درس خارج فقه استاد اشرفی

94/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت غیبت/ حرمت غیبت /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

بررسی حقيقت غيبت:سخن در تعریف وحقیقت غیبت می باشد،با توجّه به آثار فقهی مترتّب بر غیبت مثل مسئله رفع عدالت و ثبوت وجوب استحلال. لازم است که به صورت دقیقتری به بررسی حقیقت غیبت بپردازیم.کلمات لغویین و فقها و روایات مختلف است. آیا قصد انتقاص و تحقیر در آن معتبر است یا خیر؟ آیا غیبت عیب مستور است یا شامل عیب غیر مستور نیز می باشد؟مرحوم شیخ حر عاملی، در «کتاب العشرة» از وسائل الشیعه روایات متعدّدی پیرامون غیبت در ذیل ابوابی چون «باب152؛ باب تحریم اغتیاب المومن ولو کان صدقاً» و «باب154؛ باب المواضع التی تجوز فیها الغیبة» و «باب 155؛ باب وجوب تکفیر الاغتیاب باستحلال صاحبه أو الاستغفار له» مطرح کرده اند.

مرحوم أستاد خمینی[1] معتقدند که إحتمال دارد اختلاف لغویین ناشی از اختلاف روایات باشد، بنابراین، اختلاف در حقیقت شرعیه موجب اختلاف در حقیقت لغویه غیبت شده است.

شکی نیست که حرمت تحقیر مومن، استهزاء مومن، إیذاء مومن و.. با حرمت غیبت تفاوت دارد، آنچه که مهم است بررسی حقیقت غیبت بدون بازگشت آن به عناوین دیگر می باشد.در صورت اختلاف روایات، باید به قدر جامعی در حقیقت غیبت برسیم، که در این صورت حکم به حرمت قدر متیقّن آن می کنیم، و در ما بقی قیود آن حکم به حلیت و براءت می کنیم، مثل آن که مولی بگوید: «اکرام الفاسق»، حال شک می کنیم که آیا فسق خصوص مرتکب کبیره است، یا آن که شامل مرتکب صغیره و کبیره هر دو می شود، در این موارد باید به قدر متیقّن «مرتکب کبیره» اخذ کرد، و در مابقی براءت جاری می کنیم.بررسی روايات:اینک به بررسی روایات می پردازیم.

روايت اوّل: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ‌ الْآتِي عَنْ أَبِي ذَرٍّ عَنِ النَّبِيِّ  فِي وَصِيَّةٍ لَهُ قَالَ: «يَا أَبَا ذَرٍّ إِيَّاكَ وَ الْغِيبَةَ فَإِنَّ الْغِيبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: لِأَنَّ الرَّجُلَ يَزْنِي فَيَتُوبُ إِلَى اللَّهِ، فَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَالْغِيبَةُ لَا تُغْفَرُ حَتَّى يَغْفِرَهَا صَاحِبُهَا، يَا أَبَا ذَرٍّ سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَ قِتَالُهُ كُفْرٌ، وَأَكْلُ لَحْمِهِ مِنْ مَعَاصِي اللَّهِ، وَحُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ، قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْغِيبَةُ؟ قَالَ: ذِكْرُكَ أَخَاكَ بِمَا يَكْرَهُ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنْ كَانَ فِيه الَّذِي يُذْكَرُ بِهِ، قَالَ اعْلَمْ أَنَّكَ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا هُوَ فِيهِ، فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ».[2]

أستاد خوئی می فرمایند: مراد از موصول «ما» ممکن است نفس «مقول» باشد، و ممکن است «اظهار قول» باشد. اگر مراد از «ما یکره» نفس مقول باشد، در این صورت غیبت ذکر آن کاری است که مبغوض و مکروه شخص باشد، که در این صورت اختصاص به مواردی دارد که خود عمل ناپسند برای مغتاب باشد، وشامل مواردی که خود عمل مباح یا مستحبّ باشد و شخص اظهار آن را نمی پسندد نمی شود.

