درس خارج فقه استاد اشرفی

96/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم دخول الکفّار و المشرکین و مطلق النجاسه فی المساجد

عرض شد اگر جان و مال و آبروی انسان یا مسلمان دیگر در خطر باشد ارتکاب حرام و یا ترک واجب به جهت تقیّه فی الجمله جائز است حال چون أحکام الهی به جهت تقیّه تغییر می کند به این مناسبت بزرگان در مورد برخی از محرّمات که احیاناً مورد تقیّه واقع می شود بحث نموده اند که از جمله آن ها دخول کفّار در مساجد است.

آیا مشرکین و مسجد الحرام در آیه شریفه خصوصیّت دارد؟

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عامّهمْ هٰذَا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ».[1]

یکی از محرّمات قطعی در إسلام تنجیس مسجد است ولی آیا دخول کافر با توجّه به نجاستش «و یا داخل نمودن مطلق نجاسات» در مساجد در صورتی که موجب تنجیس مسجد نشود، حرام است یا خیر؟

دخول کافر در مسجد اگر مستلزم هتک مسجد و یا تنجیس مسجد شود بلا اشکال حرام است ولی در غیر این صورت آیا دخول کافر و مشرک در مسجد فی نفسه حرام است و آیا بین مسجد الحرام و دیگر مساجد و همچنین بین مشرکین و کفّار در دخول مساجد فرق است یا خیر؟

فنقول: در آیه شریفه خداوند از دخول مشرکین در مسجد الحرام نهی نموده است ولی آیا مسجد الحرام خصوصیّت دارد و مثلاً به جهت عظمت و بزرگی که دارد و موسّس آن پرچمدار توحید حضرت ابراهیم  بوده و بر پایه تقوی بنا شده است که نسبت به مساجد دیگر با فضیلت تر است... آیا از این جهات از دخول مشرکین در خصوص مسجد الحرام نهی شده است یا این که مسجد الحرام و مشرکین خصوصیّت ندارد بلکه به خاطر این که خانه خدا و محل عبادت خدا است و باید از لوث نجاست مبرّی باشد از دخول مشرکین نهی شده است که اگر اینطور باشد نهی شامل دیگر مساجد و کفّار نیز می شود و مشرکین خصوصیّت ندارند بلکه علت نهی از دخول مشرکین نجاست آنان است که در این صورت نهی از دخول، شامل کفّار نیز به جهت نجاستشان می شود؟ مگر این که غیر مشرکین را نجس ندانیم ولی بر اساس تفریع حرمت دخول در مسجد بخاطر نجاست «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ» می توان حکم حرمت داخل نمودن را به هر نجاستی تسرّی داد.

ان قلت: این که فرموده:«إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»کلمه نجس«بالفتح»ممکن است مصدر باشد ودرنتیجه مقصود نجاست مصطلح نباشد. قلت: در ادبیات خواندیم اگر مصدر حمل بر ذات شود برای إثبات مبالغه است مثل زید عدل یعنی زید مجسمه عدل است وهمچنین چون نجاست و قذارت مشرکین در حد اعلی است کأنّ عین نجاست هستند لذا از این جهت فرموده انما المشرکین نجس و بر اساس این حکم فرمود: «فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ» یعنی مشرکین به جهت نجاستشان نه تنها داخل در مسجد نشوند بلکه نزدیک به مسجد هم نشوند که از این جمله إستفاده علیّت می شود که چون نجس هستند نباید داخل شوند و ظاهراً نباید فرقی بین مسجد الحرام و دیگر مساجد در حکم حرمت دخول باشد و بر این اساس دخول هر نجسی در هر مسجدی ممنوع است.

برخی گفته اند مراد از نجاست مشرکین در آیه شریفه نجاست و قذارت باطنی آنان است که چون ما سوی اللّه را می پرستند نباید داخل مسجد که مرکز عبادت خداوند است شوند و اگر این طور باشد دخلی به نجاست ظاهری ندارد، برای روشن شدن مطلب روایات را در این خصوص بررسی می کنیم:

و َعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍعَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: «نَزَلْنَا فِي مَكَانٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقٌ قَذِرٌ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  فَقَالَ أَيْنَ نَزَلْتُمْ فَقُلْتُ نَزَلْنَا فِي دَارِ فُلَانٍ فَقَالَ إِنَّ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقاً قَذِراً أَوْ قُلْنَا لَهُ إِنَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقاً قَذِراً فَقَالَ لَا بَأْسَ الْأَرْضُ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً قُلْتُ فَالسِّرْقِينُ الرَّطْبُ«مدفوع حیواناتی مثل گاو و گوسفند» أَطَأُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا يَضُرُّكَ مِثْلُهُ».[2]

