یاد دارم که در مسجد الحرام با یکی از مخالفین بحث نمودم و او اشکال و اعتراض نمود که چرا شما إدّعای وحدت با أهل سنّت می کنید با این که نسبت به بعض صحابه پیامبر چنین و چنان میگویید به او گفتم اگر بر فرض و در واقع پیامبر اکرم  علی را به عنوان وصی تعیین نموده باشد اگر کسی منکر وصایت او شود حکم او چیست؟ او بدون تامل گفت: فسقٌ بل کفرٌ.

3-می گویید شیعه همیشه تقیّه را واجب می داند.

جواب: و این دروغ محض است و در هیچ یک از کُتُب شیعه ذکر نشده بلکه حکم تقیّه به حسب موارد مختلف است گاه حرام و گاه واجب و گاهی نیز جائز است. و اما این که شما تقیّه را همیشه و در همه جا رخصت می دانید ولو این که جان فرد در خطر باشد باز إختیار قتل را بلا اشکال و بلکه افضل از تقیّه می دانید این کلام قطعاً صحیح نیست و چطور إختیار قتل در همه جا افضل باشد و حال آن که پیامبر اکرم  به عمار امر فرمودند: ان عادوا فعد، چطور می شود که بگوییم در همه جا إختیار قتل و ترک تقیّه جائز است مثلاً در جایی که جان پنجاه نفر در خطر است اگر یک نفر به جهت تقیّه جان همه را به خطر بیاندازد شما در اینجا هم إختیار قتل را جائز و یا افضل می دانید؟ کدام عقل سلیم و کدام دین إجازه کشتن نفس و کشته شدن دیگران را داده و اوّلویت را در همه جا به إختیار قتل می دهد و این در حالی است که خداوند به تصریح در قرآن فرموده است: لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه.

4-می گویید تقیّه شرعی فقط در حالت ضعف مشروع و جائز است نه در حالت قدرت و شوکت مسلمین ولی شیعیان در جمیع احوال بدون استثناء جائز می دانند.

در جواب می گوییم: ما هم تقیّه را در صورت إضطرار و ضعف جائز می دانیم به مقتضای قاعده: ما من شیء حرم الله الا و قد احله الله عند الضروره، نه در حال قدرت که اضطراری در بین نبوده و مسلماً تقیّه جائز نیست، و بلکه در بعض موارد قائل به حرمت تقیّه هستیم که موارد آن در کُتُب بزرگان به تفصیل ذکر شده است.

شما می گویید چون کار عمار در زمان ضعف مسمان ها بوده است در نتیجه در حال حاضر که مسلمان ها در حال قوت هستند تقیّه به هیچ عنوان جائز نیست و جواز تقیّه منحصر به زمان عدم قدرت ظاهری پیامبر اکرم  بوده است

این کلام شما صحیح نیست زیرا هر جا که انسان در حال إضطرار جانش در خطر باشد و ضعف پیشامد کند و لو در زمان حاضر به مقتضای إطلاق آیه شریفه «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ»[6] جای تقیّه است چنان که در کُتُب متعدّد خود شما از جمله در صحیح بخاری از شافعی نقل شده که تقیّه الی یوم القیامه جائز است.چنان که از حسن بصری

نیز نقل می کنید.

5- اما این که می گویید تقیّه شرعیه در إسلام تنها در لسان است ولی شیعیان در عمل و لسان جائز می دانند.

سؤال ما این است که این قیدِ به لسان را کجا آوردید در حالی آن که آیات و روایات در مورد تقیّه و حال إضطرار إطلاق دارد؟ «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ ،اَيَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ اوّليَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‌ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً»[7] اکراه و تقیّه أعمّ است از اکراه و تقیّه به لفظ و اکراه و تقیّه در عمل، خداوند می فرماید کفّار را به عنوان دوست خود إختیار نکنید مگر در حال تقیّه، دوستی مگر فقط در قلب است و مظاهر عملی ندارد که در حالت تقیّه جائز شمرده شده است؟ خیر دوستی در حال تقیّه شامل کمک های بدنی و فیزیکی به کفّار نیز می شود و اگر در إسلام تقیّه تجویز شده و أدلّه تقیّه نیز إطلاق دارد به چه دلیل شما تقیّه را اختصاص به لسان می دهید؟ اگر دلیل آن را قضیه عمار می دانید که مورد یا شان نزول آیه شریفه است خودتان در قواعدی که در تفسیر قرآن ذکر نموده اید مورد آیه را مخصّص نمی دانید.

