درس خارج فقه استاد اشرفی

96/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الکلام فی التقیّه

فهرست موضوعات: مشروعیت تقیه، تقیه در أصول و فروع، در عبادات و معاملات، إجزاء عمل تقیه ای، تقیه در إظهار

کفر، تقیّه در سب و برائت از نَّبِيِّ یا وصی، اقسام تقیّه، تقیه با وجود مندوحه، تقیه در وضو، مسح الخفّین، تقیه در أعمال حج، اقتداء به عامه در نماز جماعت، تزویج با عامه، ذبیحه عامه، تسمیه نام حضرت مهدی، تقیه در وقت مغرب.

مقدّمه: یکی از مسائل مهم و مسلّم در مذهب شیعه و در دین مبین إسلام بلکه در سایر ادیان الهی مسأله تقیّه است و در روایات مساله تقیّه جزء أحکام مسلّم دین الهی شمرده شده است إِنَّ التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دَيْنُ آبَائِي وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ[1] .

کلمه تقیّه از ماده وقی یقی یا اتقی یتقی اخذ شده است که به معنای حفظ نمودن خود از خطر است خداوند متعال در جبله هر موجود ذی روحی به مقتضای فطرت، غریزه حفظ نفس در مقابل خطر را قرار داده است تا خود را حفظ نماید و این امر فطری اختصاص به انسان ندارد بلکه حتی در بین حیوانات نیز جاری است که در مواجهه با ضرر در صدد دفع ضرر بر می آیند مثل پوشش بدن برای حفظ جان و یا تمسّک به گول زدن در مقابل حیوانات وحشی و یا در مقابل دشمن غدّار چاقو کش و از طرفی حفظ نفس در مقابل خطر نفاق محسوب نمی شود منتهی گاه این خطر ها از عوامل طبیعی همچون سرما و گرما و گاه در مقابل حیوانات و گاه در مقابل افراد زورگو است و انسان ها برای دفع ضرر از خود به مقتضای فطرت انسانی متوسل به تقیّه می شود.

أهل سنّت و مخالفین، به شیعه طعنه می زنند که شما أهل نفاق هستید زیرا عمل شما با دستورات و اعتقادات شما مخالف است و به واسطه تقیّه خلاف آن چه که عقیده دارید انجام می دهید این نسبت صحیح نیست چرا که نفاق این است که فرد اظهار إیمان کند در صورتی که در باطل کافر به خداوند است چنان که در نهایه ابن کثیر در معنای نفاق آمده است:« هو الذى يستر كفره و يظهر إيمانه» و به چنین منأفق ی وعده عذاب داده است إِنَّ الْمُنَأفق ينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً[2] .چنان که مرحوم شهرستانی فرموده است:

أنّ التقيّة كانت هي السبيل الأوحد لبقاء فقه العلويين و نهجهم، علما بأنّ التقيّة لم تكن نفاقا كما يطرحه البعض، إذ انّ النفاق هو إظهار الإيمان مع كتمان الكفر. أمّا التقيّة فهي إظهار المسايرة و الموأفق ة و العمل بخلاف الواقع لحفظ الدماء و الأعراض و ما شابه ذلك، و كتمان الإيمان.ضمانا لاستمرار مسيرة الخطّ الإسلاميّ الأصيل.بعبارة أخرى: الكافرون هم الذين يقولون بألسنتهم ما ليس في قلوبهم، مثل‌ قوله «وَ إِذٰا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قٰالُوا آمَنّٰا وَ إِذٰا خَلَوْا إِلىٰ شَيٰاطِينِهِمْ قٰالُوا إِنّٰا مَعَكُمْ إِنَّمٰا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» فهذا. إيمان ظاهر+ كفر باطن= نفاق.أمّا أهل التقيّة فمثلهم مثل مؤمن آل فرعون، فإنّه كان يكتم في الباطن إيمانه و لايعلم به إلّا اللّٰه،و يتظاهر لفرعون و للناس جميعا على انّه على دين فرعون، خوفا على نفسه من القتل. و قد عظّم اللّٰه تعالى مبادرته هذه و أشاد بذكره في محكم كتابه وَ قٰالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمٰانَهُ.[3]

