درس خارج فقه استاد اشرفی

95/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت کذب/ حرمت کذب /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

اتصاف انشائيات به صدق و کذب:

در بحث سابق روشن شد که به زعم بعضی از علماء کذب از گناهان کبیره است، و به آیات و روایاتی إستدلال شده بود. البتّه مستفاد از برخی از روایات آن است که خصوص کذب بر خدا و رسول کبیره می باشد. و تخصیص و تقیید کذب را به کذب علی الله و رسوله می تواند بر عدم کبیره بودن مطلق کذب باشد، والّا تقیید لغو خواهد بود.

اینک پیرامون حقیقت کذب بحث میکنیم، تا روشن شود که آیا «توریه»، «مبالغه»، «خلف وعده» متصف به کذب می شود یا خیر؟

بحث از حقیقت کذب را مرحوم شیخ انصاری[1] وإمام خمینی[2] و أستاد خوئی[3] مطرح کرده اند.

«صدق» عبارت از مطابق با واقع و «کذب» عبارت از مخالف با واقع است. راغب در مفردات صدق و کذب را وصف خبر دانسته اند. تفتازانی معیار را «واقع» می داند، و واقع را تفسیر به واقع خارجی یا نفس الامر و حقیقت ذهنی می کند، چه آن که گاهی موضوع و محمول جمله خبریه وجود خارجی ندارد مثل «شریک الباری ممتنع» که موضوع و محمول در خارج تحقّق ندارد؛ بنابراین، صدق و کذب عبارت از مطابقت و عدم مطابقت شيء با واقع شيء به حسب عالم آن شيء و حال خود او می باشد.

در برابر «نظّام»، صدق و کذب را «مطابقت با اعتقاد و عدم مطابقت با اعتقاد می داند»، لذا اگر فرد مشرک بگوید «الله واحد» کاذب می باشد، چه آن که این کلام اگرچه فی نفسه صحیح می باشد ولی مخالف با اعتقاد شخص می باشد، نظام به آیه «والله یشهد إنّ المنافقین لکاذبین» استشهاد کرده است.[4]

امّا «جاحظ» صدق را مطابق با واقع و با معتقد مخبر معاً می داند، و بر این اساس بین صدق و کذب واسطه قائل شده است، صدق مطابق با واقع واعتقاد است، وکذب مخالف با واقع و اعتقاد است، واگر چیزی مطابق یکی و مخالف دیگری باشد «واسطه بین صدق و کذب» می باشد. مرحوم طریحی در مجمع البحرین می فرماید: مستفاد از برخی از روایات آن است که «اصلاح ذات البین» واسطه بین صدق و کذب می باشد، ولی در نقد ایشان باید گفت که «اصلاح ذات البین» موضوعا کذب می باشد ولی مجوّز ومرخّصی در إرتکاب آن وجود دارد.

انصاف آن است که بین صدق و کذب واسطه وجود ندارد، لا محاله هر خبری یا صادق است یا کاذب. امّا قول خطا ـ مثل اشتباه مجتهد ـ حقیقتاً کذب است، ولی احتراماً او را کاذب نمی گویند، بلکه او را مُخطئ می نامند.

مرحوم أستاد خوئی در کلام نظّام مناقشه می کنند به این که «کذب» در آیه شریفه به معنای مخالفت با واقع خارجی نیست، بلکه مراد مخالفت با ظرف مناسب با خود آن شيء می باشد، و ظرف اعتقاد قلب و دل انسان ـ می باشد. شهادتی که مطابق با ما فی القلب است صدق والا کذب می باشد. شکی نیست که محمّد بن عبد الله  پیامبر خاتم می باشند ولی منافقین به این مطلب اعتقاد ندارند.

پس شهادت آنان که برخواسته از قلب شاهد است، مطابق واقع نبوده ولذا متصف به کذب شده است.

گفته شد که معیار نفس الامر است که شامل عالم ملک و عالم مادی و معنوی و حتّی ملکوت می باشد.

بنابراین، اتصاف منافقین به کذب از باب مخالفت با نفس الامر و واقع است، و واقع در باب شهادت عبارت از مرتکزات ذهنی و معتقدات قلبی یعنی: مطالب موجود در دل و نفس می باشد، لذا شهادت مخالف با آنچه که در دل است کذب شمرده می شود. پس معیار مخالفت یک شيء با عالم و ظرف خاص خودش می باشد.

کلام جاحظ هم که بر اساس آیه شریفه «افتری علی الله کذبا ام به جنه» صدور کلام غیر مطابق با اعتقاد را واسطه بین صدق و کذب دانسته است نیز در جای خود ابطال شده است.

تا اینجا روشن شد که مدار در صدق و کذب مطابقت و عدم مطابقت با عالم واقعیت هر شيء است خواه خارج یا قلب و دل و یا مطلق نفس الامر.

مطلب ديگر: کلام أستاد خوئی

أستاد خوئی[5] معتقدند که الفاظ برای معانی مراده وضع شده اند نه برای ذات معانی. توضیح آن که: أستاد خوئی معتقدند که وضع عبارت از تعهّد است، یعنی: متکلّم متعهد می شود که فلان لفظ را در فلان معنا استعمال کند. بنابراین جمله خبریه «زید قائم» به معنای آن است که متکلّم اراده کرده انتساب قیام به زید.

این بحث را مرحوم آخوند[6] مطرح کرده آن است که الفاظ آیا برای ذات معانی وضع شده یا برای معانی مراده؟ حال در موارد کنایات و استعارات مثل «زید کثیر الرماد» که کنایه از جودِ وی می باشد.. یا موارد هزل مثل این که شخص به شوخی مطلب خلاف واقعی را بگوید، آیا کلام کاذب است، چه آن که ظاهر کلام وی مخالف واقع است؟ یا آن که کلام صادق است، چه آن که الفاظ برای معانی مراده وضع شده و فرض آن است که شخص ظاهر لفظ را اراده نکرده و معنای دیگری را اراده کرده است.

با ملاحظه روایات به نظر می رسد که دروغ به شوخی نیز حرام است، مستفاد از این روایات آن است که الفاظ برای ذات معانی وضع شده نه برای معانی مراده.

همچنین در کنایات مثل زید کثیر الرماد که کنایه از جود شخص می باشد، حال اگر شخص جواد باشد ولی خانه اش خاکستر نداشته باشد، این کلام کاذب است یا صادق؟ اگر مراد مطابقت کلام با مدلول و ظاهر لفظ باشد در این صورت باید استعارات و همچنین توریه و مبالغات را «کاذب» دانست.. امّا اگر مراد مطابقت با مراد و مقصود از کلام باشد در این صورت استعارات و کنایات «صادق» خواهند بود.توضیح بیشتر بحث خواهد آمد إن شاء اللّه .

 


[1] کتاب المکاسب، شیخ انصاری، ج2، ص18.
[2] المکاسب المحرمه، امام خمینی، ج2، ص30 به بعد.
[3] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص607.
[4] سوره منافقین، آیه 1.
[5] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص610.
[6] کفاية الاصول، اخوند خراسانی، ص16، ط. آل البیت .