از این روایت و روایات بعدی إستفاده می شود که مرکوز در اذهان روات این بوده که نجس نمودن مسجد حرام است و با پای نجس نمی توان داخل مسجد شد، و در صورتی که بوسیله راه رفتن روی زمین که خود از مطهرات است کفِ پا، پاک شود دخول در مسجد بلا مانع است.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: « كُنْتُ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ ع إِذْ مَرَّ عَلَى عَذِرَةٍ يَابِسَةٍ فَوَطِئَ عَلَيْهَا فَأَصَابَتْ ثَوْبَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ وَطِئْتَ عَلَى عَذِرَةٍ فَأَصَابَتْ ثَوْبَكَ فَقَالَ أَ لَيْسَ هِيَ يَابِسَةً فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ لَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ يُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً».[3]

مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ نَوَادِرِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: «قُلْتُ لَهُ إِنَّ طَرِيقِي إِلَى الْمَسْجِدِ فِي زُقَاقٍ يُبَالُ فِيهِ فَرُبَّمَا مَرَرْتُ فِيهِ وَ لَيْسَ عَلَيَّ حِذَاءٌ فَيَلْصَقُ بِرِجْلِي مِنْ نَدَاوَتِهِ فَقَالَ أَ لَيْسَ تَمْشِي بَعْدَ ذَلِكَ فِي أَرْضٍ يَابِسَةٍ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ يُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً قُلْتُ فَأَطَأُ عَلَى الرَّوْثِ الرَّطْبِ قَالَ لَا بَأْسَ أَنَا وَ اللَّهِ رُبَّمَا وَطِئْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ أصلي وَ لَا أَغْسِلُهُ».[4]

در این حدیث دخول در مسجد تجویز شده برای کسی که کف پای او به بول نجس شده ولی بوسیله راه رفتن روی زمین طاهر شده است که به خوبی إستفاده می شود که اگر پا طاهر نشود نباید وارد مسجد شد چه آن که موجب تنجیس مسجد است.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: «قَالَ النَّبِيُّ ص تَعَاهَدُوا نِعَالَكُمْ عِنْدَ أَبْوَابِ مَسَاجِدِكُمْ وَ نَهَى أَنْ يَنْتَعِلَ الرَّجُلُ وَ هُوَ قَائِمٌ».[5] این حدیث نیز شاهد بر عدم جواز دخول نجس در مسجد است.

رَوَى جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فِي كُتُبِ الِإستدلال عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: «جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ النَّجَاسَةَ».[6]

این حدیث بر فرض إعتبار سندی از جهت دلالت شبیه آیه مبارکه « إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا»[7] است ضمناً دلالت بر مساوات سایر مساجد با مسجد الحرام دارد.

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّابَّةِ تَبُولُ فَيُصِيبُ بَوْلُهَا الْمَسْجِدَ أَوْ حَائِطَهُ أَ يُصَلَّى فِيهِ قَبْلَ أَنْ يُغْسَلَ قَالَ إِذَا جَفَّ فَلَا بَأْسَ».[8]

این که امام  فرمودند: إِذَا جَفَّ فَلَا بَأْسَ علت «لا بأس» ممکن است یکی از این سه وجه باشد:

إحتمال اوّل: این است که چون نجاست خشک شده و قابل سرایت نیست فرمودند می توانی نماز را در اوّل وقت بخوانی که این إحتمال بعید است زیرا با فرض خشک شدن اگر بولِ نجس باشد به نجاست خود باقی است.

إحتمال دوّم: این که چون بوسیله اشعه خورشید که خود از مطهرات است، پاک شده از این جهت نیازی به تطهیر ندارد.

إحتمال سوّم: این است که بول از حیواناتی بوده که ماکول اللحم بوده و أصلاً نجس نبوده است، در هر صورت چون إحتمالات متعدّد است نمی توان به این روایت در محل بحث تمسّک نمود.