در نتیجه أصل تقیّه جزء فطرت هر موجود زنده ای است که برای حفظ خود و متعلّقات خود متوسل به تقیّه می شود و این امر فطری را شارع مقدس نیز امضاء و تقریر نموده است و شواهد و نمونه های بسیاری داریم که از زمان حضرت آدم علی نبینا و آله و تا خاتم أنبیاء  به شهادت قرآن تقیّه ثابت بوده است از جمله آن قضیه هابیل و قابیل است: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحقّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[4] .

بعد از این که قابیل هابیل را به جهت حسادت کشت چرا که خداوند تنها قربانی هابیل را پذیرفت، خداوند به حضرت آدم شیث  را عطا نمود که وارث علوم حضرت آدم  و اسم اعظم الهی شود و حضرت آدم به او فرمود قابیل فرد خطر ناکی است از او دوری کن و این علومی که به تو آموخته ام در إختیار او مگذار بلکه اگر از تو سؤال نمود منکر شو و همین طور هم شد که قابیل بعد از مدّتی نزد شیث آمد و گفت آیا تو وارث علوم پدر هستی؟ شیث نیز به جهت تقیّه منکر شد قابیل به او گفت اگر ببینیم چیزی ابراز کردی که نشانگر آن است که وارث علوم پدر هستی، تو را خواهم کشت و شیث تا قابیل زنده بود اسرار خود را فاش و اظهار ننمود.

به خوبی واضح است که حضرت ابراهیم  از اوّل موحّد بوده است و مداراتاً للقوم این کلام را فرمود:

فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هٰذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَ أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿76﴾فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هٰذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ ﴿77﴾فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هٰذَا رَبِّي هٰذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ ﴿78﴾إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿79﴾

و وقتی که در روز عید همه به بیرون از شهر برای خوش گذرانی رفتند همه بت ها را شکست و بعد فرمود:

قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ ﴿63﴾

در مورد مؤمن آل فرعون نیز قضیه از همین قرار است و به جهت تقیّه إیمان خود را کتمان نمود: وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كَاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صَادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ﴿28﴾

و نمونه بارز دیگر قضیه عمار است که تقیّه نمود و اظهار کفر و تبری از پیامبر اکرم  نمود که در شان او این آیه شریفه نازل گردید: إِنَّمٰا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لٰا يُؤْمِنُونَ بِآيٰاتِ اللّٰهِ وَ اوّلٰئِكَ هُمُ الْكٰاذِبُونَ مَنْ كَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِيمٰانِهِ إِلّٰا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمٰانِ وَ لٰكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّٰهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِيمٌ ﴿106﴾.

نتیجه: اگر چه در أصل ریشه تقیّه در بین أهل لغت إختلاف است ولی همه بزرگان در معنای تقیّه متفقند که عمل و قولی است که بواسطه آن فرد خود و یا متعلّقات خود را از خطر حفظ می نماید، چنین تقیّه ای جزء فطرت انسان بوده و اختصاص به شیعه ندارد و آیات و روایات در مشروعیت تقیّه فراوان است و صحیح نیست به کسی که تقیّه می کند نسبت کذب و یا نفاق داده شود و نسبت نفاق فقط ازجهت عنادی است که عدّه ای با مذهب تشیع و پیروان امیرالمؤمنین علی  دارند.

 


[1] وسائل الشيعة، ط- آل البیت ج‌16، ص: 204‌.
[2] النساء : 145.
[3] وضوء النبي ج‌1، ص: 387؛ المنصور و الوضوء ؛ ج‌1، ص : 384.
[4] المائدة : 27.