درس خارج فقه استاد اشرفی

96/02/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : استهلال/ الرؤیة فی بلد آخر

مقدمّه: مسأله ثبوت شرعی هلال در اول ماه، یک امر تعبدی صِرف نیست و علم افراد به رؤیت هلال (خواه علم آنان موافق با واقع باشد خواه نباشد) موجب تغییر واقع نمی شود و بلکه ثبوت هلال ماه یک امر تکوینی است که اگر در حرکتی که ماه و زمین دارند ،ماه از حالت محاق خارج شود و گوشه از آن تحت الشعاع نور خورشید واقع شودکه اهل زمین آن را ببینند، اول ماه شرعی ثابت می شود.

همچنان که إستحاله وجود دو إله و دو مدبّر در عالم هستی، یک امرتعبدی نبوده بلکه موافق با صنعت استدلال و ملازمه عقلی است که اگر دو مدیر و مدّبر در اداره عالم و مجموعه ستاره ها و سیاره ها با تمام وسعتی که دارند وجود می داشت نظام عالم به هم می ریخت و این نظم که از أزل بوده است بدون یک ثانیه در تاخیر در گردش کرات و در محور معین و سیر و حرکت آن ها و هماهنگی یکسان آن ها همگی نشانه وجود مدیر و مدبّر واحد می باشد که اگر اینچنین نمی بود بواسطه تعدّد إله اختلاف و خِلل در اداره آسمان ها رخ داده و هر یک از آلهه برای خود تدبیری را اتخاذ نموده که نتیجه اش فساد عالم می شد (چنانچه اگر اداره یک مدرسه به دو مدیر واگذار شود که هر کدام بتوانند مستقلاً تصمیم بگیرند و اجرا نمایند، موجب اختلاف و فساد درآن اداره می شود) همچنان که خداوند می فرماید: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّهُ لَفَسَدَتا»

مسأله نظام کرات و خورشید و گردش ماه و زمین یک امر تکوینی و طبیعی بسیار دقیقی است که از بدو خلقت آن ها هر کدام از کرات در فلک خاصی سیر می کنند و هیچگاه برخوردی با یکدیگر ندارند بلکه در این سیر دقیق اوقات شبانه روز و ماه و سال را بوجود می آورند.

شارع مقدس مِدار در بسیاری از احکام را ماه قمری قرار داده است مثل اوقات حج و نماز، ولادت ها، شهادت ها و ایام خاص که احکامی برای آن ایام ذکرنموده است و همچنین مِدار در ابتداء شروع روزه ماه مبارک را، رؤیت هلال ماه قمری قرار داده است و درست است که تحقق اول ماه یک امر تکوینی است ولی شارع مقدس ملاک را در اثبات اول ماه برای مکلفین را، ماه قمری (نه ماه شمسی) و ثانیا رؤیت ماه قرار داده است و فرموده: (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنّاسِ وَ الْحَجِّ) ( صم للرویه و افطر للرویه ) و سال قمری از بین دیگر مواقیت برای روزه داری تعیین شده است که البته از دیگر مواقیت دقیق تر می باشد، مواقیتی مثل سال شمسی قدیم و شمسی جدید که بر پایه تاسیس دولت دو هزار ساله شاهنشاهی پایه گذاری شده بود و همچنین سال میلادی که غربی ها برای مواقیت خود قرار داده اند.

حال بحث در این است که رؤیت هلال در اول ماه چگونه حاصل می شود؟ و آیا مِدار در اثبات هلال بوسیله رؤیت، فقط مختص به همان بلدی (و بلاد هم افق آن) که هلال در آن رؤیت شده می باشد یا این که بلاد غیر هم افق آن نیز با رؤیت بلد دیگر ثابت می شود؟

