درس خارج فقه استاد اشرفی

95/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کفّاره غیبت/ حرمت غیبت /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

وجوب استحلال در کفاره غيبت.خلاصه جلسه گذشته:

سخن در کفاره غیبت بود، اقوالی در مسئله مطرح شد. قول اوّل آن بود که بر غیبت کننده واجب است که از مغتاب «بالفتح» «استحلال» بطلبد، چه آن که غیبت کردن، ظلم به مغتاب «بالفتح» او هست، و همانطور که کسی که مال دیگری را تلف کند باید به صاحبش برگرداند، کسی که آبروی دیگری را از بین ببرد باید حقّی که از او تفویت کرده است را به او برگرداند، و چون بازگرداند ممکن نیست لذا واجب است طلب حلالیت بطلبد و مغتاب را از خود راضی کند تا این حقّ از گردنش برداشته شود. این نکته عقلائی بوده، و صرف تعبّد محض نیست، ولی در عین حال برای این نظریه شواهدی چه در صغری «غیبت حق الناس است» و چه در کبری «لزوم ردّ حقّ ذی حقّ به صاحبش» از روایات مطرح شد.

در برابر روایاتی که دیروز ذکر شد، برخی از روایات آمده که دلالت می کند که بر مغتاب «استغفار» لازم است در اینجا باید بحث شود که آیا «استغفار» موجب براءت و ارتفاع ذمّه مغتاب است یا آن که صرفاً سبب توبه است؟ آیا استغفار برای غیبت شده است یا برای غیبت کننده؟

کلام مرحوم إمام خمينی:

مرحوم إمام خمینی[1] معتقدند که أدلّه ای که امر به استغفار می کند ـ مثل روایت نهج البلاغه[2] که دیروز عرض شد وبرخی از روایات دیگر ـ برای غیبت کننده «مغتاب بالکسر» است.

کلام أستاد خوئی ره:

مرحوم أستاد خوئی به اگر «غیبت» تفویت حق برادر مومن است، صرفِ «استغفار» موجب آن نمی شود که حقّ ذی حق اداء شود، بلکه لازم است که آن حقّ به وی بازگردانده شود، همانطور که در «حقوق مالی» حتّی بعد از فوت صاحب حقّ باید دیه به اولیاء مقتول بازگردانده شوند. بنابراین، روایاتی که در استغفار وارد شده ارتباطی با کفّاره غیبت ندارد وفقط سبب آن می شود که شخصی که از گناه توبه کند توبه او پذیرفته شود. لذا أستاد خوئی حتی نسبت به مرده و شخصی که به او دسترسی نیست، معتقدند که استغفار برایش فائده ای ندارد.

نظر أستاد اشرفی:

به نظر می رسد که کلام أستاد خوئی ناتمام است. بله، در حقوقی که قابل بازگرداندن باشد مثل حقوق مالی، در این موارد باید حتّی بعد از فوت ذی حقّ، حقّش را به او بازگردانیم. امّا در حقوقی که قابل بازگرداندند نیست، مثل «غیبت» کردن که با ذکر عیوب برادر مومن آبروی او از بین رفته، و چنین حقّی قابل بازگرداندن نیست در این موارد چه مانعی دارد که ادّعا کنیم با طلب استغفار برای او، حقّش نسبت به غیبت کننده ساقط شود، چنانچه مفاد دعای روز دوشنبه[3] و صحیفه سجادیه[4] ـ که دیروز مطرح شد ـ طلب مغفرت و رحمت برای مغتاب «بالفتح» بود.

بررسی روايات «استغفار»:

روایات متعدّدی دلالت بر طلب مغفرت و رحمت به هنگام غیبت می کند، و در جمع بین این روایات با روایات طلب حلالیت به هنگام غیبت وجوهی ذکر شده است.

روايت اوّل:مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ ص مَا كَفَّارَةُ الِاغْتِيَابِ، قَالَ: «تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغْتَبْتَهُ كُلَّمَا

ذَكَرْتَهُ[5] ».[6]

در برخی از نسخ «کما ذکرته» و در برخی نسخ «کلّما ذکرته» است، که ظاهراً نسخه اوّل صحیح باشد، چه آن که همانطور که أستاد خمینی[7] و أستاد خوئی[8] فرموده اند بعید است که معتقد شویم که واجب باشد استغفار برای مغتاب «بالفتح» هر گاه که شخص غیبت کننده به یاد مغتاب بیفتد البتّه «حفص بن عمر «عمیر»» توثیق صریح ندارد.[9]

روايت دوّم:

وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «مَنْ ظَلَمَ أَحَداً وَ فَاتَهُ فَلْيَسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ فَإِنَّهُ كَفَّارَةٌ لَهُ».[10]

تفصیل سند در مستدرک چنین آمده: «الْجَعْفَرِيَّاتُ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ».[11]

ضمیر «فاته» ظاهراً به «ظلم» مستفاد از «من ظلم احداً» برمی گیردد، از قبیل «اعدلوا هو اقرب للتقوی»[12] ، ولذا روایت دلالت بر وجوب استغفار می کند چه آن که غیبت، خود ظلم است.

اما در مناقشه گفته شده[13] که: روایت به خاطر «نوفلی» ضعیف است، البتّه أستاد خوئی در معجم رجال الحدیث[14] وی را از باب وثاقت مشایخ کامل الزیارات و تفسیر قمی توثیق کرده است.

مضافا به آن که ضمیر «فاته» همچنان که علامه مجلسی[15] إحتمال داده اند به «مظلوم» بر می گردد، بنابراین روایت دلالت بر لزوم استغفار برای مظلوم در صورتی که دسترسی به او نباشد می کند، نه مطلقا چنان که مستدل قصد کرده بود.