امّا اگر مراد از موصول، «اظهار قول» باشد که در این صورت مراد از «ما یکره» اظهار عمل است، هر چند خود عمل ناپسند نباشد، بنابراین، ذکر أعمال مباحه با مستحبّ ـ مثل اشتغال به نوافل و تهجد شبانه ـ که خود أعمال ناپسند نیست، ولی شخص اظهار و بیان کردن آنها را نمی پسندد، غیبت به شمار می آید، بلکه اگر شخص عمل حرامی را خوش بدارد و از انجام آن لذت ببرد، ولی در عین حال بازگو کردن و اظهار آن را ناپسند بداند، شامل می شود.إحتمال اول «کراهت مقول» صحیح تر به نظر می رسد، چه آن که اوّلاً در برخی از نسخ فعل با ضمیر مفعولی آمده «بما یکرهه» آمده البتّه این که ذکر خوبیهای شخص ـ در صورتی که اظهار آن را خوش نداشته باشد ـ را از قبیل غیبت بدانیم، بعید به نظر می رسد.

روايت دوّم:فِي الْمَجَالِسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ «ممدوح»[3] عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ  قَالَ: «إِنَّ مِنَ الْغِيبَةِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَإِنَّ مِنَ‌ الْبُهْتَانِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا لَيْسَ فِيهِ».[4]

در این روایت، غیبت را عیب مستور «ما ستره الله علیه» می داند.همچنان که صریح این روایت است، غیبت در برابر بهتان قرار داده شده، ولی أستاد خمینی معتقدند که «غیبت» اعمّ از «بهتان» است، و لذا غیبت، بر عیی که در شخص وجود نداشته باشد نیز إطلاق می شود، توضیح بحث خواهد آمد.

روايت سوّم: فِي كِتَابِ مصادقة الْإِخْوَانِ بِسَنَدِهِ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنِ النَّبِيِّ  قَالَ: «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِالَّذِي هُوَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا وَقْعُ الرَّجُلِ فِي عِرْضِ أَخِيهِ».[5]

در این تقل اگرچه صریحاً از غیبت نام برده نشده، ولی به قرینه این که از زنا شدیدتر، غیبت است، در مقام تعریف آن فرموده اند: ذکر منقصت و از بین بردن ابروی مومن است، بنابراین، ذکر خوبی های غیبت شونده ـ هر چند که از بیان آن ناراحت شود «وقع الرجل فی عرض اخیه» صدق نمی کند.

ممکن است اعتبار «منقصت در شخص» را از آیه شریفه «أیحبّ أحدکم أن يأکل لحم أخیه میتاً»[6] إستفاده کرد، چه آن که غیبت موجب کم شدن و از بین رفتن آبروی فرد است، همچنان که خوردن لحم، موجب از بین رفتن و کم شدن گوشت می شود.

روايت چهارم: الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ[7] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَأَمَّا إِذَا قُلْتَ مَا لَيْسَ فِيهِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتٰاناً وَ إثماً مُبِيناً».[8]

طبق این نقل، بر مستور بودن عیب «ما قد ستره الله علیه» تاکید شده و نسبت به اعتبار «منقصت» به ظاهر ساکت است.

روايت پنجم: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ «ثقه»[9] قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عَنِ الْغِيبَةِ؟ قَالَ: «هُوَ أَنْ تَقُولَ لِأَخِيكَ فِي دِينِهِ مَا لَمْ يَفْعَلْ، وَتَبُثَّ عَلَيْهِ أَمْراً قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، لَمْ يُقَمْ عَلَيْهِ فِيهِ حَدٌّ».[10]

بخش دوّم این راویت اخص از همه از روایات دیگر است، طبق ظاهر این روایت غیبت به کاری گفته می شود که شخص کاری را انجام نداده باشد، در حالی که ظاهر برخی از نقلهای دیگر آن بود که غیبت ذکر عملی است که شخص حقیقة آن را انجام داده باشد. ومراد از «تبثّ علیه امرا قد ستره الله» آن است که غیبت ذکر بدی شخص است، در صورتی که آن عیب مستور باشد و حدّ بر آن جاری نشود. شاید اعتبار قید «لم یقم علیه فیه حدّ» به خاطر آن باشد که در صورتی که حدّ بر شخص اجراء شود، در این صورت عیب مستور نخواهد بود و آشکار می شود.