واضح است که اگر هلال ماه در شهرهاى شرقى رؤیت شود براى شهرهاى غربى نیز ثابت است و با رؤيت هلال در شهرهاى شرقى، در شهرهاى غربى نيز اگر مانعى وجود نمى‌داشت، قطعاً هلال رؤيت مى‌شود؛ زيرا غروب آن ها متأخّر از غروب شهرهاى شرقى است از اين رو، هلال در آن ها هر چند دور باشند، عادتاً ديده مى‌شود. و اما شهرهایی که در شمال هستند ممکن است ماه برای آن ها قابل رؤیت باشد و ممکن است با فرض بٌعد طولی آن ها از بلدی که ماه در آن دیده شده قابل رؤیت نباشد ولی کسانی که در جنوب هستند هلال ماه برای آنان به راحتی قابل رؤیت می باشد البته بشرط آن که در نیم کرۀ جنوب خط استوا قرار نگرفته باشند که در این صورت ممکن است بخاطر کرویت زمین جرم زمین مانع از رؤیت در نیم کره جنوبی خط استوا شود.

سال قمری که 354 روز می باشد با دوازده دور کامل ماه به دور زمین محقّق می شود یعنی هر دور آن یک ماه قمری را تشکیل می دهد این ماه در حرکتی که به دور زمین می کند از خورشید نور می گیرد که موجب می شود ماه منّور مشاهده شود و بعد از گردش یک بار ماه به دور زمین، در آخر هر ماه، ماه بین خورشید و زمین واقع شده و چیزی از ماه قابل رؤیت نمی باشد(که این حالت ماه را محاق می نامند) و پشت ماه 180 درجه به سمت زمین است و بعد ازخروج از 180 درجه و تبدیل مثلا به کمتر از 180درجه، گوشه ای از ماه برای ما بوسیله نور خورشید روشن و قابل رؤیت می شود که البته در ابتداء خروج از حالت محاق ،ماه تحت الشعاع خورشید واقع نشده و رؤیت ماه برای ما ممکن نمی باشد مگر این که به هفت درجه برسد (باری به مجرد خروج ماه از محاق در این زمان به اصطلاح نجومی تولد ماه را می گویند).

به حسب علم نجوم می گویند ماه هفت درجه (یا کمتر و یا بیشتر به حسب اختلافی که در آن می باشد) باید از حالت محاق کامل خارج شود تا این که امکان رؤیت هلال ماه حاصل شود در نتیجه با خروج از حالت محاق و رؤیت ماه و لو برای بعضی از بلاد، هلال ماه برای تمام نیم کره ای که مقابل ماه هستند ثابت می باشد اگر چه بعضی از شهر ها بواسطه ابر و موانع دیگر نتوانند ماه را رؤیت نمایند این همان بیان امام علیه السلام است که فرمودند: صم للرویه و افطر للرویه، یعنی رؤیت طریقیت دارد برای حد خاص که خروج ماه از تحت محاق و واقع شدن تحت أشعه قوی خورشید باشد.

در نتیجه به حسب قواعد نجومی با خروج ماه از نقطه محاق ماه قمری حاصل و متولد می شود اگر چه بواسطه موانعی مثل ابر و مَه و....نتوانند هلال ماه را رؤیت نمایند.این بود خلاصه ای از وضع حرکت ماه و زمین و خروج از تحت الشعاع و وصول به درجه ای که قابلیّت رؤیت را داشته باشد.

بیان محقق خویی ره:

إثبات هلال ماه بستگی به حرکت ماه و خروج از محاق و قرار گرفتن در تحت الشعاع نور خورشید دارد البته به مقدار خاصی که قابل رؤیت باشد که با اولین رؤیت هلال در هر بلد، اول ماه برای تمامی بلادی که در نیم کره باشند ثابت می شود بر خلاف اوقات طلوع و غروب خورشید که بستگی به حرکت زمین به دور خورشید دارد.

اما اثبات هلال ماه به حسب قواعد شرعیه :

در آیه 189سوره بقره: (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنّاسِ وَ الْحَجِّ) خداوند هلال های ماه را برای تشخیص موضوعات احکام شرعی قرار داده است و از طرفی این کلام به تواتر در روایات رسیده که (صم للرویه و افطر للرویه) که ملاک در وجوب صوم و افطار را رؤیت قرار داده است حال آیا مدار در رؤیت به عنوان طریق است یا موضوع.