کلام فخر رازی در تفسیر سوره هل اتی:

فخر رازی در مورد سوره هل اتی که شان نزولش چهار تن آل عبا و فضه خادمه بوده و هجده آیه در فضیلت آنان بیان شده است می گوید این سوره مکی بوده و علی  در زمانی که در مکّه بودند همسر و فرزند نداشتند و این در حالتی است که همه مفسرین شیعه و سنّی متّفقند که سوره هل اتی مدنی بوده است،در ادامه می گوید لو سلمنا که شان نزول آیه در مورد علی و اوّلادش بوده باشد مورد مخصّص نیست و هر کسی چنین اطعامی دهد کما این که سیدنا عمر و ابوبکر کثیراً ما اطعام داده اند این آیه شریفه و فضیلت آن بدون هیچ کم و کاستی شامل او هم خواهد شد و سؤال ما این است که آیا کسانی که شان نزول آیه شریفه هستند «چهار تن آل عبا» با این قیودی که خداوند ذکر نموده و آنان را متصف به این صفات دانسته است با دیگرانی که بعد از نزول آیه شریفه اطعام داده اند و معلوم نیست این قیود را داشته باشند، قابل مقایسه هستند.: «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً ﴿7﴾وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً ﴿8﴾إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً ﴿9﴾إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً ﴿10﴾فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذٰلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً ﴿11﴾

ایشان در ادامه می گوید مورد مخصّص نیست ما هم به همین کلام تمسّک می کنیم که در داستان عمار مورد مخصّص نیست اگر چه در مورد عمار تقیّه به لسان بوده ولی آیه شریفه إطلاق دارد و در حال تقیّه به جهت حفظ جان تقیّه جائز شمرده شده است أعمّ از این که در لسان باشد یا در عمل و آیات و روایات دیگر نیز در این زمینه إطلاق دارد و شما تقیّه در عمل را از جنایت شیعه می دانید.

6- می گویید تقیّه مشروع نباید به طوری باشد که سجیّه فرد شود و حال آن که شیعه می گوید تقیّه باید سجیه فرد شود.

جواب: در زمان پیامبر اکرم  و بعد از فتح مکّه شوکت مسلمین بالا گرفت و دیگر ترسی از مشرکین نبود از این جهت تقیّه أعمال نمی شد و یا کمتر أعمال می شد ولی فرض این است که در زمان أئمّه شیعیان و پیروان أهل بیت  پیوسته در ترس و تهدید و اضطراب بودند این جنایاتی که در دوران تسلط خلفاء شما که لقب امیر المؤمنین به آنان می دهید اتّفاق افتاد خصوصاً جنایات کربلا که روی تاریخ را سیاه کرده، إقتضاء تقیّه را داشت و تقیّه در نزد ما هم به عنوان سجیه دائمی مطرح نیست بلکه فقط عند الضروره است نه مثل نماز که همیشه استمرار دارد.

7-اما این که می گویید تقیّه شرعیه برای حفظ جان است نه برای اعزاز که شیعیان می گویند.

ما نگفتیم تقیّه برای اعزاز دین است بلکه در روایات آمده است: کسی که تقیّه می کند خداوند او را عزیز می کند اگر مثلاً در روایتی آمد که اگر صله رحم کنید عزیز می شوید آیا مراد این است که دین عزیز می شود؟ خیر مراد این است که تقیّه موجب ذلت فرد نیست بلکه عمل به دستور خداوند موجب عزت فرد می شود همان خدایی که عزت و ذلت در إختیار او است، أزمّة الأمور طُرّاً بِیَدِهِ و ِکُلٌّ مستمددهً ِبَمدده، وعده داده که او را عزیز نماید یعنی اگر فرد با تقیّه جانش را حفظ کرده و در کمال ناراحتی بر خلاف عقیده اش صبر پیشه کند چه بسا در آینده وسیله شده و حکومت و قدرت به دست او خواهد رسید «الصبر مفتاح الفرج» و عزیز خواهد شد چنان که در زمان صفویه شیعیان به قدرت و مکنت رسیدند چنان که در حال حاضر نیز چنین است.

و این همه تهمت به شیعه چه معنی دارد کی ما گفتیم تقیّه موجب عزت دین است اوّلاً خداوند به فرد عزت می دهد و بر فرضی که موجب عزت دین شود از این جهت است که ممکن است در آینده به واسطه صبر و تقیّه قدرت در إختیار آنان قرار گیرد و موجب عزت و شوکت مسلمین و دین شود. و الحمد للّه و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 


[1] - كِتَابُ الْإِكْرَاهِ ‌ «بابٌ فِي التَّقِيةِ»صحيح البخاري، ج‌10، ص: 338.
[2] - الأمالي «للشيخ الطوسي»، ص: 486‌.
[3] - مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج‌21، ص: 231.
[4] - مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج‌20، ص: 423.
[5] - مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَ لٰكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ. سوره نحل آیه﴿106﴾
[6] النحل : 106.
[7] سوره آل‌عمران آیه 28.