روايت ششم: عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  يَقُولُ: «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَأَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ مِثْلَ الْحِدَّةِ وَ الْعَجَلَةِ فَلَا، وَالْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ».[11]

در این روایت غیبت در برابر بهتان قرار داده شده. غیبت، ذکر عیب موجود و بهتان، ذکر عیب غیر موجود دانسته شده. همچنان که ظاهر این نقل آن است که غیبت، ذکر عیب مستور می باشد.

روايت هفتم: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ رَجُلٍ لَا نَعْلَمُهُ إِلَّا يَحْيَى الْأَزْرَقَ[12] قَالَ: قَالَ لِي أَبُوالْحَسَنِ علیه السلام: «مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ».[13]

طبق این نقل، غیبت ذکر عیب موجودی که مستور باشد، دانسته شده است.

حديث هشتم: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْمَجَالِسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَارُونَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام، قَالَ: «إِذَا جَاهَرَ الْفَاسِقُ بِفِسْقِهِ فَلَا حُرْمَةَ لَهُ وَلَا غِيبَةَ».[14]

طبق ظاهر این نقل، کسی که متجاهر به فسق باشد، وگناه خویش را آشکار کند، غیبتش جائز می باشد، نفي حکم به صورت نفی موضوع شده است.نتيجه با بررسی روایات فوق روشن می شود که در تعریف و حقیقت غیبت، برخی تفاوتها وجود دارد، که در جلسات بعدی به بررسی قیود معتبره در غیبت می پردازیم. إن شاء الله.

 


[1] المکاسب المحرمه، امام خمینی، ج1، ص255.
[2] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص281، ابواب احکام العشرة، باب152، ح9.
[3] الکافی، کلینی، ج15، ص459، ح234 - برای إثبات ممدوح بودن «عبدالرحمن بن سیابه» والتزامش به احکام و آداب دین، به روایت ذیل استدلال شده است: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمٰنِ بْنِ سَيَابَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام: جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ، إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ: إِنَّ النُّجُومَ لَايَحِلُّ النَّظَرُ فِيهَا وَهِيَ تُعْجِبُنِي، فَإِنْ كَانَتْ تُضِرُ بِدِينِي، فَلَا حَاجَةَ لِي فِي شَيْ‌ءٍ يُضِرُّ بِدِينِي، وَإِنْ كَانَتْ لَاتُضِرُّ بِدِينِي، فَوَ اللّٰهِ إِنِّي لَأَشْتَهِيهَا، وَأَشْتَهِي النَّظَرَ فِيهَا. فَقَالَ: «لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ، لَاتُضِرّ بِدِينِكَ».
[4] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص282-282، ابواب احکام العشرة، باب152، ح14.
[5] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص285، ابواب احکام العشرة، باب152، ح19.
[6] حجرات/سوره49، آیه12.
[7] وی را امامی حسن و از شیوخ امامیه توصیف کرده اند «معجم رجال الحدیث، خوئی ج11، ص186.»
[8] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص286، ابواب احکام العشرة، باب152، ح22.
[9] معجم رجال الحدیث، خوئی، ج8، ص109، رقم4401.
[10] . وسائل الشیعه، حر عاملی، ج12، ص288، باب154، باب المواضع التی تجوز فیها الغیبة، ح1.
[11] . وسائل الشیعه، حر عاملی، ج12، ص288، باب154، باب المواضع التی تجوز فیها الغیبة، ح2.
[12] وثاقتش ثابت نیست و مشترک است. نگاه کنید: معجم رجال الحدیث، خوئی، ج21، ص45.
[13] . وسائل الشیعه، حر عاملی، ج12، ص289، باب154، باب المواضع التی تجوز فیها الغیبة، ح3.
[14] . وسائل الشیعه، حر عاملی، ج12، ص289، باب154، باب المواضع التی تجوز فیها الغیبة، ح4.