و اما این که در آیه شریفه«كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ»[1] خداوند ملاک را تبیّن قرار داده است و نفرموده حتیّ یطلع الفجر مرحوم امام ره فرموده اند که در قرآن خود تبیّن موضوعیت دارد و ملاک قرار داده شده است ولی بعضی گفته اند تبین طریقیّت دارد برای زمای خاصی که طلوع فجر باشد.

حال آیا تبیّن درآیه شریفه که غایت وجوب امساک برای روزه داری است و رؤیت در روایات وارده (صم للرویه) موضوعیت دارد یا این که طریق است که اگر رؤیت برای روزه موضوعیت داشته باشد چنانچه در مشهد هلال شوال دیده شد هلال ماه برای شهر های دیگر مثل هرات و حتیّ قسمت های دیگر از شمال مشهد قابل اثبات نمی باشد و اما اگر طریقیت داشته باشد رؤیت برای بلد خاص ملاک نمی باشد بلکه با خروج ماه از حالت محاق و رویت در یک بلد ماه قمری برای تمام بلاد ثابت می شود اگر چه هلال ماه بواسطه موانعی در بلاد دیگر قابل رؤیت نباشد.[2]

 

بیان استاد آیة الله اشرفی دامت برکاته:

و اما شاهد بر این که رؤیت به عنوان طریق می باشد:

این همه در روایت امامان معصوم علیهم السلام فرموده اند رؤیت ملاک است مگر نمی دانستد رؤیت ها مختلف است و شهرها از نظر افق با هم مختلف هستند چرا نفرمودند رؤیت بلد برای همان بلد اعتبار دارد در نتیجه از این که در روایات رؤیت فی الجمله ملاک برای اثبات هلال ماه قرار داده شده و از طرفی ائمه علیهم السلام عالم به تمام خصوصیات بوده اند و می دانستند که بلاد از نظر افق مختلف می باشند و متعرض بحث اختلاف افق نشده اند و به صورت مطلق فرموده اند صم للرویه و در دعاها نیز آمده است: (لِلمسلمین عیداً، یعنی برای همه مسلمان ها عید است) از مجموع این امور استفاده می شود که فرمایش مرحوم استاد خوئی ره صحیح به نظر می رسد.

قال فی العروه :مسألة 4: إذا ثبتت رؤيته في بلد آخر و لم يثبت في بلده: فإن كانا متقاربين كفى (1)، و إلّا فلا، إلّا إذا علم توافق افقهما و إن كانا متباعدين.

قال محقق الخوئی ره: فی عباره السید: لا إشكال في عدم اعتبار كون الرؤية في نفس البلد، بل يكتفى برؤية الهلال في خارجه بمقتضى إطلاق الأدلّة، بل التصريح في بعضها بقبول الشهادة من الشاهدين اللذين يدخلان المصر و يخرجان.كما لا إشكال في كفاية الرؤية في بلد آخر إذا كان متّحداً في الأُفق مع هذا البلد و إن لم يَرَ الهلال فيه، للملازمة بينهما كما هو ظاهر، فلا خصوصيّة لهذا البلد بعد ثبوت الهلال في بلد آخر متّحد معه في الأُفق.كما لا إشكال أيضاً في كفاية الرؤية في بلد آخر و إن اختلفا في الأُفق فيما إذا كان الثبوت هناك مستلزماً للثبوت هنا بالأولويّة القطعيّة، كما لو كان ذاك البلد شرقيّاً بالإضافة إلى هذا البلد كبلاد الهند بالإضافة إلى العراق،

إذ لا يمكن رؤية الهلال هناك من دون قبوله للرؤية هنا، مع أنّه متقدّم و سابق عليها، و الرؤية ثمّة متفرّعة على الرؤية هنا، فالثبوت هناك مستلزم للثبوت هنا بطريق أولى، فالبيّنة القائمة على الأوّل تخبر بالالتزام عن الثاني. و هذا كلّه ظاهر.إنّما الكلام في عكس ذلك، أعني: ما لو اختلف الأُفق و شوهد الهلال في البلاد الغربيّة، فهل يكفي ذلك للشرقيّة كبلاد الشام بالإضافة إلى العراق، أو لا؟

المعروف و المشهور هو الثاني، حيث ذهبوا إلى القول باعتبار اتّحاد الأُفق. و ذهب جمع من المحقّقين إلى الأوّل و أنّ الثبوت في قطر كافٍ لجميع الأقطار،منهم العلّامة في المنتهي و صاحب الوافي و الحدائق و المستند و السيّد الخونساري و غيرهم، و مال إليه في الجواهر و احتمله الشهيد في الدروس .