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ « قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ  فَيَصْلُحُ الْمَكَانُ الَّذِي كَانَ حَشّاً زَمَاناً أَنْ يُنَظَّفَ وَ يُتَّخَذَ مَسْجِداً فَقَالَ نَعَمْ إِذَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ مَا يُوَارِيهِ فَإِنَّ ذَلِكَ يُنَظِّفُهُ وَ يُطَهِّرُهُ».[9]

این حدیث نیز دلالت دارد که مسجد باید تنظیف و پاکیزه باشد و لذا فرمود: فَإِنَّ ذَلِكَ يُنَظِّفُهُ وَ يُطَهِّرُهُ.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عَنِ الْمَكَانِ يَكُونُ خَبِيثاً ثُمَّ يُنَظَّفُ وَ يُجْعَلُ مَسْجِداً قَالَ يُطْرَحُ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ حَتَّى يُوَارِيَهُ فَهُوَ أَطْهَرُ».[10] دلالت این حدیث بر لزوم طهارت مسجد مثل حدیث سابق است.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ»عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ:«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عَنِ الْمَكَانِ يَكُونُ حَشّاً زَمَاناً فَيُنَظَّفُ وَيُتَّخَذُ مَسْجِداً فَقَالَ أَلْقِ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ حَتَّى يَتَوَارَى فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَهِّرُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  لَتَمْنَعُنَّ مِنْ مَسَاجِدِكُمْ يَهُودَكُمْ وَ نَصَارَاكُمْ وَ صِبْيَانَكُمْ أَوْ لَيَمْسَخَنَّكُمُ اللَّهُ قِرَدَةً أَوْ خَنَازِيرَ رُكَّعاً أَوْ سُجَّداً‌».[11]

بعضی خواسته اند از این روایت إستفاده کنند که دخول کفّار در مساجد حرمت ندارد بلکه مکروه است از جهت این که در ردیف دخول صبیان در مساجد که قطعاً حرمتی ندارد بلکه مکروه بوده ذکر شده است که البتّه بحث آن قبلاً گذشت که

وحدت سیاق نمی تواند دلیل بر وحدت معنی باشد.[12]

نتیجه: اگر از آیه شریفه القاء خصوصیّت کنیم حرمت دخول در مطلق مساجد برای مشرکین بلکه مطلق کفّار نجس نیز ثابت می شود و با قطع نظر از آیه شریفه از روایات مذکور نیز به خوبی حرمت تنجیس مساجد ثابت می شود که بر فرض حرمت تنجیس بالملازمه لزوم تطهیر آن هم ثابت است و اما حرمت دخول یهود و نصاری و مطلق کفّار در مساجد إستفاده نمی شود مگر آن که: اوّلاً نجاست هر کافری إثبات شود و از طرفی فرقی هم بین مسجد الحرام و سایر مساجد نباشد و تفصیل این بحث موکول به کتاب طهارت است و فعلاً آن چه مورد بحث ما است این که یکی از محرّماتی که در فرض تقیّه حرمت آن برداشته می شود دخول نجاست در مسجد و لا اقل مسجد الحرام است که با فرض تقیّه حرمت مزبور مرتفع می شود ولی این که آیا مراد از نجاست مشرکین نجاستِ إصطلاحی شرعی است یا قذارت باطنی مشرکین یعنی گر چه موجب تنجیس مسجد هم نشود باز هم دخول آنان مطلقا ممنوع است تفصیل این بحث موکول به بحث از أحکام مساجد است ضمناً برخی هم إحتمال داده اند که شاید علت حرمت دخول مشرکین جنابت آنان باشد. تفصیل الکلام فی محله، و الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 


[1] - سوره توبه ﴿28﴾.
[2] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌3، ص: 458‌.حدیث4
[3] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌3، ص: 457‌.حدیث3
[4] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌3، ص: 459‌حدیث9.
[5] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌5، ص: 229‌. بَابُ اسْتِحْبَابِ تَعَاهُدِ النَّعْلَيْنِ عِنْدَ بَابِ الْمَسْجِدِ
[6] - وسائل الشيعة ط-آل البیت «العلامة الشيخ حرّ العاملي»، جلد : 5، صفحه : 229.
[7] سوره توبة سوره 28.
[8] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌3، ص: 411‌.حدیث 18
[9] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌5، ص: 209‌. بَابُ جَوَازِ اتِّخَاذِ الْكَنِيفِ مَسْجِداً بَعْدَ تَنْظِيفِهِ وَ لَوْ بِطَرْحِ تُرَابٍ عَلَى نَجَاسَتِه
[10] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌5، ص: 210‌.
[11] - وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج‌5، ص: 210‌.
[12] - الجعفريات - الأشعثيات، ص: 51‌.