روایت سوّم: الشَّيْخُ الْمُفِيدُ فِي أَمَالِيهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْحَكِيمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْمُحَبَّرِ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْقُرَشِيِّ عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «كَفَّارَةُ الِاغْتِيَابِ أَنْ تَسْتَغْفِرَ لِمَنِ اغْتَبْتَهُ‌».[16]

روايت چهارم: كشف الريبة عنه  : «كفّارة من استغتبته أن تستغفر له»[17] .

اقوال در مسئله: پس از ذکر روایات به بررسی اقوال در مسئله می پردازیم.

قول اوّل: «استغفار» و «استحلال» هر دو واجب است. این قول را مرحوم مامقانی از برخی از فقهاء معاصرش نقل می کنند.[18]

قول دوّم: «استغفار و «استحلال» علی سبیل التخییر و به نحو واجب تخییری، لازم است.

قول سوّم: در صورت تمکن «استحلال» و در صورت عدم تمکن مثل فوت شخص یا اثاره بغضاء «استغفار» لازم است.

قول چهارم: اگر غیبت غیبت کننده به غیبت شونده برسد باید استحلال بجوید و اگر به او نرسیده استغفار کافی است. این قول از مرحوم شهید ثانی[19] و علامه مجلسی[20] ، محقّق طوسی در تجرید الاعتقاد[21] و علامه[22] و قوشجی[23] در شرح تجرید نقل شده است.

شاهد این قول روایتی است که در «مصباح الشریعة» نقل شده است، «إن اغتبت فبلغ المغتاب فاستحلّ منه، فإن لم تبلغه ولم تلحقه فاستغفر الله له»[24] ، البتّه انتساب این کتاب به إمام صادق  محل تردید می باشد، چنان که مرحوم إمام خمینی[25] در انتساب مناقشه کرده اند.

قول پنجم: هیچ حقی واجب نیست، و «استغفار» و «استحلال» هیچ کدام واجب نیست، به این قول را أستاد خوئی[26] تمایل پیدا کرده اند. دلیل این قول ضعف سندی و یا دلالی در روایاتی است که استغفار و استحلال را واجب دانسته اند.

ولی باید گفت به فرموده أستاد خمینی[27] مناقشه سندی در این همه روایات متعدّد ـ که شاید به حد تواتر معنوی برسد دور از انصاف است.

نظر أستاد اشرفی: به نظر ما مسئله روشن است، ابروی مردم حقّ مسلمی است، و شخص در صورتی که غیبت برادر مومنش را بکند، حقی از غیبت شونده بر عهده غیبت کننده ثابت می شود، و مانند سایر ظلم ها باید از ذی حق استحلال بکند، یا آن که ذی حقّ قصاص کند و یا آن که از وی در گذرد، و چون قصاص معنا ندارد لذا باید غیبت کننده تلاش کند تا مغتاب «بالفتح» از او راضی شود. و اگر غیبت کننده به غیبت شونده دسترسی نداشته باشد یا إحتمال اثاره بغضاء بدهد، در این صورت باید «طلب استغفار» بکند.

در انتها دعایی که مرحوم شیخ در اینجا آوردند را زمزمه می کنیم: «غفر اللّه لمن اغتبناه و لمن اغتابنا بحقِّ محمدٍ و آله الطاهرين صلوات اللّه عليهم أجمعين».[28]

 


[1] . المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج1، ص319.
[2] نهج البلاغة، حکمت 409، ص880.
[3] ملحقات صحیفه سجادیه، ص544.
[4] الصحیفة السجادية، ص169، دعا 39.
[5] " كلما ذكرته" أي الرجل بالغيبة أو كفارة غيبة واحدة أن تستغفر له كلما ذكرت من اغتبته، أو كل وقت ذكرت الاغتياب، و في بعض النسخ: كما ذكرته «مرآة العقول، علامه مجلسی، ج10، ص431».آية الله سبحانی در المواهب، ص589 می فرمایند: «و رواه المجلسي في «مرآة العقول» بصورة «كما ذكرته» و لو صح ما في مرآة العقول فالمراد هو تطابق عدد الاستغفار مع عدد الغيبة».
[6] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص290، ابواب احکام العشرة، باب155، ح1.
[7] . المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج1، 318.
[8] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص520.
[9] عنوان «حفص بن عمر» مشترک بین چند نفر می باشد «نگاه کنید: معجم رجال الحدیث، خوئی، ج7، ص151-156».
[10] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج16، ص53، ابواب جهاد النفس، باب78، ح5.
[11] مستدرک الواسائل، میرزای نوری، ج9، ص130، احکام العشرة، باب135، ح1.
[12] سوره مایده، آیه 8.
[13] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص520.
[14] معجم رجال الحدیث، خوئی، ج7، ص122، رقم3715.
[15] مرآة العقول، علامه مجلسی، ج10، ص308.
[16] مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج9، ص130، ابواب احکام العشرة، باب135، ح2.
[17] کشف الریبة، شهید ثانی، ص110.
[18] غایه الآمال، مامقانی، ج1، ص118.
[19] کشف الریبة، شهید ثانی، ص105.
[20] مرآة العقول، علامه مجلسی، ج10، ص432.
[21] تجرید الاعتقاد، طوسی، ص307.
[22] کشف المراد، علامه حلی، ص422.
[23] شرح تجرید الاعتقاد، قوشجی، ص389.
[24] مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج9، ص118، ابواب احکام العشرة، باب132، ح19.
[25] . المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج1، ص320.
[26] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص521.
[27] . المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج1، ص321.
[28] کتاب المکاسب، شیخ انصاری، ج1، ص341.