و هذا القول هو الصحيح، إذ لا نرى أيّ وجه لاعتبار الاتّحاد عدا قياس حدوث الهلال و خروج القمر عن تحت الشعاع بأوقات الصلوات أعني:شروق الشمس وغروبها فكما أنّها تختلف باختلاف الآفاق و تفاوت البلدان بل منصوص عليه في بعض الأخبار بقوله (عليه السلام): «إنّما عليك مشرقك و مغربك» إلخ فكذا الهلال.ولكنّه تخيّل فاسد و بمراحل عن الواقع، بل لعلّ خلافه ممّا لا إشكال فيه بين أهل الخبرة و إن كان هو مستند المشهور في ذهابهم إلى اعتبار الاتّحاد، فلا علاقة و لا ارتباط بين شروق الشمس و غروبها، و بين سير القمر بوجه.

و ذلك لأنّ الأرض بمقتضى كرؤيّتها يكون النصف منها مواجهاً للشمس دائماً و النصف الآخر غير مواجه كذلك، و يعبّر عن الأوّل في علم الهيئة بقوس النهار، و عن الثاني بقوس الليل، و هذان القوسان في حركةٍ و انتقال دائماً حسب حركة الشمس أو حركة الأرض حول نفسها، على الخلاف في ذلك، و إن كان الصحيح بل المقطوع به في هذه الأعصار هو الثاني.و كيفما كان، فيتشكّل من هاتيك الحركة حالات متبادلة من شروق و غروب، و نصف النهار و نصف الليل، و بين الطلوعين و ما بين هذه الأُمور من الأوقات‌المتفاوتة.و هذه الحالات المختلفة منتشرة في أقطار الأرض ومتشقّة في بقاعها دائماً،ففي كلّ آن يتحقّق شروق في نقطة من الأرض و غروب في نقطة اخرى مقابلة لها، و ذلك لأجل أنّ هذه الحالات إنّما تنتزع من كيفيّة اتّجاه الكرة الأرضيّة مع الشمس التي عرفت أنّها لا تزال في تبدّل و انتقال، فهي نسبة قائمة بين الأرض و الشمس.

و هذا بخلاف الهلال، فإنّه إنّما يتولّد و يتكوّن من كيفيّة نسبة القمر إلى الشمس من دون مدخل لوجود الكرة الأرضيّة في ذلك بوجه،بحيث لوفرضنا خلوّ الفضاء عنهارأساً لكان القمر متشكّلًا بشتّى أشكاله من هلاله إلى بدره وبالعكس كمانشاهدهاالآن.

و توضيحه: أنّ القمر في نفسه جرم مظلم و إنّما يكتسب النور من الشمس نتيجة المواجهة معها، فالنصف منه مستنير دائماً، و النصف الآخر مظلم كذلك، غير أنّ النصف المستنير لا يستبين لدينا على الدوام، بل يختلف زيادةً و نقصاً حسب اختلاف سير القمر.فإنّه لدى طلوعه عن الأُفق من نقطة المشرق مقارناً لغروب الشمس بفاصلٍ يسير في الليلة الرابعة عشرة من كلّ شهر بل الخامسة عشرة فيما لو كان الشهر تامّاً يكون تمام النصف منه المتّجه نحو الغرب مستنيراً حينئذٍ، لمواجهته الكاملة مع النير الأعظم، كما أنّ النصف الآخر المتّجه نحو الشرق مظلم.ثمّ إنّ هذا النور يأخذ في قوس النزول في الليالي المقبلة، و تقلّ سعته شيئاً فشيئاً حسب اختلاف سير القمر إلى أن ينتهي في أواخر الشهر إلى نقطة المغرب بحيث يكون نصفه المنير مواجهاً للشمس، و يكون المواجه لنا هو تمام‌النصف الآخر المظلم،

و هذا هو الذي يعبَّر عنه بتحت الشعاع و المحاق، فلا يُرى منه أيّ جزء، لأنّ الطرف المستنير غير مواجه لنا لا كلّاً كما في الليلة الرابعة عشرة، و لا بعضاً كما في الليالي السابقة عليها أو اللاحقة.ثمّ بعدئذٍ يخرج شيئاً فشيئاً عن تحت الشعاع، و يظهر مقدار منه من ناحية الشرق و يُرى بصورة هلال ضعيف، و هذا هو معنى تكوّن الهلال و تولّده، فمتى كان جزء منه قابلًا للرؤية و لو بنحو الموجبة الجزئيّة فقد انتهى به الشهر القديم، و كان مبدءاً لشهر قمري جديد.إذن فتكوّن الهلال عبارة عن خروجه عن تحت الشعاع بمقدار يكون قابلًا للرؤية و لو في الجملة، و هذا كما ترى أمر واقعي وحداني لا يختلف فيه بلد عن بلد، و لا صقع عن صقع، لأنّه كما عرفت نسبة بين القمر و الشمس لا بينه و بين الأرض، فلا تأثير لاختلاف بقاعها في حدوث هذه الظاهرة الكونيّة في جوّ الفضاء.

و على هذا فيكون حدوثها بدايةً لشهر قمري لجميع بقاع الأرض على اختلاف مشارقها و مغاربها و إن لم يُر الهلال في بعض مناطقها لمانع خارجي، من شعاع الشمس، أو حيلولة الجبال، و ما أشبه ذلك.أجل، إنّ هذا إنّما يتّجه بالإضافة إلى الأقطار المشاركة لمحلّ الرؤية في الليل و لو في جزء يسير منه، بأن تكون ليلة واحدة ليلة لهما. و إن كانت أوّل ليلة لأحدهما و آخر ليلة للآخر المنطبق طبعاً على النصف من الكرة الأرضيّة دون النصف الآخر الذي تشرق عليه الشمس عند ما تغرب عندنا، بداهة أنّ الآن نهار عندهم، فلا معنى للحكم بأنّه أوّل ليلة من الشهر بالنسبة إليهم.و لعلّة إلى ذلك يشير سبحانه و تعالى في قوله:رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ باعتبار انقسام الأرض بلحاظ المواجهة مع الشمس و عدمها إلى نصفين لكل منهما مشرق و مغرب، فحينما تشرق على أحد النصفين تغرب عن النصف الآخر و بالعكس. فمن ثمّ كان لها مشرقان و مغربان.

و الشاهد على ذلك قوله سبحانه يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ الظاهر في أنّ هذا أكثر بعد و أطول مسافة بين نقطتي الأرض، إحداهما مشرق لهذا النصف، و الأُخرى مشرق النصف الآخر.و عليه، فإذا كان الهلال قابلًا للرؤية في أحد النصفين حكم بأنّ هذه الليلة أوّل الشهر بالإضافة إلى سكنة هذا النصف المشتركين في أنّ هذه الليلة ليلة لهم و إن اختلفوا من حيث مبدأ الليلة و منتهاها حسب اختلاف مناطق هذا النصف قرباً و بعداً، طولًا و عرضاً، فلا تفترق بلاد هذا النصف من حيث الاتّفاق في الأُفق و الاختلاف في هذا الحكم، لما عرفت من أنّ الهلال يتولّد أي يخرج القمر من تحت الشعاع مرّة واحدة.إذن فبالنسبة إلى الحالة الكونيّة و ملاحظة واقع الأمر الفرق بين أوقات الصلوات و مسألة الهلال في غاية الوضوح حسبما عرفت.هذا ما تقتضيه نفس الحالة الكونيّة.

و أمّا بالنظر إلى الروايات فيستفاد منها أيضاً أنّ الأمر كذلك و أنّ الثبوت الشرعي للهلال في قطرٍ كافٍ لجميع الأقطار و إن اختلفت آفاقها.و تدلّنا عليه أوّلًا: إطلاقات نصوص البيّنة الواردة في رؤية الهلال ليوم الشك في رمضان أو شوّال و أنّه في الأوّل يقضى يوماً لو أفطر، فإنّ مقتضى‌إطلاقها عدم الفرق بين ما إذا كانت الرؤية في بلد الصائم أو غيره المتّحد معه في الأُفق أو المختلف.و دعوى الانصراف إلى أهل البلد.كما ترى، سيّما مع التصريح في بعضها بأنّ الشاهدين يدخلان المصر و يخرجان كما تقدّم، فهي طبعاً تشمل الشهادة الحاصلة من غير البلد على إطلاقها.و ثانياً: النصوص الخاصّة:منها: صحيحة هشام بن الحكم عن أبي عبد اللّه (عليه السلام)...


[1] بقره/سوره 2 آیه 187.
[2] - در کتاب اوقات الصلوات آیت الله صافی گلپایگانی ص: 30‌آمده است :و هل التبين المذكور في الآية الكريمة اخذ على نحو الطريقية أو الموضوعية؟ و الجواب إنه يجوز أن يكون حكم جواز الأكل و الشرب المستفاد من الآية الشريفة حكماً واقعياً تكون غايته التبين المذكور فيها، و هي تتحقق بتحقق الخيط الأبيض المتبين من الخيط الأسود‌للناس من ذوي الأبصار المتعارفة كسائر المبصرات إذا لم يكن عن تبينه مانع كغلبة نور القمر في الليالي المقمرة، و عليه يكون الحسّ و الرؤية الطريق للاحراز هذا الأمر المتبين بنفسه كسائر الموضوعات المحسوسة و المبصرة من غير احتياج إلى جعل من الشارع، و على هذا الاستظهار يكون ما هو الموضوع لتحقق الغاية أمراً واحداً، و هو الخيط الأبيض المتبين بنفسه من الخيط الأسود، لا أمرين يكون أحدهما الخيط الأبيض و الآخر تبين ذلك.و عليه حيث يكون التبين لازماً لوجود الموضوع لا ينفك عنه ليس هو من الموضوع بشي‌ء أي لم يؤخذ فيه و ليس هو طريقاً إليه، فيكفى حصول العلم بذلك الأمر المتبين بنفسه، و يقوم مقام رؤيته في الليالي المقمرة التي لا يدرك ذلك بالبصر لمنع المانع. و يجوز أن يكون الحكم المذكور واقعياً‌ غايته التبين المذكور على أن يكون التبين جزء للغاية المركبة منه و من الخيط الأبيض.و عليه أيضاً الحكم بجواز الأكل في الليالي الغير المقمرة يكون حكماً واقعياً لا محالة، و أما الليالي المقمرة فلا تشملها الغاية المذكورة اذا شك في بقاء الليل، نعم يجوز الأكل و الشرب إلى العلم بدخول اليوم بالاستصحاب.هذا، و هل على البناء على استظهار الحكم الواقعي من الآيةالأظهر هو الوجه الأول أو الثاني يمكن أن يقال: إن الوجه الثاني و هو كون التبين جزءاً للموضوع خلاف الظاهر أو كون الأول أظهر منه: أولًا لأنه خلاف مفهوم الفجر بحسب العرف فإنه أعمّ من تبين الخيط الأبيض حسياً أو تقديراً، و ثانياً لاستلزامه عدم شمول الضابطة‌المستفادة من الآية لليالي المقمرة مع ظهور الابتلاء بها و لزوم بيان حكمها، فلذلك يستضعف استظهار الوجه الثاني من الآية الكريمة و يرجّح الوجه الأول.هذا كله مبنى على استظهار كون الحكم المذكور حكماًواقعياً.و لكن التحقيق أنه كمايجوز ذلك يجوز أن يكون الحكم المذكور حكماًظاهرياً مجعولًا للشاك في الفجر و بقاءالليل حكماً أو موضوعاً كالاستصحاب، فالشاك في بقاء الليل يبنى على بقائه الى أن يتبين له الفجر.